بریده‌هایی از کتاب مهمان شام

حاج حسین یه کد خیلی خوب به ما داده و فرمودند: شهدا اول مراقبت از دل‌هاشون کردند و مدافع قلب شدند، بعد مدافع حرم شدند. در روایت می‌فرماید: القلب حرمُ الله فَلا تَسکُن فی حرم الله غیرالله. قلب شما حرم خداوند است، در این حرم الهی غیر خدا رو راه ندهید.

یک بار حرف خیلی سنگینی به من زد که هنوز هم باورش برای ما مشکله. به من گفت: محمد رضا من ۱۵ ساله که نماز صبحم قضا نشده!! من تو ذهنم حساب کردم دیدم سید ۲۹ سالش بود. دقیقاً هیچ نماز قضایی نداشت!!

جایی خواندم که مقام معظم رهبری فرمودند: این حدیث تنم را لرزاند که امام صادق (ع) فرمودند: اگر یک نماز صبح از کسی قضا شود؛ کل دنیا طلا شود و در راه خدا بدهد جبران آن نماز قضا نخواهد شد. بعدها راز نگرانی سید از قضا شدن نمازش رو فهمیدم. سید یکروز حرف خیلی عجیبی به من زد که هنوز هم باورش برای ما مشکله. به من گفت: ۱۵ ساله که نماز صبح من قضا نشده!! من تو ذهنم حساب کردم دیدم سید زمان شهادت ۲۹ ساله بود!! یعنی دقیقاً هیچ نماز صبح قضایی نداشت.!!!

همیشه جمله مرحوم آیه الله العظمی فاضل لنکرانی آویزه گوشش بود که فرمودند: من پنجاه سال اسلام خوانده‌ام توصیه‌ام این است بعد از انجام واجبات به جای مستحبات به کار و امور مردم رسیدگی کنید، اگر آن دنیا از شما سوال کردند بگوئید فاضل گفته است..

بهش می‌گفتم: سید خیلی خسیسی، چرا سرساختمان میای برامون ناهار نمی‌یاری؟ گفت شماها وضعتون خوبه، دستگیری از نیازمند مهم‌تر از اینه که ولخرجی کنم. پول برای من بی‌ارزشه اما اون رو باید به جاش خرج کنم.

حسین گونه زندگی کنید که تمام عاقبت به خیری را در همین راه است و همیشه یاد و خاطره شهدا را زنده نگه دارید چون شهدا همیشه زنده اند و من وجود آنها را در زندگی خود همیشه احساس می کردم.

خیلی معرفت داشت. حرف اهل بیت (ع) می‌اومد یا از شهدا می‌گفت گریه می‌کرد، بدون اینکه خجالت بکشه. اصلاً رو درباستی نداشت. از درونش می‌جوشید.

جایی رفته بود خواستگاری. جواب رد شنید! خبر داشتم که سید رفته خواستگاری، اومد پیش من گفتم: سید جان چه خبر؟! شنیدم رفتی خواستگاری؟! گفت آره مجید جان، اما جواب رد دادن!؟ گفتم برای چی سید؟! کی از شما بهتر؟! گفت چی بگم! من هم تعجب کردم که چرا جواب رد دادند. از اون خانم پرسیدم: چرا جواب رد دادید؟! گفت: من تو شما هیچ عیبی نمی‌بینم. فقط این رو بگم که من به درد شما نمی‌خورم. شما خیلی از من بالاتری؟! واقعاً برای من هم عجیب بود که چرا اون خانم این جواب رو داده بود!

به ما می‌گفت امام صادق (ع) می‌فرمایند: شیعیان ما را با اوقات نماز امتحان کنید.

خیلی ما رو توصیه می‌کرد به نماز و خصوصاً نماز اول وقت، بارها می‌گفت: نماز اول وقت چکشی است بر سر نفس و برعکس نماز آخر وقت چکشی است بر سر نماز!

