بریدههایی از کتاب رقص زندگی
۴٫۴
(۵)
تو در آسمانها خدا را میجویی،
حال آنکه او در سینهی تو پنهان است.
شوق پرواز
بخوان به نامِ نقاشِ گُلها و رنگین کمان!
شوق پرواز
ضایع کردنِ استعدادها و تواناییها
و فروغلتیدن در تاریکی،
تنها گناهِ ممکن است.
پریوش
خداوند،
بارها و بارها،
در کنارِ ما و با ما گام برداشته است،
نگاه در نگاهمان دوخته است،
به ما لبخند زده است،
دستِ خود را بر شانههامان گذاشته است،
در اتاقمان نشسته است،
با ما سخن گفته است،
در حیاطِ خانهمان،
در سیمای یک کودک
و یا یک پروانه،
به جست و خیز پرداخته
و ناگهان،
خود را به دامانِ نگاهمانانداخته است،
اما ما او را به جا نیاوردهایم
و گذشتهایم.
پریوش
ای بسا،
چیزی را دوست میداری که برایت خوب نیست.
ای بسا،
چیزی را دوست نمیداری که برایت خوب است.
عاطفه
زندگی را
نباید صرفِ چیزهای کمبها کرد.
شوق پرواز
خداوند زندگی هر موجودِ زنده است.
او عینِ زندگیست.
این زندگی،
در توست،
بیرونِ توست،
در درختان است،
در ابرهاست،
در ستارههاست.
همهی وجود،
رقصِ زیبای این زندگیست.
شوق پرواز
هنرمندانی نیز وجود دارند که
نه قلم مویی دارند
و نه سازی
و نه صدایی.
آنها
نه نقشی میکشند،
نه آهنگی مینوازند
و نه آوازی میخوانند.
نَفْسِ حضورِ آنها،
همان هنرِ آنهاست.
عاطفه
عملِ تو باید از دلِ تو بجوشد
و جاری شود.
عملِ تو نباید واکنش باشد.
کسی میآید
و تو را میستاید و بادَت میکند؛
خوشحال میشوی.
دیگری میآید
و از تو انتقاد میکند
و بادَت را خالی میکند؛
خشمگین میشوی.
هردوی این حالات، واکنشاَند؛
کنِشِ دلِ تو نیستند.
عاطفه
قضاوتِ خود را محدود به بخشی از عملِ آدمها نکن.
تو نمیتوانی
با خواندنِ یک صفحه
از صفحاتِ وسطِ یک رُمانِ قطور،
دربارهی کلِ آن رُمان قضاوت کنی؟
چگونه میتوان
با صِرفِ دیدنِ یک عمل و رفتار از کسی،
دربارهی او قضاوت کرد؟
انسانها به کوههای یخی میمانند،
فقط بخشِ کوچکی از آنها از آب بیرون آمده
و پیداست.
عاطفه
اگر روحِ کسی را کشته باشند،
قانون به دنبالِ قاتلِ روح نخواهد گشت.
روحهای بسیاری را کشتهاند
و هیچکس از قاتلانِ روح سراغ نگرفته است.
قانون،
فقط نگرانِ جنایتهای ظاهری و کمّیست.
قانون به جنایتهای کیفی کاری ندارد.
قانون به چشمانِ انسانها نگاه نمیکند
تا در آیینهی چشمانِ آنها،
روحشان را ببیند
و جنایتی را که بر آنها رفته است کشف کند.
عاطفه
سنگ و گیاهی که در او منفعتی هست،
بهتر از آدمیست که
در او خاصیتی و عشق و شفقتی نیست.
عاطفه
سرزنشکنندگان،
توخالیاند و خود هیچ حقیقتی را تجربه نکردهاند.
سرزنشکنندگان،
ضعف و سستی و لغزشهای خود را
با سرزنشِ دیگران و گمراه خواندنِ آنان،
میپوشانند.
سرزنشِ ظلمت،
چیزی از تیرگی آن نمیکاهد.
کسی که روشن است،
به اندازهی روشنایی خود
از تیرگی ظلمت میکاهد.
عاطفه
من مسئولِ آن چیزی خواهم بود که
از خودم خواهم ساخت.
پریوش
ما،
بالقوه،
همهی چیزهای ضروری را با خود داریم.
کافیست آنها را بجوییم؛
بیتردید آنها را مییابیم.
باید توانِ بالقوهی خود را به کار بگیریم.
بنابراین،
هرگز مأیوس نباش
و توقف نکن.
دلیلی برای یأس و سرخوردگی وجود ندارد.
عشق بورز.
همه را در همهی داشتههای خود سهیم کن.
Mahe Kamel
زندگی، امکانیست محدود.
باامکانِ محدودِ زندگی،
باید نامحدود را جُست.
شوق پرواز
اگر زندگی صرفِ روشنی، آگاهی و رهایی نشود،
تَلَف شده است.
شوق پرواز
و ضربههای روشنِ بیداری را،
بیمهابا،
بر اندامِ خفتهی ظلمت فرود میآورم.
عاطفه
یک جوانهی سبز
که از دلِ چوبی خشکیده بیرون میآید
و نور را میبوسد،
معجزه است.
پُف کردنِ گُلِ قاصدک،
واشدنش و پراکنده شدنش به دستِ باد،
معجزهایست که از کنارش بیاعتنا میگذریم.
ما به این امور عادت کردهایم،
بنابراین،
آنها را نمیبینیم.
عاطفه
نیایشِ حقیقی انسانِ دیندار،
اعتماد به خداوند است.
کسی که به خداوند اعتماد ندارد،
دین ندارد.
او میداند که
اگر خداوند
امروز تأمینِ حوایجِ او را تقبل کرده است،
فردا نیز همین کار را خواهد کرد.
دلیلی برای نگرانی نسبت به فردا وجود ندارد.
عاطفه
حجم
۱۳۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
حجم
۱۳۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان