بریدههایی از کتاب حرمان هور؛ دستنوشتههای شهید احمدرضا احدی
۴٫۹
(۲۶)
جمشید صادقی را میخواهم بگویم. یادش بهخیر! همین دو سه سال پیش در زیر همین کوه بمو به شهادت رسید. در وصیتنامهاش نوشته بود: «بشکند قلمت ای تاریخنویس! اگر ننویسی با امت خمینی چه کردند...» اما فردا که خون بچهها میدهد ثمر، از آن ماست. فردایی که طالب خون مقتول میکند طلوع، بگذار کسی نداند چگونه بچهها جان میدهند؛ بگذار کسی نفهمد. بگذار در خیال آدمهای شهر، نشانی، ردّی، کلامی و یادی از آنان نباشد.
امیری حسین
چمران میگفت که ارزش انسان و شخصیت انسان به ناگفتنیهایش است
h.s.y
دانستم که ماندن چه سنگین است و فهمیدم که هر که زودتر برود رستگار است.
Resistance 370
در رمضان ۶۱ با عزیزانی در «پادگان قدس» بودم و با هم گپ میزدیم که اکنون هیچ نشانی از آنها نیست. صبح روز ۲۲ رمضان همان سال با بچهها خوشوبش میکردیم: به فکر شب آن روز نبودیم. نمیدانستیم که در شب چه اتفاقی خواهد افتاد. دوستان و آشنایان را میدیدیم ولی بیخبر از آنکه چند ساعتی بیش با آنان نخواهیم بود.
از که پرسم ای شهید گمشده نام و نشانت
زانکه کشته گشته در راه خدا همسنگرانت
امیری حسین
پس از سلامی و کلامی خواستم از آنچه که میخواست مرا سخنی و پندی دهد. لحظهای در فکر فرو رفت و تبسمی کرد و گفت: «پسرم! زندگی همهاش رنج است و بس.»
h.s.y
آن دَمهای آخر، هر چه لحظههای عمرت کمتر میشد و هر چه زمان آن به صفر نزدیک میگردید
، روح تو، به بینهایت ابدیت (y) میل میکرد.
...
هر روز در «کربلا»، سری را به بالای نیزه میبرند و دور آن شادی میکنند. هر روز یزیدیان خیمهها را آتش میزنند؛ و هر روز «زینب» به دنبال «سکینه» میگردد. هر روز «علیاصغر» ها و «علیاکبر» ها در منای دوست جان میسپارند. هر روز فاطمه (س) عزادار است. هر روز ستارهای را به خون میکشند. هر روز گلی را پژمرده میکنند. آری، هر روز عاشوراست و هر جایی کربلا. یاران سراسیمه به سوی کربلا شتافتند و رفتند.
Re7a
با خود میگفتم: یک سال گذشت. ای نفس تو هنوز زندهای؟ یک سال گذشت و تو هنوز از قافله راهیان نور عقب ماندهای. یک سال از فقدان یارانت گذشت و تو هنوز در بیتفاوتی به سر میبری. تو هنوز خالص نشدهای. هر که را خدا خالص کرد شهیدش میکند. بدان که همه رفتند و تو با مشتی خاک ماندهای. با مشتی خاطرههای فراموشناشدنی.
دانستم که ماندن چه سنگین است و فهمیدم که هر که زودتر برود رستگار است.
ویکتـوریـا
سنگر، نمور و کوتاه و پر از موشهایی است که هر کدامشان یک تنه چند گربه را حریفاند.
امیری حسین
بعد از ظهر که وارد پاوه میشدی، هوا ابری بود و شهر را که برای اولین بار میدیدی، قیافهٔ ترسناکی داشت. پاوه، یادآور حماسههای بیشمار بچههای بسیج و سپاه بود که با دستنشاندههای آمریکا تا آخرین قطره خون جنگیدند؛ یادآور فداکاریهای شهید چمران که با سلاح ایمان، مجال به دشمن خودفروخته نمیداد.
امیری حسین
حجم
۳٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۳٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
قیمت:
۶۹,۰۰۰
۴۸,۳۰۰۳۰%
تومان