بریدههایی از کتاب خواجه عبدالله انصاری
۴٫۴
(۲۷۷)
مناجات شمارهٔ ۹۳
الهی بحرمت ذاتی که تو آنی، بحرمت صفاتی که چنانی و بحرمت نامی که تتو دانی بفریاد رس که میتوانی.
F.T
الهی ضعیفان را پناهی، قاصدان را بر سر راهی، مومنان را گواهی، چه عزیز است آنکس که تو خواهی.
Alphaman
الهی اگر بدوزخ فرستی دعوی دار نیستم و اگر به بهشت فرمایی بی جمال تو خریدار نیستم. مطلوب ما بر آر که جز وصال تو طلبکار نیستم.
روز محشر عاشقان را با قیامت کار نیست
کار عاشق جز تماشای و صال یار نیست
از سر کویش اگر سوی بهشتم می برند
پای ننهم که در آنجا وعدهٔ دیدار نیست
کاربر ۴۷۸۴۲۸۹
ما را سر و سودای کس دیگر نیست
در عشق تو پروای کس دیگر نیست
جز تو دگری جای نگیرد در دل
دل جای تو شد جای کس دیگر نیست
کاربر ۴۷۸۴۲۸۹
الهی تو بر رحمت خود و من بر حاجت خویش پس تو توانگری و من درویش.
یارب ز کرم بحال من رحمت کن
بر این دل ناتوان من رحمت کن
در سینهٔ دردمند من راحت نه
بر دیدهٔ اشکبار من رحمت کن
کاربر ۲۳۷۹۷۹۵
الهی در سر آب دارم، در دل آتش، در باطن ناز دارم، در باطن خواهش در دریایی نشستم که آنرا کران نیست، بجان من دردیست که آنرا درمان نیست، دیدهٔ من بر چیزی آید که وصف آن بزبان نیست.
کاربر ۲۳۷۹۷۹۵
الهی دانایی ده که در راه نیفتیم و بینایی ده که در چاه نیفتیم.
مناجات شمارهٔ ۶۹
الهی دیدهٔ ده که جز تماشای ربوبیت نه بیند و دلی ده که غیر از مهر عبودیت تو.
مناجات شمارهٔ ۷۰
الهی پایی ده که با آن کوی مهر تو پوییم و زبانی ده که با آن شکر آلای تو گوییم.
کاربر ۲۳۷۹۷۹۵
ما بر آر که جز وصال تو طلبکار نیستم.
روز محشر عاشقان را با قیامت کار نیست
کار عاشق جز تماشای و صال یار نیست
از سر کویش اگر سوی بهشتم می برند
پای ننهم که در آنجا وعدهٔ دیدار نیست
کاربر ۶۲۹۸۸۴۱
الهی آنچه ما خود کشتیم به بر میار و آنچه تو ما را کشتی آفت ما از آن باز دار.
"thv"
الهی ضعیفان را پناهی، قاصدان را بر سر راهی، مومنان را گواهی، چه عزیز است آنکس که تو خواهی.
ماهی
مناجات شمارهٔ ۱۸
الهی دستم گیر که دست آویز ندارم، و عذرم بپذیر که پای گریز ندارم.
کاربر ۳۳۹۰۳۵۹
الهی گاه گریم که در اختیار دیوم از بس تاریکی بینم، باز ناگاه نوری تابد که جملهٔ بشریت در جنب آن ناپدید بود
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی گاه گریم که در اختیار دیوم از بس تاریکی بینم، باز ناگاه نوری تابد که جملهٔ بشریت در جنب آن ناپدید بود
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
ای محب را یاد و انس را یادگار، چون حاضری این جستن بچه کار ؟
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
چون در میان جان حاضری از بیدلی میگویم که کُجایی
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
یارب ز شراب عشق سر مستم کن
در عشق خودت نیست کن وهستم کن
از هرچه ز عشق خود تهی دستم کن
یکباره به بند عشق پا بستم کن
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی ای نزدیکتر به ما از ما، مهربانتر از ما بمه ما، نوازندهٔ ما بی ما، بَکَرم خویش نه بسزای ما، هر چه کردیم تاوان بر ما، هر چه تو کردی باقی بر ما، هرچه کردی بجای ما، بخود کردی نه سزای ما.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
دنیا همه بند تو است بر درگهٔ او
در بند قبول باش تا رد نشوی
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی فراق کوه را هامون کند، هامون را جیحون کند، حیحون را پر خون کند، دانی که با این دل ضعیف چون کند.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
ما راز غمت بکس نگوییم اگر
بوی جگر سوخته رسوا نکند
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
حجم
۳۲٫۳ کیلوبایت
حجم
۳۲٫۳ کیلوبایت
قیمت:
رایگان