بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بادبادک‌باز | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب بادبادک‌باز

بریده‌هایی از کتاب بادبادک‌باز

۴٫۷
(۲۸۳)
«من و حميرا در مقابل تمام دنيا قرار گرفتيم. و اين را هم بهت بگويم اميرجان، آخر سر هميشه دنيا برنده است. رسم روزگار همين است.»
Morteza Rahmani
بزدل بودن اگر با مصلحت‌انديشی همراه باشد اصلاً عيبی ندارد. اما وقتی يک آدم بزدل يادش برود کی هست... خدا به دادش برسد.
hoda
کسی که وجدان ندارد، معرفت ندارد، درد و رنجی هم ندارد.
Shaghayegh
حسودی می‌کند که ايران دارد از کشورهای قدرتمند آسيا می‌شود
یزاک
ناگهان يک جوانک طالبان دويد آمد و با چماقش زد به ران‌های فرزانه‌جان. چنان محکم بهش زد که خورد زمين. يارو يک بند سرش داد می‌زد و فحش می‌داد و می‌گفت وزارت امر به معروف و نهی از منکر زن‌ها را مجاز نمی‌داند که با صدای بلند حرف بزنند. تا چند روز پيش پايش کبود بود، اما من چه کار می‌توانستم بکنم، جز اين‌که همان‌جا بايستم و کتک خوردن زنم را تماشا کنم؟ اگر درگير می‌شدم، آن پدرسگ مطمئنا با گلوله‌ای کارم را می‌ساخت و از خدايش هم بود. بعد به سر سهرابم چی می‌آمد؟
مریم
«دوستت دارم.» گفت: «من هم دوستت دارم.» لبخند را در حرف‌هايش می‌شنيدم.
Morteza Rahmani
يادم نبود چه ماهی‌ست يا حتی چه سالی. فقط می‌دانستم که آن خاطره در درونم زنده است، بخشی کوچک و خيلی خلاصه‌وار از گذشته‌ای خوب، ردِّ رنگين قلم‌مويی بود بر روی بوم خالی و خاکستری زندگی‌هايمان.
Morteza Rahmani
حالا با اين‌که اين چيزها را داشتم، باز هم احساس می‌کردم مثل اين استخر کثيف که پاهايم را تويش آويزان کرده‌ام، خالی خالی‌ام.
Morteza Rahmani
معلمم آن سال تابستان در مورد ايرانی‌ها گفته بود يادم افتاد، که آنها با زبان چرب و نرم و لب خندان، يک دست‌شان را به دوستی پشت آدم می‌گذارند و دست ديگرشان را توی جيب آدم. اين را به بابا گفتم و او گفت معلمم از آن افغانی‌های حسود است، برای اين حسودی می‌کند که ايران دارد از کشورهای قدرتمند آسيا می‌شود، اما بيشتر مردم دنيا حتی نمی‌دانند افغانستان کجای نقشه جهان است.
Morteza Rahmani
بابا گفت: «اگر مردی را بکشی، يک زندگی را می‌دزدی. حق زنش را از داشتن شوهر می‌دزدی، حق بچه‌هايش را از داشتن پدر می‌دزدی. وقتی دروغ می‌گويی، حق کسی را از دانستن حقيقت می‌دزدی. وقتی تقلب می‌کنی، حق را از انصاف می‌دزدی. می‌فهمی؟»
Z
توی دنيا آدم بد هست وگاهی آنها بد باقی می‌مانند. گاهی آدم مجبور می‌شود جلويشان بايستد.
Shaghayegh
آدم‌هايی که دل و زبان‌شان يکی‌ست، اين جوری هستند. به خيالشان بقيه هم مثل خودشان هستند.
یزاک
در دسامبر 1979، وقتی تانک‌های روسی در همان خيابان‌هايی که من و حسن تويش بازی کرده بوديم راه افتادند، داشتند تيشه به ريشه افغانستانی می‌زدند که می‌شناختم
مریم
«خُب، هر چی ملاّ يادت داده ول کن، فقط يک گناه وجود دارد والسلام. آن هم دزدی‌ست. هر گناه ديگری هم نوعی دزدی است. می‌فهمی چی می‌گويم؟»
mary
می‌گويند چشم دريچه روح است. مصداق بارز اين گفته علی بود که احساساتش را فقط از طريق چشم‌هايش بروز می‌داد.
mary
لا اله الا اللّه، محمد رسول اللّه مجبور شديم چند واحد خون بهش بزنيم ـ چه طوری خبرش را به ثريا بدهم؟ دوبار مجبور شديم احيايش کنيم ـ نماز می‌خوانم، ذکات می‌دهم. اگر قلبش جوان و پرتوان نبود از دست می‌رفت ـ روزه می‌گيرم. زنده است.
کاربر ۲۳۸۴۳۳۷
سربازها بلندش کردند و باز دوباره تالاپی خورد زمين. دوباره که سعی کردند بلندش کنند، زن جيغ زد و لگد پراند. تا زمانی که زنده‌ام، هرگز صدای جيغ آن زن را فراموش نخواهم کرد. فرياد حيوانی وحشی بود که داشت سعی می‌کرد پاهای آش و لاش‌اش را از لای تله خرس برهاند. دو مرد طالبانی ديگر به کمک آمدند و زن را به زور توی يکی از گودال‌هايی که ارتفاعش تا قفسه سينه بود چپاندند. آن طرف، مرد چشم بسته بی‌سرو صدا گذاشت تا او را توی گودالی که برايش کنده بودند بگذارند. حالا فقط نيم تنه دو متهم از زمين بيرون بود.
Morteza Rahmani
در همان کلبه محقر بود که حسن در زمستان 1964 به دنيا آمد، درست يک سال بعد از اين‌که مادرم موقع به دنيا آمدن من، سر زا رفت. در آن هجده‌سالی که من در آن خانه زندگی کردم، فقط چند بار به داخل خانه حسن و علی قدم گذاشتم.
Z
همه می‌گفتند که پدر من، بابای من، قشنگ‌ترين خانه را توی محله وزيراکبرخان، محله نوساز و اعيان‌نشينِ شمال کابل ساخته است.
Z

حجم

۳۳۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۴۲۲ صفحه

حجم

۳۳۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۴۲۲ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
۸۰,۰۰۰
۲۰%
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد