بریدههایی از کتاب خواجه عبدالله انصاری
۴٫۴
(۲۷۷)
آفریدی ما را رایگان و روزی دادی ما را رایگان بیامُرز ما را رایگان که تو خدایی نه بازارگان.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی صبر از من رمید و طاقت من شد سُست، تخم آرام کشتم بیقراری رُست، نه خُرسندم نه صبور و مهجورم نه رنجور
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
لهی بر سر از خجالت گرد داریم و در دل از حسرت درد داریم و رُخ از شرم گناه زرد داریم.
منم بندهٔ عاصیم رضای تو کجاست
تاریک دلم نور و ضیای تو کُجاست
ما را تو بهشت اگر بطاعت بخشی
آن بیع بود لُطف و عطای تو کجاست
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی کدام درد بود ازین بیش که معشوق توانگر و عاشق درویش.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی کار ااگر بگفتار است بر سر همه گویندگان تاجم و اگر بکردار است چون سلیمان بموری محتاجم
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی گدای تو بکار خود شادان است، هر که گدای تو شد در دو عالم سلطان است
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی چون سگ را در این درگاه بار است و سنگر او دیدار است عبدالله را با نا امیدی چه کار است.
در بارگهت سگان ره را بار است
سگ را بار است و سنگ را دیدار است
چون سگ صفت سنگدل از رحمت تو
نومید نیم که سنگ و سگ را بار است
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی کاشکی عبدالله خاک بودی تا نامش از دفتر وجود پاک بودی.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
ای واقف اسرار ضمییر همه کس
در حالت عجز دستگیر همه کس
از هر گُنهم توبه ده و عذر پذیر
ای توبه ده و عذر پذیر همه کس
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
ما را سرو سودای کس دیگر نیست
از عشق تو پروای کس دیگر نیست
جُز تو دگری جای نگیرد در دل
دل جای تو شد جای کس دیگر نیست
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی اقرار کردم بمفلسی و هیچ کسی، ای یگانه که از هر چیز مقدّسی چه شود اگر مفلسی را در نفس آخر بفریاد رسی
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
نظری بسوی ما فرما که نظر ما بسوی تو است.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی اگر تن مجرم است دل مطیع است و اگر بنده بد کار است کَرَ م تو شفیع است.
بادا کَرَم تو بر همه پاینده
احسان تو سوی بندگان آینده
بر بندهٔ خود گناه را سخت مگیر
ای داور بخشندهٔ بخشاینده
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی مکُش این چراغ افروخته را مُسوز این دل سوخته را و مَدَر این پردهٔ دوخته را و مران این بندهٔ نو آموخته را
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
پیوسته دلم دم ار رضای تو زند
جان در تن من نفس برای تو زند
گر بر سر خاک من گیاهی روید
از هر بر گی بوی وفای تو زند
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی از کُشتهٔ تو خون نیاید و از سوختهٔ تو درد، کُشتهٔ تو بکُشتن شاد است و سوختهٔ تو بسوختن خوشنود
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی اگر خامم پخته ام کن و اگر پخته ام سوخته ام کن.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی بر عجز خود آگاهم و بر بیچارگی خود گواهم ف خواست خواست تو است من چه خواهم.
گر درد دهد بما و گر راحت دوست
ا ز دوست هر آنچیز که آید نیکوست
ما را نبود نظر بخوبی و بدی
مقصود رضای او خشنودی اوست
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی اگر مستم و اگر دیوانه ام از مقیمان این آستانه ام، آشنایی با خود ده که از کاینات بیگانه ام
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی تا بتو آشنا شدم، از خلق جدا شدم، در دو جهان شیدا شدم، نهان بودم و پیدا شدم
نی از تو حیات جاودان می خواهم
نی عیش و تنعم جهان می خواهم
نی کام دل و راحت جان می خواهم
هر چیز رضای تُست آن می خواهم
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
حجم
۳۲٫۳ کیلوبایت
حجم
۳۲٫۳ کیلوبایت
قیمت:
رایگان