گاهی فکر میکنم زندگی برای یک پسر و مرد چقدر سخت است. همهش میخواهند بارهای سنگین را به دوش مرد بیاندازند و مسؤولیتهای مستبدانه را به ما جنس مذکر تحمیل کنند.
نیتا
گاهی آدمهایی که ما را رنج میدهند، رنج کشیدههایی هستند که زخمهای خودشان را نتوانستند حل و فصل کنند
آروین
نه تاریکی ترس داره نه تنهایی. اصلاً جایی که آدما نیستن هیچ ترس نداره. از هرجایی تو دنیا امنتره...
نیتا
نه تاریکی ترس داره نه تنهایی. اصلاً جایی که آدما نیستن هیچ ترس نداره. از هرجایی تو دنیا امنتره...
فاطمه میرالماسی
خوشبختهای حقیقی ماهیهای دریا هستند. یک دریا آب آزاد بدون حصار و چهار دیواری...
n re
روی تختم دراز کشیده بودم و در حال کار کردن با گوشیام بودم که ناگهان چیزی شبیه انسان؛ ولی سیاه یعنی یک روح سیاه از جلوی در اتاقم رد شد. کاملاً تو بیداری و هوشیاری این اتفاق افتاد. قلبم شروع به تند زدن کرد. چی بود؟ روح؟ جن؟ صدای قیژ در اتاقخواب را شنیدم.
فاطمه میرالماسی
من در این زندگی هیچ سهمی نداشتم. فقط میتوانستم ناظر و شاهد باشم و حرفی نزنم و سوتی ندهم که خدای ناکرده من را حذف نکنند، تا مردم فکر کنند من خوشبختم. این ازدواج نبود این مثل یک خودکشی روانی بود که من بیرحمانه در حق خودم و روحم انجام میدادم. متاسفانه اعتماد به نفسم به حدی پایین بود که به خرده نانی دلم را خوش کرده بودم و جلوی دیگران وانمود میکردم چقدر خوشبختم؛ ولی نبودم.
فاطمه میرالماسی
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
z.gh
پائیز فصل من بود؛ فصل خزان، فصل باران، فصل هزار رنگ، فصل غروبهای زودرس، فصل غمهای بیدلیل عصرگاهی.
z.gh
به نظر مامانت زیادی بزرگش کرده موضوع رو. کسی که بنز داره خب آدم حسابیه دیگه...
چه استدلالی! دنیای ستاره نمیتوانست دنیای واقعبینانه و منطقی مادرم را درک کند.
yasisa