بریدههایی از کتاب سلام بر ابراهیم (۲)
۴٫۷
(۹۳۴)
رفاقت با شهدا را انتخاب کنید. چون دوطرفه است ... اگر شما با آنها باشید، شهدا نیز با شما خواهند بود.
هدی✌
با زیارت عاشورا مانند سلام روزانه یک سرباز به فرمانده برخورد میکرد. خود را سرباز مکتب عاشورا میدانست.
هدی✌
کارهای ابراهیم مصداق کلام نورانی مولا علی (ع) در نهجالبلاغه بود که در نامه ۴۷ فرمودند: اصلاح و سازش دادن میان مسلمانان از تمام نمازها و روزههای (مستحبی) بالاتر است.
هدی✌
امام کاظم (ع) چه زیبا فرمودند: همانا مُهر قبول اعمال شما، برآوردن نیازهای برادرانتان و نیکی کردن به آنان در حد توانتان است و الا (اگر چنین نکنید)، هیچ عملی از شما پذیرفته نمیشود.
عرفان فلاحی
ابراهیم به مهمان و مهمان نوازی بسیار اهمیت میداد. بهترینها را برای مهمان آماده میکرد. اما شدیداً مخالف تجمل گرایی بود. میگفت: «اگر میخواهیم کنار هم راحت باشیم، باید تجملگرایی را کنار بگذاریم.
نباید خودمان را برای یک مهمانی اذیت کنیم. باید رفت و آمدها و صلهرحم را مطابق دستورات دین و بدون تجمل انجام دهیم، تا رابطه خانوادهها همیشه برقرار باشد...»
shariaty
ابراهیم میگفت: «میدانی الله اکبر یعنی چه؟! یعنی خدا از هرچه که در ذهن داری بزرگتر است. خدا از هر چه بخواهی فکر کنی با عظمتتر است. یعنی هیچکس مثل او نمیتواند من و شما را کمک کند.
الله اکبر یعنی خدای به این عظمت، در کنار ماست، ما کی هستیم؟ اوست که در سخت ترین شرایط ما را کمک میکند.»
برای همین به ما یاد داده بود که در هر شرایط، به خصوص وقتی در بنبست قرار گرفتید، فریاد بزنید: «الله اکبر»
MaaM
نگاه او به این زیارت، متفاوت از دیگران بود. با زیارت عاشورا مانند سلام روزانه یک سرباز به فرمانده برخورد میکرد. خود را سرباز مکتب عاشورا میدانست.
nazariha
یکی از اهالی محل از دور آمد، کت و شلوار شیک و سفید و... تیپ خیلی زیبایی داشت، اما شرایطش عادی نبود!!
او آقا ... راننده کامیون و همسایه ما بود.
تلو تلو میخورد و به سمت خانه میرفت. کاملاً مشخص بود که حسابی نجاست خورده و حالش بد است. به نزدیک ما که رسید، یکدفعه افتاد توی جوب! ما نگاهش میکردیم و میخندیدیم، توی دلم میگفتم: حقشه.
هیچکس جلو نیامد. تو همین حالت، اون شخص بالا آورد و لباسهایش کثیفتر شد! همینطور که نگاهش میکردیم، یکباره ابراهیم از راه رسید. به محض اینکه ماجرا را فهمید، وارد جوب شد و آقا ... را بیرون آورد.
ابراهیم آب برداشت و شروع به تمیز کردنش کرد. حسابی که تمیز شد، او را کول کرد و به سمت منزلش برد.
دنبال ابراهیم رفتم. اول کوچه حکیم زاده، نزدیک مسجد باب الجنه منزل آقا ... بود. ابراهیم در زد و او را به داخل خانه برد.
زن و بچههای آن آقا، بسیار مؤمن و باحجاب بودند.
ابراهیم او را روی تخت کنار حیاط گذاشت و هیچ حرفی در مورد کارهای او نزد. بعد هم خداحافظی کرد. به ما هم اشاره کرد که چیزی به کسی نگویید. او آبروی یک خانواده را خرید...
k.mehrabi
الگو
رفاقت ما با تمام بچههای آن دوران، سر و کله زدن و بازی و خنده بود، مثلاً چند نفر دور هم جمع میشدند و کلاه یک کارگری که از آنجا رد میشد را بر میداشتند و برای هم پرت میکردند و مردم آزاری میکردند.
اما رفاقت با ابراهیم، الگو گرفتن و یادگیری کارهای خوب بود.
او غیرمستقیم به ما کارهای صحیح را آموزش میداد. حتی حرفایی میزد که سالها بعد به عمق کلامش رسیدیم.
