بریدههایی از کتاب وحشی بافقی
۴٫۵
(۸۶)
رو که ما را به تو من بعد نه صلح است و نه جنگ
|ݐ.الف
پروانه محو کرد در آتش وجود خویش
یعنی که اتحاد بود انتهای عشق
|ݐ.الف
پروانه محو کرد در آتش وجود خویش
یعنی که اتحاد بود انتهای عشق
|ݐ.الف
ناز بر من کن که نازت میکشم تا زندهام
|ݐ.الف
که دلم بهانه جو شد من از و بهانه جوتر
|ݐ.الف
به عالمی که منم منتهای غصه مپرس
که قطع مدت و طی زمان نمیباشد
|ݐ.الف
طایر فطرتم بلند پر است
سما
شها داد از ناکسان زمانه
سما
شها داد از ناکسان زمانه
سما
گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله
ز بسکه بی تو خورم خون دل پیاله پیاله
آهو
ای تازه گل نه گرم جهان دیدهای نه سرد
نوعی نما که کم نشود آب و رنگ تو
بد نام عالمیم ز ما احتراز کن
برماست حفظ جانب ناموس و ننگ تو
آهو
به وفای تو که تا روز قیامت باقیست
عهد دیرین به قرار خود و سوگند قدیم
کاربر ۹۷۲۲۹۵
ما درخت افکن نهایم آنها گروهی دیگرند
با وجود سد تبر، یک شاخ بی بر نشکنیم
آهو
که هر کس را فزونتر مهر ، حسرت بیشتر دارد
|ݐ.الف
دعاهای سحر گویند میدارد اثر آری
اثر میدارد اما کی شب عاشق سحر دارد
|ݐ.الف
از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت
هر که شد بیمار درد عشق بهبودی نداشت
بود روزی آن عنایتها که باما مینمود
خوش نمودی داشت اما آنچنان بودی نداشت
|ݐ.الف
من این کوشش که در تسخیر آن خودکام میکردم
اگر وحشی غزالی بود او را رام میکردم
آهو
تو زمن پرس قدر روز وصال
تشنه داند که چیست آب زلال
آهو
عشق و اساس عشق نهادند بر دوام
یعنی خلل پذیر نگردد بنای عشق
آهو
به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ
آهو
حجم
۳۹۶٫۱ کیلوبایت
حجم
۳۹۶٫۱ کیلوبایت
قیمت:
رایگان