- طاقچه
- دفاع مقدس
- کتاب علی بی خیال
- بریدهها
بریدههایی از کتاب علی بی خیال
۴٫۸
(۲۱۷)
من در مدت کوتاهی که زندگی کردم با عقل ناقص خود، این مسئله را دریافتم که تنها راه سعادت فقط: حسین جان، حسین جان، حسین جان.
شاهد
علی ویژگی مهمش جاذبه بود. یک نور خاصی داشت. آنقدر نورانی بود که این نور را مردم عادی هم میتوانستند ببینند. میدانست اگر آدم باشد به موقع خدا او را میچیند. کاری کرد که خدا عاشقش شده بود، او هم عاشق خدا بود. علی برای یک محل نبود. خیلیها که به دنبال دوستی با خدا بودند با او دوست میشدند. علی و بسیاری از شهدای جنگ، دنیا را به بازی گرفتند، آنها همه مظاهر دنیا را به بازی گرفتند، عدم دلبستگی به دنیا رمز این همه پیشرفت معنوی آنها بود. آن زمان یک خط فکری ایجاد شده بود که باید به خدا برسیم و نزدیکترین راه قرب الهی شهادت است.
مریم.
شرایط امروز جامعه مثل چند سال پیش نیست، دیگه وقت گذاشتن برای بعضی مسایل تو تبلیغات و اینها موضوعیت نداره. الان باید بچههای مسجدی، بجای برخی کارهای وقت تلف کن و بیهوده، به درس و تحصیل و تهذیب و مطالعه و... بپردازن.
خُب خودش هم اینکار رو شروع کرده بود. تحصیل و تهذیب و ورزش، چیزی که الان حضرت آقا برای جوانها تجویز و توصیه میکنند.
Alla
اگه ما نمیتونیم به فقرا کمک کنیم، ولی میتونیم یه طوری زندگی کنیم که لااقل یه کم اونها رو درک کنیم.
اگه ما نمیتونیم به اونها پول بدیم که غذای خوبی بخورند، لااقل میتونیم پرخوری نکنیم و با غذای خیلی ساده سپری کنیم.
حسین
هر که غمت را خرید عشرت عالم فروخت
با خبران غمت بی خبر از عالم اند
شهاب
به قول شهید علی حیدری: تنها ره سعادت؛ حسین جان، حسین جان، حسین جان
•° زهــــرا °•
علی شهید زندگی کرد، بعد شهید شد.
k.mehrabi
دلاغافل زسبحانی چه حاصل
مطیع نفس شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
k.mehrabi
عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید.
امام خمینی
k.mehrabi
بسیاری از بزرگان توصیه میکنند که مجلس امام حسین (ع) را هرگز ترک نکنید، چیزی که در قبر و قیامت به کمک ما خواهد آمد، عشق و محبت به سالار شهیدان است.
اصلاً اینگونه باید گفت که بسیاری از شهدا از باب الحسین (ع) به سوی خدا رفتند.
k.mehrabi
وقتی با علی میخواستیم وارد اتاق بسیج بشویم تعدادی از برادرها که زودتر آمده بودند، کفشهایشان به طور نامرتب جلو در ریخته بود.
علی با حوصله همه کفشها را جفت کرد و گفت: الان دقت کن هر کی بره بیرون و برگرده کفشش رو مرتب میگذارد سر جای خودش.
واقعاً همین طور شد. من جلو در رفت آمد میکردم. میدیدم که بچهها وقتی وارد میشوند و کفشهای مرتب شده را میبینند. کفش خودشان را منظم جفت کرده و کنار کفشهای دیگر میگذارند.
آسمان
خدایا به ما رحم کن به حق شهدا، والله من گناهانم را به وسیله حسینت پاک نمودم و از دریای پر تلاطم مادیات به وسیله کشتی حسینت گذشتم.
من خیلی کمتر عطر خریده ام،
زیرا هر وقت بوی عطر میخواستم از ته دل میگفتم
«حسین جان» آن وقت فضا پر از عطر میشد.
فقط کاروان عشق است که رو به سوی جانان میرود و خدا را شکر میکنم که بالاخره نام من را در دفتر عاشقان حسین (ع) نوشتهاند.
آسمانه
یکی اینکه خیلی به فکر فقرا بود. خیلی برای گرسنهها آه میکشید و غصه میخورد. خیلی برای کسانی که تو سرمای زمستون بخاطر فقر نمیتونستند لباس گرم بپوشند غصه میخورد.
عشق کتاب
یادم هست رسم خوبی در آن زمان بین بچه حزب الهیها بود. اینکه وقتی کارشان در بسیج یا هیئت تمام میشد، معمولاً دو نفری یا چند نفری در راه منزل با هم صحبت میکردند.
صحبتها هم در خصوص موضوعات معنوی یا مسائل حکومت اسلامی بود. خیلی از افراد در این صحبتهای شبانه، رفتارشان الهی میشد و مسیر خود را پیدا میکردند.
عشق کتاب
علی شهید زندگی کرد، قبل از اینکه شهید شود.
hoda
«عشق حسین مرا به این راه کشاند.»
Ali Vojdani
علی با تنهایی اُخت شده بود. میگفت وقتی تو جمع هستی خدا میگوید این سرش شلوغ است، ولی وقتی تنها باشی خدا میآید سراغت.
hoda
من در مدت کوتاهی که زندگی کردم با عقل ناقص خود، این مسئله را دریافتم که تنها راه سعادت فقط: حسین جان، حسین جان، حسین جان.
Zeinab
علی با اینکه در اوج بود، اهل خودنمایی نبود.
نماز آن چنانی نمیخواند. صف اول نماز نبود، دعای کمیل طولانی نمیخواند. با فرمانده لشکر عکس نداشت. اهل تظاهر و نمایش نبود. با اینکه با هم بودیم با هم غذا میخوردیم، با هم میخوابیدیم با هم صحبت میکردیم، ولی هیچ تظاهری در رفتارش نبود، آن هم در جمعی که سرباز در آن بود، سپاهی بود، کشاورز بود، از فرهنگهای مختلف بودند و امکان درگیری لفظی در این گونه جمعها زیاد است.
Zeinab
یاد ندارم که علی لباس نو پوشیده باشه. یک روز پدرم با کلی شوق و ذوق برایش یک جفت کفش چرم قهوهای خرید.
علی دوست نداشت بپوشه، چون میگفت: بعضیها ندارند و غصه میخورند. با اصرار مادرم کفش را پوشید. ولی در حیاط خانه دیدم مقداری خاک از باغچه برداشت و به کفشها مالید!!
گفتم چرا کفش نو رو اینطوری میکنی؟ گفت نمیخوام بدونند کفشهایم نو است. بعضیها پول ندارند کفش بخرند، اگر کفش نو بپوشم آنها غصه میخورند. دوست ندارم آنها به خاطر من غصه بخورند.
محدثه
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۵۰%
تومان