بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب وحشی بافقی | صفحه ۱۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب وحشی بافقی

بریده‌هایی از کتاب وحشی بافقی

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۸۶ رأی
۴٫۵
(۸۶)
ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست جان فدایش که به خون ریختن من برخاست
R.R
می بخور وحشی خدا داند که در آینده چیست
min
عیب مجنون مکن ای منکر لیلی که ز دور حالتی هست که آن بر همه کس ظاهر نیست
Ahmad
صلاح کار در انکار عشق بینم لیک تحملی که بود پرده پوش رازم نیست
Ahmad
انگبین زهر هلاک تست با دوری بساز ای مگس مرگ تو در نوش است اندر نیش نیست
Ahmad
سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست تا زنده‌ام چو شمع ازینم گزیر نیست هر درد را که می‌نگری هست چاره‌ای درد محبت است که درمان پذیر نیست
Ahmad
حال تنها گرد، تنها گرد، می‌داند که چیست
Ahmad
ای که می‌گویی نداری شاهدی بر درد عشق جان غم پرورد و آه سرد و روی زرد چیست آنکه می‌پرسد نشان راحت و لذت ز ما کاش پرسد اول این معنی که خواب و خورد چیست
Ahmad
گر زخم غمی بر جگر ریش نداریم رخساره به خون جگر آلودن ما چیست
Ahmad
خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است سخن به رمز بگویم که غیر، غماز است که بر خزانهٔ این رازهای پنهان زد؟ که قفل تافته افتاده است و در باز است به اعتماد کس ای غنچه راز دل مگشای که بلبل تو به زاغ و زغن هم آواز است نه زخم ماست همین از کمان دشمن و بس که دوست نیز کمان ساز و ناوک انداز است زمان قهقههٔ کبک ، خوش دراز کشید مجال گریهٔ خونین و چنگل باز است حذر ز وحشت این آستانه کن وحشی غبار بال بر افشان که وقت پرواز است
Ahmad
نه زخم ماست همین از کمان دشمن و بس که دوست نیز کمان ساز و ناوک انداز است
Ahmad
عشق است که سر در قدم ناز نهاده حسن است که می‌گردد و جویای نیاز است
Ahmad
در عشق اگر بادیه‌ای چند کنی طی بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است
Ahmad
آنکه بیند همه عیبم نرسیدست آنجا که هنرها همه عیب و همه عیبی هنراست
Ahmad
بشتابید و به مجروح کهن مژده برید که طبیب آمد و در چارهٔ ریش جگر است
Ahmad
چه کنم با دل خودکام بلا دوست که او میرود بیشتر آنجا که بلا بی‌سپر است
Ahmad
فرصت دیدن گل آه که بسیار کمست و آرزوی دل مرغان چمن بسیار است
Ahmad
دلم را بود از آن پیمان گسل امید یاریها به نومیدی کشید آخر همه امیدواریها رقیبان را ز وصل خویش تا کی معتبر سازی مکن جانا که هست این موجب بی اعتباریها به اغیار از تو این گرم اختلاطیها که من دیدم عجب نبود اگر چون شمع دارم اشکباریها به سد خواری مرا کشتی وفا داری همین باشد نکردی هیچ تقصیر، از تو دارم شرمساریها شب غم کشت ما را یاد باد آن روز خوش وحشی که می‌کرد از طریق مهر ما را غمگساریها
Ahmad
سد لعب بلعجب شد و سد نقش بد نشست تا ریختیم با تو، بد افتاد نرد ما
Ahmad
من سر زنم به سنگ و تو ساغر زنی به غیر این سرزنش میانهٔ عشاق بس مرا
Ahmad

حجم

۳۹۶٫۱ کیلوبایت

حجم

۳۹۶٫۱ کیلوبایت

قیمت:
رایگان