بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سهراب سپهری | صفحه ۸۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سهراب سپهری

بریده‌هایی از کتاب سهراب سپهری

نویسنده:سهراب سپهری
انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۴۰۵ رأی
۴٫۵
(۴۰۵)
من گدایی دیدم، در به در می رفت آواز چکاوک می خواست و سپوری که به یک پوسته خربزه می برد نماز. بره ای دیدم ، بادبادک می خورد. من الاغی دیدم، ینجه را می فهمید. در چراگاه نصیحت گاوی دیدم سیر. شاعری دیدم هنگام خطاب، به گل سوسن می گفت: شما
Mahdi Mandegar
گاه تنهایی، صورتش را به پس پنجره می چسبانید. شوق می آمد، دست در گردن حس می انداخت. فکر ،بازی می کرد.
Mahdi Mandegar
آری ، ما غنچه یک خوابیم. - غنچه خواب ؟ آیا می شکفیم ؟ - یک روزی ، بی جنبش برگ. - اینجا؟ - نی ، در دره مرگ. - تاریکی ، تنهایی. - نی ، خلوت زیبایی. - به تماشا چه کسی می آید، چه کسی ما را می بوید؟
jonathan
راز ، سر خواهد رفت. ریشه زهد زمان خواهد پوسید.
.
سقف یک وهم فرو خواهد ریخت.
.
این تن بی شب و روز
.
آدمی زاد طومار طولانی انتظار است
.
زن زیبای جذامی را ، گوشواره ای دیگر خواهم بخشید.
.
کودکی ام را به دست من بسپار.
.
و شبی از شب‌ها مردی از من پرسید تا طلوع انگور، چند ساعت راه است؟)
.
باید امشب بروم. باید امشب چمدانی را که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد، بردارم و به سمتی بروم
.
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم حرفی از جنس زمان نشنیدم. هیچ چشمی، عاشقانه به زمین خیره نبود. کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد. هیچ کسی زاغچهٔی را سر یک مزرعه جدی نگرفت. من به اندازه یک ابر دلم می‌گیرد وقتی از پنجره می‌بینم حوری - دختر بالغ همسایه - پای کمیاب‌‌ترین نارون روی زمین فقه می‌خواند.
.
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت: نرسیده به درخت، کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
.
در آن گیروداری که چرخ زره‌پوش از روی رویای کودک گذر داشت قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست.
.
و نترسیم از مرگ (مرگ پایان کبوتر نیست. مرگ وارونه یک زنجره نیست. مرگ در ذهن اقاقی جاری است. مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد. مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید. مرگ با خوشه انگور می آید به دهان. مرگ در حنجره سرخ - گلو می خواند. مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است. مرگ گاهی ریحان می چیند. مرگ گاهی ودکا می نوشد. گاه در سایه است به ما می نگرد.
mar
آری ، ما غنچه یک خوابیم. - غنچه خواب ؟ آیا می شکفیم ؟ - یک روزی ، بی جنبش برگ. - اینجا؟ - نی ، در دره مرگ. - تاریکی ، تنهایی. - نی ، خلوت زیبایی. - به تماشا چه کسی می آید، چه کسی ما را می بوید؟ - .... - و به بادی پرپر...؟ - ... - و فرودی دیگر؟
Kamand
و نترسیم از مرگ (مرگ پایان کبوتر نیست. مرگ وارونه یک زنجره نیست. مرگ در ذهن اقاقی جاری است. مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد. مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید. مرگ با خوشه انگور می آید به دهان. مرگ در حنجره سرخ - گلو می خواند. مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است. مرگ گاهی ریحان می چیند. مرگ گاهی ودکا می نوشد. گاه در سایه است به ما می نگرد. و همه می دانیم ریه های لذت ، پر اکسیژن مرگ است.)
pedram
تو نیستی ، نوسان نیست. تو نیستی، و تپیدن گردابی است. تو نیستی ، و غریو رودها گویا نیست، و دره ها ناخواناست.
کتابخوان🤓
ترا از تو ربوده اند، و این تنهایی ژرف است. می گریی، و در بیراهه زمزمه ای سرگردان می شوی.
کتابخوان🤓
خوابی دیدم: تابش آبی در خواب ، لرزش برگی در آب. این سو تاریکی مرگ ، آن سو زیبایی برگ.
کتابخوان🤓

حجم

۷۶٫۰ کیلوبایت

حجم

۷۶٫۰ کیلوبایت

قیمت:
۵,۰۰۰
تومان