بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب وحشی بافقی | صفحه ۱۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب وحشی بافقی

بریده‌هایی از کتاب وحشی بافقی

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۸۶ رأی
۴٫۵
(۸۶)
وحشی رمیده‌ایست که رامش کسی نساخت آهوی دشت را نتوان ساخت رام خویش
R.R
جرم است سراپای من خاک نهاد لیکن بودم به عفو او خاطر شاد ای وای اگر عفو نباشد ، ای وای فریاد اگر جرم نبخشد ، فریاد
R.R
اینجا سر بازارچهٔ لعل فروشیست مگشا سر صندوق که پر سنگ و سفالست
R.R
جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد لطفی که از این پیش به ما داشت ندارد رحمی که به این غمزده‌اش بود نماندست لطفی که به این بی سرو پا داشت ندارد آن پادشه حسن ندانم چه خطا دید کان لطف که نسبت به گدا داشت ندارد گر یار خبردار شود از غم عاشق جوری که به این قوم روا داشت ندارد وحشی اگر از دیده رود خون عجبی نیست کان گوشهٔ چشمی که به ما داشت ندارد
fateme
عشق لیلی سخت زنجیریست مجنون آزما این کسی داند که زنجیری بود در گردنش
|ݐ.الف
الاهی رخش عیشت زیر زین باد رفیقت شادی و بخت قرین باد به هر جانب که رخش عیش رانی کند عیش و نشاطت همعنانی مبادا هیچ غم از گرد راهت خدا از رنج ره دارد نگاهت
سما
از آن تر شد به خون دیده دامانی که من دارم که با تردامنان یار است جانانی که من دارم اگر با من چنین ماند پریشان اختلاط من ازین بدتر شود حال پریشانی که من دارم ز مردم گر چه می‌پوشم خراش سینهٔ خود را ولی پیداست از چاک گریبانی که من دارم
آهو
به وفای تو که تا روز قیامت باقیست عهد دیرین به قرار خود و سوگند قدیم
آهو
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطا سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط همچو وحشی رفت جانم درهوایش حیف ، حیف خو گرفتم با جفای او غلط کردم ، غلط
آهو
دعاهای سحر گویند می‌دارد اثر آری اثر می‌دارد اما کی شب عاشق سحر دارد
آهو
تو منکری ولیک ، به من مهربانیت می‌بارد از ادای نگاه نهانیت
آهو
سال نو آمد غم بیهوده خوردن خوب نیست می بخور وحشی خدا داند که در آینده چیست
آهو
کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ
Alpha
وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ
setayeshmadah
نبودش باور از بخت این که شیرین نشسته در برش چون باغ نسرین به دندان خواست خاییدن لبش را نه تنها لب که سیب غبغبش را ولی ترسید کز لعلش چکد خون فتد از پرده راز عشق بیرون به بوسیدن نیفزود او گزیدن
شهبانو
با تو اخلاصم دگر شد بسکه دیدم نقض عهد
Martha'e Dark
جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ
سارلوت
مدتی شد که در آزارم و می‌دانی تو به کمند تو گرفتارم و می‌دانی تو از غم عشق تو بیمارم و می‌دانی تو داغ عشق تو به جان دارم و می‌دانی تو خون دل از مژه می‌بارم و می‌دانی تو از برای تو چنین زارم و می‌دانی تو
(:Tarlan banoo:)
گر ز آزردن من هست غرض مردن من مردم ، آزار مکش از پی آزردن من
(:Tarlan banoo:)
هر زمان با دگری دست و گریبان باشی زان بیندیش که از کرده پشیمان باشی
(:Tarlan banoo:)

حجم

۳۹۶٫۱ کیلوبایت

حجم

۳۹۶٫۱ کیلوبایت

قیمت:
رایگان