بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب وحشی بافقی | صفحه ۱۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب وحشی بافقی

بریده‌هایی از کتاب وحشی بافقی

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۸۶ رأی
۴٫۵
(۸۶)
راندی ز نظر، چشم بلا دیدهٔ ما را این چشم کجا بود ز تو، دیدهٔ ما را
(:Tarlan banoo:)
کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ
(:Tarlan banoo:)
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ
(:Tarlan banoo:)
طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری غلط می‌گفت خود را کشتم و درمان خود کردم
سائر
که مردان را به سختی آزمایند
سڪوت..
رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جان جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ
کاربر ۳۷۷۶۴۸۸
کشیده عشق در زنجیر، جان ناشکیبا را نهاده کار صعبی پیش، صبر بند فرسا را
Fateri47
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جان جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ
masoud
چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری غلط می‌گفت خود را کشتم و درمان خود کردم
ⓝⓐⓡⓖⓔⓢ
دعاهای سحر گویند می‌دارد اثر آری اثر می‌دارد اما کی شب عاشق سحر دارد
یك رهگذر
نمی‌پرسد ز شبهای درازم
..hadis..
شرح پریشانی دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهانی من گوش کنید قصه بی سر و سامانی من گوش کنید گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی
Fateme
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم
سڪوت..
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جان جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ
A.A
پی نقاشی سراچه باغ دارد اندر صدف معصفر گل بسته یک بند کهربا به میان در چمن شد مگر قلندر گل گشت یکدل به غنچه تا بگشود خانهٔ گنج باغ را در گل غنچه را جام جم فتاد به دست یافت آیینهٔ سکندر گل کرده اوراق سرخ دفتر خویش سبز کرده‌ست جلد دفتر گل از کششهای قطرهٔ شبنم بر ورقها کشیده مسطر گل تا کند حرفهای رنگین درج بر وی از مدح آل حیدر گل
:)
فرصت دیدن گل آه که بسیار کمست
کاربر ۲۱۵۵۷۷۷
کمال‌الدین‌ بافقی‌ متخلص‌ به‌ وحشی‌ از شعرای‌ زبردست قرن دهم است‌. وی‌ در اواسط نیمهٔ اول قرن دهم در بافق‌ به دنیا آمد و تحصیلات‌ مقدماتی‌ خود را در زادگاهش‌ طی کرد. او در مدت عمر مانند خواجهٔ شیراز از مسافرتهای دور و دراز احتراز می‌جست و جز به کاشان و عراق سفر نکرد. وحشی‌ بافقی‌ در حدود سال‌ ۹۹۹ هجری‌ قمری ‌درگذشت. مزار وی در محلهٔ سر برج یزد در برابر مزار شاهزاده فاضل، برادر امام هشتم قرار دارد.
Mithrandir
هجر خدایا بس است زود وصالی بده شوق مده اینهمه یا پر و بالی بده خوبی خود را بگیر از دلم اندازه‌ای آینه آورده‌ام عرض جمالی بده ای دل وحشت گریز اینهمه دهشت چرا فرصت حرفی بجو شرح ملالی بده از پی یک نیم جان چند تقاضای ناز می‌دهم اینک به تو لیک مجالی بده ساده فریب کسی وصل نبخشی مبخش نیم فسونی بدم وعده وصالی بده یاد غزلهای تو وحشی و این ذوق عشق بیهده گردی بس است دل به غزالی بده
Sayna
بی رضای ماست سویت آمدن از ما مرنج این نه جرم ما گناه پای نافرمان ماست
Sayna
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطا سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط همچو وحشی رفت جانم درهوایش حیف ، حیف خو گرفتم با جفای او غلط کردم ، غلط
جیمی جیم

حجم

۳۹۶٫۱ کیلوبایت

حجم

۳۹۶٫۱ کیلوبایت

قیمت:
رایگان