صبغه الله و من احسن من الله صبغه «رنگ خدائی بگیرید و چه رنگی از رنگ خدا بهتر- بقره ۱۳۸

سید به ما توصیه می‌کرد که هیچ وقت به خاطر شرم و ... مسائل دینی خودتون رو تأخیر نیاندازید. سید گاهی اوقات با پدرش می‌رفت سرویس. بار می‌بردند به شهرهای مختلف. یه روز به من گفت: من هیچ وقت تو مسائل شرعی با هیچ کس تعارف ندارم. هر جا ببینم که مسئله‌ای به ایمانم ضربه می‌زنه جلوش می‌ایستم. یه بار تو مسیر جاده احتیاج به حمام پیدا کردم. دیدم نماز صبحم ممکنه قضا بشه، رفتم پشت کامیون تو سرما غسل کردم!! بعد می‌گفت: باور کنید وقتی آب سرد رو می‌ریختم انگار آب گرم بود! اصلاً احساس سرما نکردم. چون فکر می‌کردم کارم برای رضای خداست و همین برام لذت بخش بود.

القلب حَرم الله فلا تَسکن فی حرم الله غیراالله

اما حواس تون جمع باشه، اسیر دست شیطان نشید، یه گام اگه به سمت شیطان حرکت کنید به همون اندازه از خدا و اهل بیت (ع) دور شدید و این آغاز سقوط انسانه ...

و به قول سید مرتضی آوینی که فرمود: براستی شهادت مزد خوبان است... مصطفی مزد پاک بودنش رو با شهادت گرفت. او مصداق روایت مبارک و نورانی پیامبر اعظم ۹ شد که فرمودند: وقتی آخر الزمان می‌رسد خداوند بهترین‌های امت من را با شهادت گلچین می‌کند.

یه وصیت: تو زندگیت و مخصوصا تو تبلیغاتت هیچ وقت شهدا رو فراموش نکن چون با اونا خیلی سریعتر می‌شه به خدا و اهل بیت (ع) برسی. سید محمد مصطفوی ۹۳/۱/۹

خدایا کمکم کن که این بنده حقیر از تمام مادیات دنیا دل بکنم فقط و فقط به خودت فکر کند که سعادت دنیا جز در این نیست. میروم تا به مادرم برسم با تمام شرمندگی

عاشق ولایت و حضرت آقا بود. هر وقت می‌رفتم زیارت، سید به جای اینکه بگه برای من دعا کن می‌گفت حتماً برای آقا دعا کنید، خیلی دشمناش زیاده، متاسفانه بین دوستانش هم غریبه، خیلی از حرف‌های آقا روی زمین مونده.

راوی این‌قدر قشنگ و زیبا از شهادت رفقاش برامون گفت که حالم دگرگون شد. از شهادت مظلومانه شهید یونسی برامون گفت. شهیدهادی یونسی اهل شهرستان بهار بود. تازه خداوند بهش دختر داده بود. از رشادت شهید عبدالحسین خلج برامون گفت که با حالت مجروحیت تا آخرین نفس جنگید. از شهید محمد مهربان که لحظه آخر دوربین مادون قرمز رو از گردنش در آورد و گفته بود: این برای بیت الماله، نباید براحتی از بین بره، از شهیدی برامون گفت که هنگام نوشتن وصیت نامه خمپاره خورده بود به سنگرش و تکه تکه شد. از رشادت شهید حاج ستار ابراهیمی برامون گفت و اینکه ما در شلمچه‌ای نشستیم که دوازده هزار نفر شهید شدند و ما الان روی پوست و گوشت بچه‌ها نشستیم

مزار شهدای مشهد فاصله زیادی تا حرم داره، اما سید جزو برنامه‌های سفرش بود. همه شهرها که می‌رفت این رسم رو داشت. سید هر شهری که وارد می‌شد شهدای شاخص اون شهر رو میزبان خودش می‌دونست.