بریدههایی از کتاب سرود سرخ انار
۴٫۹
(۹۷)
گفت: «چه ضجّهای میزدی؟»
گفتم: «تو کیستی؟»
گفت: «یک مسلمان».
گفتم: «شیعهای؟»
گفت: «هستم».
گفتم: «حاجت بزرگی داشتم از امام غایبمان. تمام شب صدایش کردم؛ امّا نیامد». بغض گلویم را گرفت.
با صدای پرطنین گفت: «اگر او را بشناسی، میدانی که هیچ حاجتخواهی نیست که از دل او را طلب کند و او نیاید».
الحمدالله علی کل حال
جلو آمد و با سر انگشت، اشکم را پاک کرد و گفت: «امام نیستم اگر چنین ضجّههایی را بشنوم و به فریاد نرسم. به من نگاه کن محمّد بن عیسی!
الحمدالله علی کل حال
گفتم: «خانمِ خانه، بیآنکه بپرسی کیست، در را باز میکنی؟»
گفت: «بعد از این همه سال، صدای پایت آشناترینِ صداهاست».
• Khavari •
امام گفت: «بدان ای محمّد! که من به ماجرای زندگی شما کاملاً آگاهم و از آزار دشمنان بر شما باخبرم؛ امّا فراموشتان نمیکنم، وگرنه دشمنان شما را در فشار میگذاشتند و نابودتان میکردند
الحمدالله علی کل حال
«ای خدای کریم، بر من رحم کن! مرا از یاد عزیزانم غافل کن تا یاد عزیزتر از آنها به دلم بنشیند».
الحمدالله علی کل حال
گفت: «شما پیروان من، هر چه پرهیزکارتر باشید، نزدیکی من به شما بیشتر است.
الحمدالله علی کل حال
جلو آمد و با سر انگشت، اشکم را پاک کرد و گفت: «امام نیستم اگر چنین ضجّههایی را بشنوم و به فریاد نرسم. به من نگاه کن محمّد بن عیسی! گل یاسی که از من طلب کردی، فاطمهات اکنون در آغوش مادر خفته است».
s.latifi
«ای خدای کریم، بر من رحم کن! مرا از یاد عزیزانم غافل کن تا یاد عزیزتر از آنها به دلم بنشیند».
s.latifi
مهدی جانم! حتماً لیاقت و وسع ما همین مقدار است و ایمانمان، نقصان بسیار دارد که لایق چنین عقوبتی شدهایم. پس ما را ببخش. العفو از این همه کاستی. العفو... العفو...».
الحمدالله علی کل حال
فقط او را میخواستم. دلم برایش میتپید، مشتاقش بودم. شیدایش بودم و آرزو داشتم ببینمش، هیچ نپرسم و در پایش بمیرم. در آن لحظات فقط دلم هوایش را داشت و بس.
🍃🌷🍃
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه