اشک مریز محبوبم، همان عشقی که چشمانمان گشوده و قلبمان در بند میکشد به ما صبر و شکیبایی نیز ارزانی میدارد. از فراقِ طولانیمان، غمگین مباش
یك رهگذر
زندگی ناتوانتر از مرگ است و مرگ ناتوانتر از عشق.
یك رهگذر
تا هنگامی که قلبم در سینه میتپد تو را ترک نمیکنم
یك رهگذر
هیچ قدرتی را یارای جدایی من و تو نیست ... حتی مرگ نیز نمیتواند ما را از هم جدا کند
یك رهگذر
من دلباختۀ توام و نه هیچ کسِ دیگر، و تا پایان عمر عاشق تو خواهم ماند.
یك رهگذر
بدان فرزندم، انسان تنها از پسِ غم و فراقی آشکار، صبری تلخ و رنجی دهشتناک، به عشق دست مییابد.
یك رهگذر
گرمایم بخش ای محبوب من، که زمستان
هیچ برایم نگذاشته جُز گرمای وجود تو.
جاودانۀ من، در کنارم بمان.
یك رهگذر
ای روح من، بر من رحم آر.
چنان باری از عشق بر قلبم نهادهای
که مرا تابِ تحمل آن نیست.
یك رهگذر
انسانها به طوایف و قبایل تقسیم شدهاند و از آنِ مُلکها و سرزمینهایند ولی من خود را از آنِ هیچ قبیلهای نمیدانم و متعلق به جایی نیستم. کهکشان، سرزمین من است و خانوادۀ انسانی قبیلهام.
انسان ناتوان است و چه ناگوار که خود را از دیگران جدا میکند. دنیا محقر است و نابخردانه آن است، که دنیا را به سرزمینها و مُلکها و قبایل تقسیم کنیم.
ستاره
تاریکی را توان درک ترانۀ ستارگان نیست.
یك رهگذر