بریدههایی از کتاب دنی قهرمان جهان
۴٫۵
(۳۳)
بعد، اون بچه خواب قشنگ نازی میبینه ـ و موقعی که رؤیا به نقطهٔ اوج قشنگ خودش میرسه پودر جادویی کار خودشو میکنه ـ اون وقت دیگه اون رؤیا فقط یک رؤیا نیست، بلکه یک واقعیته ـ و دیگه اون بچه خواب نیست ـ کاملاً بیداره و توی همون محلیه که رؤیا داره اتفاق میافته ـ و توی اتفاقاتی که میافته نقش داره ـ یعنی واقعاً نقش داره ـ عین زندگی واقعی
آلیس در سرزمین نجایب
اگه اونو نمیشناختید، ممکن بود فکر کنید مردی عبوس و جدی است، در صورتی که اصلاً اینطور نبود، اتفاقاً خیلی هم شوخ و بامزه بود. چیزی که باعث میشد خشک و جدی به نظر برسه این بود که هیچ وقت با دهنش نمیخندید. همیشه با چشمهاش میخندید. چشمهای آبی درخشانی داشت و هر وقت به چیز خندهدار و بامزهای فکر میکرد، چشمهاش برق میزد، و اگه با دقت نگاه میکردی، میدیدی جرقههای طلایی باریک و ظریفی وسط هر کدام از چشمهاش میرقصند. اما شکل دهنش تغییر نمیکرد.
بلاتریکس لسترنج
وقتی هنوز شیر خوره بودم، پدرم منو میشست و به من غذا میداد و پوشکمو عوض میکرد و خلاصه همهٔ آن کارهای بیشماری رو که یک مادر برای بچهاش انجام میده، برای من میکرد، انجام این کارها مخصوصاً برای مردی که مجبوره با تعمیر موتور ماشین و بنزین دادن به مشتریها پول در بیاره و زندگی کنه کار سادهای نیست.
اما پدرم عین خیالش نبود. فکر میکنم همهٔ عشقی رو که در زنده بودن مادرم به او داشت حالا نثار من میکرد.
بلاتریکس لسترنج
بله تو، احمق بیشعور!
سهیل
«حیف، دو تا صندلی بیشتر نداریم.»
amin123m2
یه پیام
برای بچههایی که این کتابو خووندن
وقتی بزرگ شدید
و بچههاتون دورتونو گرفتن لطفاً یادتون باشه که
پدر حالگیر اصلاً به درد نمیخوره!
اون چیزی که یه بچه لازم داره.
ـ و (حقش)هم هست
پدریه که
باحال باشه!
مینو
از اینکه پدرم چشمهای خندانی داشت خوشحال بودم. معنی این حرف اینه که خندهٔ او ساختگی نبود و خندهٔ دروغکی تحویل من نمیداد چون اگر برق شادی تو چشمهات نباشه، امکان نداره کسی اون رو ببینه.
Elham jannesari
الان دیگه نهسالم شده. این عکس مال اون موقعیه که هیچ نگرانی توی دنیا نداشتم و هنوز چیزهای هیجانانگیز پیش نیومده بود.
هرچه بزرگتر میشی چیزای بیشتری یاد میگیری، درست مثل من که پاییز اون سال فهمیدم هیچ پدری بیعیب و نقص نیست. آدم بزرگا موجودات پیچیدهای هستند و وجودشون پر از مخفیکاری و خصلتهای عجیب و غریبه. بعضیهاشون از بقیهٔ آدما عجیبتر و مخفیکارتر به نظر میرسن، اما همهٔ اونا، منجمله پدر و مادرها، دو سه تا عادتها شخصی دارن که کسی از اونا خبر نداره و موقعی که اونا رو کشف میکنی، نفست بند مییاد.
delilah
لحظه، لحظهٔ خطر بود، لحظهٔ بزرگترین هیجان و لذت.
سهیل
پدرم میگفت لونهای که پرندهها توش تخم گذاشته باشن قشنگترین چیز دنیاس.
سهیل
پدرم میگفت لونهای که پرندهها توش تخم گذاشته باشن قشنگترین چیز دنیاس.
سهیل
آدم بزرگا موجودات پیچیدهای هستند و وجودشون پر از مخفیکاری و خصلتهای عجیب و غریبه. بعضیهاشون از بقیهٔ آدما عجیبتر و مخفیکارتر به نظر میرسن، اما همهٔ اونا، منجمله پدر و مادرها، دو سه تا عادتها شخصی دارن که کسی از اونا خبر نداره و موقعی که اونا رو کشف میکنی، نفست بند مییاد.
سهیل
حجم
۱۰٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۱۰٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰۵۰%
تومان