بریدههایی از کتاب وحشی بافقی
۴٫۵
(۸۶)
وحشی از رهزن ایام چه اندیشه کنیم
ما چه داریم که از ما نبرد یا ببرد
R.R
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او
شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی سر و سامان دارد
سپیده دم اندیشه
چه غصهها که نخوردم ز آشنایی تو
فهیم
ما را به خاطر است ، ترا گر به یاد نیست
mohito
گر به ظاهر سخنش نیست، سخن بسیار است
آسِمان
چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم
طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
غلط میگفت خود را کشتم و درمان خود کردم
A.A
سد حیف از محبت بیش از قیاس ما
با بیوفای حق وفا ناشناس ما
بودی به راه سیل بسی به که راه او
طرح بنای عشق محبت اساس ما
عیبش کنند ناگه و باشد به جای خویش
گو دور دار اطلس خویش از پلاس ما
ما را به دست رشک مده خود بکش به جور
اینست از مروت تو التماس ما
𝐬𝐚𝐫𝐢𝐧𝐚𝐲
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربدهجویی بودیم
عقل و دین باخته، دیوانهٔ رویی بودیم
بستهٔ سلسلهٔ سلسله مویی بودیم
𝖧𝖺𝗆𝖾𝖽
تازه شد آوازهٔ خوبی ، گلستان ترا
نغمه سنج نو، مبارک باد، بستان ترا
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
خوار میکن ، زار میکش، منتت بر جان ماست
خواری ظاهر گواه عزت پنهان ماست
Mithrandir
میتوانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست
meghdad
جرم است سراپای من خاک نهاد
لیکن بودم به عفو او خاطر شاد
ای وای اگر عفو نباشد ، ای وای
فریاد اگر جرم نبخشد ، فریاد
بیسیمچی
هنوز عاشقیو دلرباییی نشدست
هنوز زوری و زور آزماییی نشدست
هنوز نیست مشخص که دل چه پیش کسیست
هنوز مبحث قید و رهاییی نشدست
R.R
تو زمن پرس قدر روز وصال
تشنه داند که چیست آب زلال
کاربر ۷۲۳۱۵۵۱
خواری ظاهر گواه عزت پنهان ماست
|ݐ.الف
ظلم باشد اختلاط او به هر نااهل، ظلم
حیف باشد بر چنان رو دیدهٔ ناپاک ، حیف
|ݐ.الف
وحشی از هجر تو جان داد، تو باشی زنده
زندگی بخش کسی عمر کسی جان کسی
آهو
ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن
آنچه او در کار من کردست در کارش مکن
آهو
چیست باز این زود رفتن یا چنین دیر آمدن
بعد عمری کامدی بنشین زمانی پیش ما
آهو
مگو نتوان دوباره زندگانی
که گر عشقت مدد بخشد توانی
کاربر ۳۴۴۷۱۲۷
حجم
۳۹۶٫۱ کیلوبایت
حجم
۳۹۶٫۱ کیلوبایت
قیمت:
رایگان