بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب راز رضوان؛ زندگی‌نامه و خاطرات سردار مقاومت اسلامی عماد مغنیه (حاج رضوان) | صفحه ۱۶ | طاقچه
کتاب راز رضوان؛ زندگی‌نامه و خاطرات سردار مقاومت اسلامی عماد مغنیه (حاج رضوان) اثر گروه نویسندگان

بریده‌هایی از کتاب راز رضوان؛ زندگی‌نامه و خاطرات سردار مقاومت اسلامی عماد مغنیه (حاج رضوان)

۴٫۷
(۲۳۹)
حاج عماد در کنار آن مشغله‌های نظامی که داشت خیلی به مقوله هنر اهمیت می‌داد. اوقات زیادی را با مباحث هنر سپری می‌کرد. عمیقاً به این معتقد بود که ما باید به زبان هنر حرف مان را بزنیم و افکارمان را منتشر کنیم. تنها زبان هنر است که می‌تواند مؤثر عمل کند. در اجتماعات حزب‌الله، اهمیت خاصی برای هنر قائل بود. به گونه‌ای که خود شخصاً سر اجراها می‌آمد و به کار اشراف داشت. وقتی من تئاتری را بازی می‌کردم و یا به صحنه می‌آوردم، در سالن بود و کار را نگاه می‌کرد. در حالی که کسی در سالن نمایش نمی‌فهمید که این شخص حاج عماد است.
f.r
پدرم، شهید مغنیه، در عین حال که فردی مبارز بود، صفت تواضع در ایشان بسیار برجسته بود. ایشان در دو حالت یعنی در جایگاه پدر و یا یک فرمانده، یک ویژگی مشترک داشتند و آن اینکه هیچ گاه اهل تعارف نبودند، بلکه همواره راحت برخورد می‌کردند و خودجوش بودند، از همین رو وقتی کسی با او هم‌نشین می‌شد به خونگرمی او پی می‌برد. به‌اضافه اینکه احساس می‌کرد او از نظر عاطفی و احساسی نیز به طرف مقابل خود توجه دارد.
f.r
اعتقاد دارم روزی فرا خواهد رسید که دنیا بداند او برای فلسطین چه کارها کرد. فرماندهان گروه‌های فلسطینی که به مغنیه نزدیک بودند، از نقش او در جنگ بر ضد دشمن اسرائیلی در نوار غزه اطلاع داشتند، آن‌ها می‌دانند که افکار و تجربه‌های او در پیروزی‌های مقاومت به کمک آن‌ها می‌آمد. حاج رضوان مناسبات خود با فلسطین را به گروه‌های فلسطینی منحصر نکرد، بلکه ارتباطش را با جنبش فتح که روزگاری در جوانی با آن‌ها همکاری داشت، قطع نکرد.
f.r
در شب فرار اسرائیلی‌ها از جنوب لبنان، شورای راهبردی حزب‌الله جلسه‌ای تشکیل داد تا در خصوص اقدامات بعدی تصمیم گیری کنند. حاج عماد در آن جلسه معتقد بود که ما برای ذلت بیشتر اسرائیل، باید آن‌ها را تعقیب کنیم و در واقع تا لحظه آخر اجازه ندهیم که لبنان را با آرامش ترک کنند. شرایط عجیبی بود. لحظه‌ای تاریخی؛ همه چیز آماده بود. نمایشگرها، پخش زنده تلویزیون رژیم صهیونیستی از فرار نظامیان را نشان می‌دادند. هیچ گاه چهره آن افسر اسرائیلی را فراموش نمی‌کنم که از شدت شادی به زمین افتاده و فریاد می‌کشید: "از لبنان خارج شدیم." یادم هست سرهنگ "نوام بن تسفی" فرمانده ارتش صهیونیستی می‌گفت: ما در ۲۵ ماه می سال ۲۰۰۰ از جنوب لبنان عقب نشینی نکردیم، بلکه فرار کردیم. توصیف صحیح خروج نظامیان اسرائیلی از جنوب لبنان کلمه "فرار" است.
f.r
حاج رضوان معتقد بود سلاحی که ما در دست داریم، فایده‌ای نخواهد داشت؛ مگر به مدد حق تعالی؛ زیرا در قرآن آمده است: «و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی». عماد این مسئله را در میدان نبرد اثبات کرد که دشمن ما بسیار ضعیف تر از تار عنکبوت است.
f.r
بخش تبلیغاتی، یکی از مهم‌ترین عوامل در اجرای هر عملیات بود. دوربین‌های تصویربرداری حزب‌الله، عملیات‌های انجام شده در مواضع مختلف و بالا بردن پرچم‌های حزب‌الله در این مناطق را تصویربرداری می‌کردند و این فیلم‌ها تأثیر گسترده‌ای بر روحیه ملّت و مقاومت داشت و به همان نسبت، صهیونیست‌ها را دچار روحیه خفّت و شکست کرده بود. برخی از این فیلم‌ها عمداً دیر پخش می‌شد، تا مواضع و عملکرد و واکنش‌های دشمن در پی انجام عملیات‌های بی‌سابقه بررسی شود. به عنوان مثال در یکی از این موارد، سخنگوی ارتش رژیم صهیونیستی، وقوع عملیات اعلام شده از سوی مقاومت اسلامی در یک منطقه را تکذیب کرد، اما بعد از این واکنش بود که حزب‌الله لبنان تصاویر مربوط به این عملیات را منتشر کرد و این موضوع باعث شد، اعتبار حزب‌الله در میان تمامی آژانس‌های خبری منطقه‌ای و بین‌المللی افزایش یابد.