من موهای زیبایی داشتم. مرتب به آنها میرسیدم و مدل و... درست میکردم. خیلیها حسرت موها و تیپ ظاهری من را داشتند. ابراهیم نیز خیلی زیبا بود اما... یکبار که پیش هم نشسته بودیم، دوباره حرف از مدل موهای من شد. ابراهیم جملهای گفت که فراموش نمیکنم: «نعمتی که خدا به تو داده را به رخ دیگران نکش.» ابراهیم این را گفت و رفت.
k.mehrabi
غذا
مهدی حسن قمی از کوچکترین دوستان ابراهیم میگفت: تربیت کردن ابراهیم به صورت غیرمستقیم بود. مثلاً هربار که با هم بودیم و یک فقیر میدید، پول را به من میداد تا به فقیر بدهم. اینطوری خودش گرفتار ریا نمیشد و به ما هم درس برخورد با فقیر میداد.
یادم هست ابراهیم به ساندویچ الویه علاقه داشت. اما هرجایی برای ساندویچ نمیرفت.
یک ساندویچ فروشی در ۱۷ شهریور بود که به فروشندهاش آقاشیخ میگفتند. یعنی آدم مقدس و مسجدی بود.
ابراهیم همیشه پیش او میرفت. حساب دفتری پیش او داشت.
میدانست توی الویه؛ کالباس نمیریزد و فقط از مرغ استفاده میکند. ابراهیم سوسیس و همبرگر و... هرگز استفاده نمیکرد.
اینگونه به ما درس تربیتی میداد که هرچیزی نخوریم و هرجایی برای غذا نرویم. میدانست که این فروشنده به حلال و حرام خیلی دقت دارد. برای همین آنجا میرفت. چرا که قرآن دستور میدهد: انسان به غذایی که میخورد توجه داشته باشد.
k.mehrabi
میز کار
اوایل انقلاب بود. ابراهیم در کمیته مشغول فعالیت بود. حیطه فعالیت کمیتهها بسیار گسترده بود. مردم در بیشتر مشکلات به کمیتهها مراجعه میکردند. من به کمیتهای که ابراهیم در آنجا مشغول بود رفتم. چند اتاق کنار هم بود. در هر اتاق یک میز قرار داشت و یکی از نیروهای کمیته پشت میز جوابگوی مردم بود.
وارد اتاق ابراهیم شدم. برخلاف دیگر اتاقها میز کار پشت سرش بود و صندلی جلوی میز قرار داشت!! صندلی مراجعین هم جلوی صندلی ابراهیم بود.
پرسیدم اینجا چرا فرق داره؟ گفت: «پشت میز که نشستم احساس غرور بهم دست داد. گفتم اینطوری از مردم دور میشم. برا همین صندلی خودم را آوردم اینطرف تا به مردم نزدیکتر باشم.»
k.mehrabi
قلیپور و داور روی تشک بودند. ابراهیم لباسش را درآورد. در حالی که دوبنده را زیر لباس پوشیده بود به سمت تشک رفت.
داور بدن ابراهیم را چک کرد و سوت زد. قلیپور که آماده مسابقه شد، نگاهی به ابراهیم انداخت و باتعجب گفت: تو که...
هنوز حرفش تمام نشده بود که ابراهیم زیر دو خم او را گرفت و از روی زمین بلندش کرد! یک دور بر روی تشک چرخید و او را به زمین زد و روی پُل نگه داشت. لحظاتی بعد، قلیپور ضربه فنی شد.
ابراهیم بلافاصله از جا بلندش کرد. حریفش را بوسید و معذرت خواهی کرد! بعد گفت: شرمنده. ما رفیق شما هستیم. ببخشید.
کسی باور نمیکرد که این مسابقه زمینه رفاقت آنها را فراهم کند. آنها رفقای بسیار خوبی برای هم شدند. ارتباط خوب آنها تا شهادت ابراهیم ادامه داشت.
k.mehrabi
هرزمان ابراهیم در جمع رفقا در هیئت حاضر میشد شور عجیبی برپا میکرد. در سینه زنی و مداحی برای اهل بیت سنگ تمام میگذاشت. اما عادات خاصی در هیئت داشت.
