انگار به نوعی داشت با تمام وجود از خانواده شوهرش قدردانی میکرد که خیلی ممنون که منو انتخاب کردین و منو گرفتین و منو از خانه پدرم نجات دادین.
yasisa
تو نمیدونی زندگی چقدر پیچ و خمهای مهمتری داره. الان یه اتفاقی میافته فکر میکنی ای وای چه فاجعه بزرگی تو زندگیت افتاده بدون توجه به اینکه این فاجعهٔ کوچک زندگی تو بوده که اصلاً در مقابل سختیهایی که در راه هستند، هیچ هستن؛ ولی تویی که کم تجربهای این کوچک فاجعهها برات اتفاق میافته تا سفت و سخت بتونی به زندگی بچسبی و قدر زندگی رو بدونی. چیزی که امروز به نظر تو یک مشکل بزرگ میاد، من بهت قول میدم که سالهای بعد مطمئن میشی که این سختیها هدیهای بوده از طرف هستی به تو تا بتونی انسان بهتری بشی، قدرت بیشتری پیدا کنی و بشی قهرمان زندگی.
n re
تنها کسی که باعث خوشبختی تو میشه فقط خودت هستی.
n re
بدون هیچ توضیحی، بدون هیچ دلیلی، بدون هیچ خداحافظی، بدون هیچ حسی، مرا ترک کرد و به من احساس بد داد. یعنی من ارزش یک خداحافظی ساده و یا حتی یک توضیح ساده را هم نداشتم؟
n re
صدای مادر همیشه نگرانم را درحالیکه طبق معمول در آشپزخانه مشغول تهیه غذا بود را پشت سرم شنیدم:
- مواظب خودت باش...
اما من هیچوقت مواظب خودم نبودم.
n re
گاهی آدمهایی که ما را رنج میدهند، رنج کشیدههایی هستند که زخمهای خودشان را نتوانستند حل و فصل کنند
آزیتا
تنها کسی که باعث خوشبختی تو میشه فقط خودت هستی.
آزیتا
انقدر زندگیت رو حروم یک نفر نکن.
n re
افسوس که آدم وقتی میفهمه زندگی چیه که دیگه دیر شده و کاری نمیشه کرد.
n re
همه فکر میکردند من به عنوان یک دختر باید هر طور شده ازدواج کنم؛ ولی دیگه هیچکس بعد از اون رو به من یاد نداده بود.
n re