f.r
عملیات انصاریه، نمونه‌ای خلاصه از روش عمل چندجانبه و جالب حزب‌الله در نبردش با اسرائیل است. حزب‌الله از طریق ترکیب کردن کار اطلاعاتی بسیار گسترده و عمل در عرصه نبرد و کار رسانه‌ای عالی و توانمندانه، توانست نتیجه بسیار خوبی به دست بیاورد و اسرائیل مجبور شد باز هم در تاکتیک‌هایش تجدید نظر نماید. عملیات انصاریه آخرین عملیات صهیونیست‌ها در خاک لبنان بود.
f.r
شرایط پدرم به خاطر مسایل امنیتی به گونه‌ای بود که او نمی‌توانست آزادانه در جایی حضور داشته باشد. به خصوص در لبنان. فقط در ایران آزادانه رفت و آمد داشت. بنابراین زمانی ما می‌توانستیم او را آزادانه ببینیم و با او نشست و برخاست داشته باشیم که در ایران بودیم. به همین خاطر است که ما این قدر جمهوری اسلامی را دوست داریم. به حدی که انگار وطن دوم ماست.
f.r
با وجود تمام دغدغه‌هایش شوخ بود، لطیفه تعریف می‌کرد و روحیه شادی داشت. امکان نداشت در جلسه‌ای حاضر بشود و اول دو تا سه تا شوخی با این و آن نکند. انگار که یک سکینه و آرامش قلبی داشت. یعنی اصلاً ترسی نداشت. در همه کارهایش توکل به خدا و توسل به ائمه داشت. یعنی اول فکر می‌کرد، برنامه و امکانات را آماده می‌کرد و بعداً به خدا توکل می‌کرد که یا می‌شد و یا نمی‌شد. می‌گفت "هر کس می‌خواهد بیاید توی این کار و با ما باشد، باید جدی باشد. شما ارتش هرکسی نیستید، شما ارتش خدا هستید. نباید الکی و با هر تاکتیکی عمل کنید." در کارش حسابی جدی بود و حتی در کوچک ترین مسئله هم نظارت داشت. امکان نداشت که کسی مثلا کفشی بپوشد و حاج عماد نظری ندهد که آیا با تجربیات من، این کفش، این لباس خوب است یا نه؟! یا این اسلحه بهتر از آن یکی عمل می‌کند. در مسائل خیلی دقت نظر داشت.
f.r
یکی از روزها که عماد به خانه‌ام در بیروت آمده بود خیلی خوشحال بود. گفتم: چه خبر است که این قدر خوشحالی؟ گفت: در فوتبال برنده شده‌ام! یعنی کسی به عظمت او با خوشحالی می‌گفت که مثلاً من سه دست برنده شده‌ام. گفتم: چه تیمی بودند، قوی بودند؟ گفت: نه بابا تیم شان بی حال بود. انگار نان نخورده بودند.
f.r
یکی از نیروهای حزب‌الله می‌گفت: جوانان لبنانی، عملیات استشهادی را از شهید حسین فهمیده آموختند. امام خمینی (ره) به عنوان مقتدای نیروهای حزب‌الله، از حسین فهمیده به عنوان «رهبر» یاد کرد. جوانان لبنانی نیز شهید فهمیده را الگوی خود قرار دادند.
f.r
می‌گفت: در مذاکره جای التماس کردن برای رسیدن به خواسته‌ات نیست. برای گرفتن امتیازی که می‌خواهی باید دستت پر باشد.
f.r
حمله اسرائیل به لبنان بلافاصله پس از آزادی خرمشهر و تغییر معادلات در جنگ ایران و عراق بود. گویی اسراییل می‌خواست، بار روانی این شکست را کاهش دهد.
f.r
در یکی از درگیری‌های، از ناحیه پا مجروح و مدّتی خانه‌نشین شد. مدتی بعد به همراه یک فرمانده دلاور فلسطینی در لبنان، به نام (شهید) ابوجهاد، که رابطه خیلی نزدیکی با هم داشتند فعالیت‌های نظامی‌اش را از سر گرفت. اما به دنبال محاصره «بیروت» و خروج گروه‌ها و جنبش‌های فلسطینی، «حاج عماد» این فرصت را پیدا کرد تا انبار سلاح‌های زیادی را کشف و شناسایی کند. او به همراه تعدادی از یارانش، هسته اولیه‌ای را شکل داد که بعدها با نام مقاومت اسلامی شناخته شد. گروه‌های مقاومت، ابتدا در «بیروت»، «بقاع غربی» و سپس کل منطقه جنوب لبنان ایجاد شد. این گروه‌ها عملیات‌های شهادت طلبانه علیه گشتی‌های صهیونیستی را آغاز کردند، یا اینکه برای دشمن کمین می‌گذاشتند و به سربازان اسرائیلی شلیک می‌کردند. اما در برابر آن‌ها عملیات‌های بزرگی انجام نمی‌شد. آنچه صورت می‌گرفت مقاومت‌های هسته‌ای بود که در آن شرایط قابل قبول بود. با این حال «عماد» در این جنگ روش خاصی را انتخاب کرد که ضربات سختی را به نیروهای اسرائیلی وارد آورد.