توی مداحی داد نمیزد. صدای بلندگو را هم اجازه نمیداد زیاد کنند. وقتی هنوز هیئت شروع نشده بود، سر بلندگوها را به سمت داخل محل هیئت میچرخاند تا همسایهها اذیت نشوند. اجازه نمیداد رفقای جوان، که شور و حال بیشتری دارند، تا دیر وقت در هیئت عمومی عزاداری را ادامه دهند. مراقب بود مردم به خاطر مجلس عزای اهل بیت اذیت نشوند. به این مسائل توجه خاص داشت. همچنین زمانی که هنوز چراغ روشن نشده بود، هیئت را ترک میکرد!! علت این کار او را بعدها فهمیدم. وقتی که شاهد بودم دوستان هیئتی، بعد از هیئت مشغول شوخی و خنده و... میشدند و به تعبیری بیشتر اندوخته معنوی خود را از دست میدهند.
k.mehrabi
«چادر برای زن یک حریم است. یک قلعه و یک پشتیبان است. از این حریم خوب نگهبانی کنید.»
k.mehrabi
میگفت: «اگر میخواهیم کنار هم راحت باشیم، باید تجملگرایی را کنار بگذاریم.
نباید خودمان را برای یک مهمانی اذیت کنیم. باید رفت و آمدها و صلهرحم را مطابق دستورات دین و بدون تجمل انجام دهیم، تا رابطه خانوادهها همیشه برقرار باشد...»
کاربر ۳۵۱۴۱۱۸
من ورزشکار بودم. والیبال بازی میکردم. ابراهیم هم ورزشکار بود. قهرمان کشتی و والیبال.
من همیشه با او صحبت میکنم. وقتی برای مسابقات یا امتحانات میروم، از او میخواهم که مرا کمک کند.
برای ابراهیم نذر میکنم. برایش نماز میخوانم و همواره دست عنایت خدا را در مشکلات خودم میبینم.
مدتی بعد چادر وارد زندگیم شد و... دیگر مثل مادرم شدم. رفقایم خیلی در مورد تغییرات من سؤال میکنند.
من میگویم: من همه راهها را رفته ام. پول و همه چیز در اختیار من بود. همه گونه تفریحی داشتم. اما راه خدا خیلی لذت دارد. فقط عشق میخواهد.
چادر آداب دارد. آدابش را که شناختی عاشقش میشوی. ابتدا فکر میکردم سخت است، اما بعد از یک ماه که حجاب را حفظ کردم، دیگر نتوانستم از چادر جدا شوم.
چادر مثل یک قلعه است که از زن حفاظت میکند. زندگی من کاملاً تغییر کرد. من اکنون لذت بسیار بیشتری از زندگی میبرم.
عبدالحبیب
علامه جعفری وقتی خبر شهادت و مفقود شدن پیکر ابراهیم را شنید خیلی ناراحت شد.
ایشان بلافاصله بعد از شنیدن خبر، نگاهی به اطرافیان کرد و در وصف ابراهیم یک بیت شعر قرائت کردند که متناسب با حالات او بود:
این مدعیان در طلبش بیخبرانند
آن را که خبر شد، خبری باز نیامد...
بد نیست در اینجا عبارتی از علامه بیاوریم که مناسب شخصیت ابراهیم است: «قدرتمندترین افراد، کسی است که قدرت «مالکیت بر خود» را داشته باشد؛ اگرچه در این دنیا مالک هیچ چیزی نباشد.
بالعکس اگر کسی مالک همه دنیا باشد، ولی از مالکیت بر خویشتن محروم باشد، چنین شخصی را باید ناتوانترین اشخاص محسوب کرد.»
مرگ بر ظلم
ابراهیم ادامه داد: «آدم هرکاری از دستش بر مییاد باید برای بندگان خدا انجام بده. من الان با همین صاحبکارش صحبت کردم. سعی کردم با اخلاق خوش با او برخورد کنم. الحمدلله خدا کمک کرد و مشکل این آقا حل شد.»
و امام کاظم (ع) چه زیبا فرمودند: همانا مُهر قبول اعمال شما، برآوردن نیازهای برادرانتان و نیکی کردن به آنان در حد توانتان است و الا (اگر چنین نکنید)، هیچ عملی از شما پذیرفته نمیشود.
کربلایی
ابراهیم ادامه داد: «آدم هرکاری از دستش بر مییاد باید برای بندگان خدا انجام بده. من الان با همین صاحبکارش صحبت کردم. سعی کردم با اخلاق خوش با او برخورد کنم. الحمدلله خدا کمک کرد و مشکل این آقا حل شد.»
و امام کاظم (ع) چه زیبا فرمودند: همانا مُهر قبول اعمال شما، برآوردن نیازهای برادرانتان و نیکی کردن به آنان در حد توانتان است و الا (اگر چنین نکنید)، هیچ عملی از شما پذیرفته نمیشود.
کربلایی
«نعمتی که خدا به تو داده را به رخ دیگران نکش.» ابراهیم این را گفت و رفت.
mohsen
حجم
۴۳۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۴۳۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
قیمت:
۲۴,۰۰۰
۱۲,۰۰۰۵۰%
تومان