بریدههایی از کتاب کامبیز صدیقی کسمایی
۳٫۷
(۱۴)
مذهب و شراب و شعر؛
بهترین وسیله فرار آدمی
ز خستگی است.
mariya¤¤
بار دیگر شب
عطر مستی آور گلهای وحشی را
روی بال باد می دوزد.
ماه چون فانوس خوشرنگی،
روی بام شهر می سوزد.
mariya¤¤
شب به پایان می رسد آخر...
🌸📚💖Shamim💖📚🌸
می گویدم دوباره، که:
با همتت،
ممکن شود
هر چیز از برای تو ناممکن است.
🌸📚💖Shamim💖📚🌸
زندگی را، دوست باید داشت
🌸📚💖Shamim💖📚🌸
مذهب و شراب و شعر؛
بهترین وسیله فرار آدمی
ز خستگی است.
.ً..
موج، می داند چه می گویم.
آن که می گوید که باید ماند
لذت در پای کوبی های رفتن را، نمی داند.
min
در من حلول روح همهٔ برگزیدگان،
احساس می شود
باغبان
هر چند قلب خستهٔ من در تپیدن است.
احساس می کنم که دگر زنده نیستم.
matilda
احساس
من از مدار خود
خارج نمی شوم
افسوس من شهاب گریزنده نیستم.
هر چند قلب خستهٔ من در تپیدن است.
احساس می کنم که دگر زنده نیستم.
Ali Esmaeili
آسمان خالی است؛
از کبوترهای خوش پرواز
وز تلاش بادبادک های رنگارنگ.
آسمان آبستن باران پاییز است.
هر چه می بینم، غم انگیز است.
🍁paiiz
در پشت پنجره
شهری میان آهن و پولاد خفته است.
در باغ دل که زنبقِ پاکی شکفته است،
دیگر نه کینه ای است
دیگر نه غصه ای است.
R.R
اینجا
این نو گلان سرخ و سپید و بنفشه موی
هر روز
از روز پیش، بیشتر
می پژمرند.
از دختر کناری پرسیدم:
زیبای من!
آیا چه است نام تو؟ با ناز گفت:
- ناز.
ایکاش من
اینجا، بهار بودم.
kamrang
حجم
۴۰٫۶ کیلوبایت
حجم
۴۰٫۶ کیلوبایت
قیمت:
رایگان