بریدههایی از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ آبانگان
۴٫۶
(۷۰۲)
ـ کدوم عشق دایانا؟ تو الان عشقی میبینی؟
ـ چیزی که الان بین ماست غم عشقه... درد عشقه. مجازات عشقه. ـ صدایم میلرزد. ـ مجازات یک عشق اشتباه.
ـ اشتباه؟!
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
بیشک یکی از زیباترین لقبهای جهان همین عنوان پدر است! پدر... این عنوان را حتی بهتر از عنوان مادر میشناسم.
Yas Balal.جواد عطوی
تاریخ! دیگر حوصلهٔ خواندنش را ندارم. اصلا شاید همهٔ آن دروغ باشد. چطور میتوان مطمئن بود که نویسنده صادقانه حوادث را نقل کرده باشد؟
آسـا
دوباره غمگین میشوم. انگار این درد با گذر زمان بدتر میشود. به راستی چه کسی گفته است زمان خاطرات و غمهایمان را کمرنگ میکند؟ این دروغی بیش نیست.
bookworm
هر جا که هستی، همینجا که هستی بهترین خودت باش
مریم طباطبایی
پوریا! اگر تو مرا فراموش کنی، من چه کاری میتوانم انجام دهم؟ اگر حمایت تو نباشد، چه بلایی سر من میآید؟ من باید چه کنم؟
سارا
ـ پس شما تحریف شدن رو طبیعی میدونید.
ـ تا وقتی سودجویانی هستن که از دین برای رسیدن به منافع شخصی استفاده میکنن، تحریف کتاب خدا طبیعیه.
sourina
شنل را به صورتم نزدیکتر میکنم. دیبا میگفت هر جایی نروم، هر کاری نکنم و هر چیزی نخورم. بوییدن عطر پوریا هم در این موارد قرار میگیرد؟ اصلا اگر کارن اینجا بود چنین کاری میکردم؟ نه. اگر واقعا میخواستم پوریا را رها کنم اینطور به شنلش چنگ میزدم؟ نه. اما هیچ یک از این سوالات و پاسخها نمیتوانند مانع من شوند. شاید آخرین بار باشد که میتوانم پوریا را انقدر نزدیک به خود احساس کنم. آخرین بار... چشمانم را میبندم و نفس عمیقی میکشم. گلویم میسوزد. بسیار میسوزد. نه تنها گلویم انگار تمام وجودم داغ میشود و در آتش میسوزد. پاهایم سست میشوند. روی زمین مینشینم. شنل پوریا را تنگ در آغوش میگیرم و اشک میریزم. سیمین دستانش را دور بدنم حلقه میکند. در میان هقهق گریهام میگویم:
ـ ارزشش رو نداشت سیمین. هیچکدوم از خاطرات شیرینمون ارزش تلخی این لحظه رو نداشت.
tite66
اگر اسارت تاوان این عشق باشه حاضرم هزاران سال همینطور در بند باشم و بعد به پوریا برسم.
feri
عشق چیزیه که تاجرها هرگز اون رو نمیفهمن.
Zahra sadat
کاش روزی از راه برسه که من هم بتونم بهت بگم چقدر دوستت دارم.
vida
ـ ولیعهد حتما به دنبالتون میان.
ـ دلم براش خیلی تنگ شده گیتی.
چشمانم ناخودآگاه پر از اشک میشوند. دستانم را روی آنها میکشم تا گونهام را خیس نکنند.
SARA
خاطراتم در تیسفون میگذارم و میروم. هرچند غیرممکن است اما بالاخره روزی از راه میرسد که من پوریا را هم رها میکنم. روزی که شاید خیلی دور نباشد.
پایان آبانگان
فرجی
پس خوب به حرفهام گوش کن. اگر روزی از من بیزار شدی باز هم باش. حتی اگر خواستی، مقابلم بایست، همونطور که قبلا ایستادی. بایست و بمون. حتی اگر روزی خودم ازت خواستم بری، نرو. هیچ وقت نرو دایانا. این یک دستوره. دستور ولیعهد ایران به تو.
فرجی
مدتهاست که این جملات شیرین توجهم را جلب نمیکنند. تا وقتی پوریایی هست که مرا زیباترین دختر تیسفون میداند و عاشقانه از من تعریف میکند، دیگر چه نیازی به شنیدن این تملقهاست؟ لبخند بر لبانم خشک میشود. ماهها از حضور من در تیسفون و حضور پوریا در کنارم میگذرد. حالا دیگر مدتهاست که نه پوریایی هست و نه تعریف و تمجیدی. هرچه که هست... دستی را روی شانهام احساس میکنم. میایستم.
تسنیم
من هم همیشه کنارتم. حتی اگر یک روز بخوای بری، من این اجازه رو بهت نمیدم.
ـ پوریا! تو همین چند ساعت پیش گردنبند آب و آتش رو بهم دادی. حالا چرا این حرفهای غمانگیز رو میزنی؟
ـ من نمیدونم در آینده چه اتفاقاتی میافته. پس خوب به حرفهام گوش کن. اگر روزی از من بیزار شدی باز هم باش. حتی اگر خواستی، مقابلم بایست، همونطور که قبلا ایستادی. بایست و بمون. حتی اگر روزی خودم ازت خواستم بری، نرو. هیچ وقت نرو دایانا. این یک دستوره. دستور ولیعهد ایران به تو.
تسنیم
مهینبانو بسیار ناراحت است. نمیخواهم الان با او بحث کنم. باید صحبتهایش را بشنوم. میگویم
melina
برای کسی که از ابتدا میدونه آخرش تلخه، شاید لذتبخش نباشه اما برای من که توقع داشتم تا آخر همونطور خوب باشه و بعد با یک پایان تلخ غیرمنتظره روبهرو شدم، لذتبخشه. هنوز هم لذتبخشه.
معمای عشق♡ (ℬ•ℳ)
ـ حفظ کردن اعتماد بسیار سختتر از به دست آوردنشه.
Asa
علاقهای که آدمها رو در بند کنه و آزادی رو ازشون بگیره، اسمش عشق نیست.
S@n@z
حجم
۴۰۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۶۸ صفحه
حجم
۴۰۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۶۸ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰۵۰%
تومان