f.r
اسرائیل متوجه شخصیت «عماد» شد و برای نابودی او دست به کار شد. از او به عنوان اسلامگرای تندرو نام بردند و عماد، به اتهام مبارزه با اسرائیل، تحت تعقیب اسرائیل و دولت لبنان قرار گرفت تا جایی که چند بار در صدد ترور او برآمدند.
f.r
در خرداد ماه ۱۳۶۱ ارتش رژیم صهیونیستی تهاجم گسترده‌ای را از زمین، هوا، دریا به لبنان آغاز کرد و به سرعت و بدون برخورد با مقاومت چندانی تا دروازه‌های بیروت پیشروی کرد، دوّمین پایتخت یک کشور عربی را (پس از بیت‌المقدس) به محاصره خود درآورد. رژیم صهیونیستی این تهاجم را به بهانه اخراج رزمندگان فلسطینی از لبنان آغاز کرد. امّا هدف اصلی این رژیم، روی کار آوردن یک رئیس‌جمهور مسیحی طرفدار اسرائیل در لبنان و کاستن از قدرت نظامی و سیاسی سوریه در صحنه آن کشور بود. ارتش این رژیم، سه روز بعد از آغاز حمله به دروازه‌های بیروت رسید!
f.r
او سعی بر انتشار اندیشه امام (ره) داشت و می‌گفت: «این انقلاب، انقلاب همه ما و نجات‌دهنده ماست. همه ما باید منتظر دستورات ایشان باشیم.» «عماد» همه آنچه را که سال‌ها در کتاب‌ها خوانده و به دنبال آن بود، یک جا در امام (ره) می‌دید. آن زمان به «عماد» و جوانانی که تفکّراتی مثل او داشتند، به این دلیل که بسیار به دنبال فکر و منش امام (ره) بودند، «خمینیون» می‌گفتند.
f.r
عماد سخت‌کوشی و تلاش همراه با برنامه‌ریزی و تفکر را برای رسیدن به اهداف اسلامی خود، از همان دوره نوجوانی آغاز کرد.
f.r
«امام خمینی» (ره) به قبله انقلابیون تبدیل شده بود، به همین دلیل چسباندن و چاپ عکس‌های ایشان روی دیوار جزء فعالیت‌های خودجوش و داوطلبانه شده بود. ولی ایده چاپ عکس ایشان روی پیراهن نخی، قطعاً ایده «عماد» بود. او اوّلین کسی بود که پیراهن نخی پوشید که عکس امام روی آن چاپ شده بود. بعد از پیروزی انقلاب خیلی دلش می‌خواست به ایران برود و با امام بیشتر آشنا شود. از من زیاد درباره انقلاب می‌پرسید. عکس و پوسترهای امام را پخش می‌کرد.
f.r
حادثه دوّم در سال ۱۳۵۴ با شلیک به یک عروسی در یک کلیسا شروع شد. رئیس حزب کتائب که در حال بازدید از کلیسایی در این منطقه بود، در این تیراندازی به قتل رسید. جوانان «حزب فالانژ» هم با خشم و عصبانیت با اسلحه بیرون آمدند و مسلمانان را متهم اصلی معرفی کردند. آن‌ها جوانان مسلمان فلسطینی را به رگبار گلوله بستند و عده بسیاری کشته شدند! ‌ بعد فلسطینی‌ها با سلاح‌های خود به آن منطقه آمدند. مسیحی‌ها در مقابل آن‌ها قرار گرفتند و جنگ از همین جا شروع شد. این درگیری در روزهای اوّل با سلاح‌های سبک مانند هفت‌تیر و مسلسل بود. امّا به مرور سلاح‌های سنگین مانند آرپی‌چی، خمپاره‌انداز، توپخانه و تانک نیز به‌کار گرفته شد. فقط کسی از هلی‌کوپتر و هواپیما استفاده نکرد! بنابراین، بیروت به دو بخش تقسیم شد. اما دست‌هایی در کار بود تا «بیروت» و به دنبال آن لبنان تجزیه شود، زیرا در آن، زمان بحث مسیحی و مسلمان نبود. بسیاری از مسلمانان در بخش مسیحی‌نشین و مسیحیان در منطقهٔ مسلمان‌نشین ساکن بودند. اما پس از این درگیری‌هاکسی احساس امنیت نمی‌کرد.
f.r

حجم

۱٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان