بریدههایی از کتاب تولستوی و مبل بنفش
۳٫۸
(۵۲۱)
من دربارۀ دوست داشتن کتابهایم حقیقت را گفتم، اما دربارۀ اینکه به حرف زدن دربارۀ آنها نیاز نداشتم اشتباه کرده بودم. من مثل آن زن جوان در فیلم لولو نبودم؛ نیاز داشتم از کتابها حرف بزنم. چون حرف زدن از کتابها به من این اجازه را میداد تا دربارۀ همهچیز با همهکس حرف بزنم.
زهرا۵۸
لولو یک موتورسوار جوان لات و خوشقیافه است که زن جوانی بهخاطر او معشوقِ مسنتر و تحصیلکردۀ خود را ترک میکند. همینکه زن پشت موتور میپرد تا با لولو برود، مرد مسنتر با صدای بلند میگوید: «اما تو نمیتوانی با او از کتابها حرف بزنی!» زن با حالتی تحقیرآمیز پاسخ میدهد: «من کتابها را میخوانم، حتماً که نباید دربارهشان حرف بزنم.»
زهرا۵۸
حالا دوباره در سالهای دهۀ چهل زندگیام خودم را در یک برنامۀ روزانۀ ساعتها کتاب خواندن غرق کردهام. اما یک تمرین هم به این برنامۀ روزانه اضافه کردهام. دربارۀ هر چه که میخواندم مینوشتم و با هر کسی که میخواست با من حرف بزند از کتابها حرف زدم. من در به اشتراک گذاشتن نظرات و افکارم دربارۀ آنچه میخواندم یکجور لذت اساسیِ جدید پیدا کردم: حرف زدن از کتابها.
زهرا۵۸
ما میبایست در برابر شانسی که زادگاهمان برایمان به ارمغان آورده سپاسگزار باشیم.
زهرا۵۸
لذت کتاب ناشی از نوشتۀ خوب بود. من اگر از کتابی در همان ده صفحۀ اول یا بیشتر خوشم نمیآمد، آن را کنار میگذاشتم و کتاب دیگری از قفسۀ کتابهای منتظر انتخاب میکردم. همانطور که نیک هورنبی قبلتر، در فوریه، در کتابش خانهداری در مقابل شلختگی راهنماییام کرد: «به نظر من یکی از مشکلات این است که در سرمان فرو کردهایم که کتاب خواندن باید کار پرزحمتی باشد و حتی اگر پرزحمت هم نباشد، فایدهای به حالمان ندارد.» اما همۀ کتابهایی که من خواندم، چه آنهایی که بهسختی تا آخر خواندمشان و چه آنهایی که به آسانی بلعیدمشان، برایم مفید بودند؛ خیلی هم زیاد و برایم لذت به همراه داشتند؛ لذتی بیحد.
زهرا۵۸
سال کتابخوانیام رو به پایان بود.
دوستی به من گفت: «حتماً حسابی آمادهای تا آرام بگیری.»
اما من آرام بودم. یک سال لذتبخش بر من گذشته بود. یک سال کتاب. هر قدر هم که جنبههای دیگر زندگیام، مثل رانندگی و پختوپز و شستن لباسها خستهکننده و طاقتفرسا بودند، خواندن کتاب روزانهام همیشه لذتبخش بود. من حتی یک روز هم در کل سال کتابخوانیام بیمار نشده بودم. در لذت غرق و از بیماری ایمن بودم. آدمهایی که خوب مرا نمیشناختند به من میگفتند که بهمحض اینکه زنگ سال جدید به صدا دربیاید حتماً از کتاب دلزده خواهم شد؛ هاهاها! من مثل همیشه دیوانۀ لذتِ خواندن بودم.
زهرا۵۸
چیزی را بخوان که نتوانی برای دوباره خواندنش صبر کنی.
نیک هورنبی
خانهداری در مقابل شلختگی
زهرا۵۸
طی این سالها، ماجرای اینکه من و مردیت و جک با هم از کوهستان خرس بهسمت خانه میراندیم و مردیت میخواست مرا کنار جاده رها کند، تبدیل به یک جوک خانوادگی شده است. اما من فکر میکنم هستۀ این داستان جدی است. این سؤال مطرح است که چه کسی در ماشین جایش امن است و چه کسی را میتوان رها کرد. با چه کسی با مهربانی رفتار میشود و چه کسی در بزرگراه تنها گذاشته خواهد شد. من میخواستم به مردیتِ آنموقع و حالا اطمینان دهم و اطمینان خواهم داد که محبت کردن یک قدرت است؛ که کارهای محبتآمیز ریسمانهایی هستند که بین آدمها ردوبدل میشوند تا شبکۀ امنیت ایجاد کنند. من میخواهم او بداند که همیشه جایی در ماشین و در خانه و خانواده دارد و در صندلیهای خوب مسابقات تنیس آزاد؛ فقط اگر بخواهد که زود بیدار شود و حاضر باشد برای آنها بدود.
زهرا۵۸
جین کنیون در شعرش «کشتن گیاهان» دربارۀ گیاهان مینویسد: «بخشش آنها ابدیست/ خیراتی برای بیچارگان: هوای دلپذیر، اعجابآور/ گلها، الگوی استقامت و ماندگاری.» مهربانی استقامت است؛
زهرا۵۸
جورج که هیچوقت دوست نداشت زمان زیادی در معرض گرما و آفتاب باشد، پرسید: «کی میرویم؟»
گفتم: «هر وقت که برویم خوب است.»
هر وقتی خوب بود، هر چیزی خوب بود، همهچیز خوب بود. واکنشم به خودم بستگی داشت. پایانبندی مناسب به آنچه زندگی به ما میبخشد بستگی ندارد؛ پایان مناسب به این بستگی دارد که فرد آنچه زندگی به او میبخشد را چگونه میپذیرد.
زهرا۵۸
حجم
۳۰۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۳۰۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
۲۵,۲۰۰۳۰%
تومان