بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ آبانگان | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سرگذشت آب و آتش؛ آبانگان

بریده‌هایی از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ آبانگان

۴٫۶
(۷۰۲)
زندگی هرگز تجارت نیست. دوستی هم معامله نیست.
melina
به سمت مهین‌بانو می‌روم. کنارش می‌ایستم و می‌گویم: ـ شب مراسم چون عصبانی بودم گفتم ازتون متنفرم. ـ مکث می‌کنم. ـ حالا دیگه عصبانی نیستم و با دلایل محکم‌تری میگم ـ سرم را به گوش مهین‌بانو نزدیک می‌کنم. ـ ازتون متنفرم.
bookworm
جنگ کمتر یعنی نجات زندگی آدم‌های بیشتر.
Melika_SA
تصمیم‌های بزرگ برای آدم‌های بزرگه.
Aynaz
ـ گفتی تلاش می‌کنی رهاش کنی. ـ انکار کردن هم تلاشی برای رها کردنه.
aseman
ـ بین من و اون، اون رو انتخاب می‌کنی؟ ـ آره. ـ غیرممکنه. ـ فقط کافیه از این به بعد وقتی جلوی آتش مناجات می‌کنم، برای تو دعا نکنم. وقتی مهرگان از راه می‌رسه، خاطرات‌مون رو مرور نکنم. وقتی آذرگان میشه، اشک نریزم. وقتی انار می‌بینم دلم نلرزه و... وقتی اسمت رو می‌شنوم، قلبم برات پر نکشه.
-Dny.͜.
علاقه‌ای که آدم‌ها رو در بند کنه و آزادی رو ازشون بگیره، اسمش عشق نیست. حتی اگر تو اسمش رو عشق بذاری، این عشق پایدار نیست. زمان به راحتی اون رو کمرنگ می‌کنه.
melina
ـ گاهی برای زنده موندن باید دونستن رو پنهان کرد. ـ این حرف‌تون من رو می‌ترسونه.
Amir Ms
گذر زمان به خوبی به من نشان داده است خاطرات شیرین گذشته می‌توانند هزاران بار بی‌رحم‌تر از خاطرات تلخ باشند.
bookworm
بعید می‌دانم درختان انار بدون تو انار بدهند.
Melika_SA
کسی گفته است زمان خاطرات و غم‌هایمان را کمرنگ می‌کند؟
Aynaz
. به راستی چه کسی گفته است زمان خاطرات و غم‌هایمان را کمرنگ می‌کند؟ این دروغی بیش نیست.
Pomegranate
عجیب است اما این بار ترجیح می‌دهم نامش را نیاورم. هنوز دوستش دارم. حتی بیش از همیشه دوستش دارم اما بخشی از وجودم امید به ماندگاری محبتش را کمرنگ می‌کند. بخشی که باید به زودی آن را در وجودم خاموش کنم
meghdad
پوریا به سر تا پایم نگاه می‌کند. سرش را کج می‌کند و با چشمان تنگ‌شده‌اش می‌پرسد: ـ این‌طوری می‌خوای بیای؟ ـ مشکلی هست؟ حالت چهره‌اش عوض می‌شود. بی‌درنگ با لحنی جدی پاسخ می‌دهد: ـ نه. بریم. پوریا برمی‌گردد و به راه می‌افتد. برخوردش برایم عجیب است. سریع‌تر قدم برمی‌دارم و کنارش قرار می‌گیرم. در همین لحظه می‌ایستد. پلک‌هایش را بر هم می‌فشارد. به من نگاه می‌کند و با خواهش می‌گوید: ـ میشه چادر سرت کنی؟
تسنیم
اما بالاخره روزی از راه می‌رسد که من پوریا را هم رها می‌کنم. روزی که شاید خیلی دور نباشد. پایان آبانگان باقی داستان را در آذرگان می‌خوانیم
Reyhoone.v
زندگی اون چیزی نیست که شما فکر می‌کنید. زندگی هرگز تجارت نیست. دوستی هم معامله نیست.
مندوستدارکتابم
آب‌وهوای تیسفون دارد معتدل‌تر می‌شود. شکوفه‌های انار دارند کم‌کم میوه می‌دهند. دیروز از کنار باغ‌تان گذشتم. بعید می‌دانم درختان انار بدون تو انار بدهند.
f
ـ کاش روزی از راه برسه که من هم بتونم بهت بگم چقدر دوستت دارم.
f
ذات و خون آدم‌ها رو نمیشه تغییر داد.
Aynaz
چقدر صبر کردن سخت است!
Aynaz

حجم

۴۰۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۵۶۸ صفحه

حجم

۴۰۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۵۶۸ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰
۵۰%
تومان