بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زنده باد کمیل | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب زنده باد کمیل اثر محسن مطلق

بریده‌هایی از کتاب زنده باد کمیل

نویسنده:محسن مطلق
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۱۴ رأی
۴٫۶
(۱۴)
به علت گرمی بیش از حد هوا، هر روز آب خور عبدالله پایین‌تر می‌رفت و سواحل آن خشک می‌شد و ما باید محدوده خشک‌شده را با خاکریز و نیرو پر می‌کردیم. سنگر نگهبانی ما در آخرین نقطه خط که به خور متصل می‌شد قرار داشت. به همین جهت، چند سنگر در زمینی که تازه خشک شده بود زدیم. بعدها آن سنگرها چون لب آب بودند، به پلاژ معروف شد؛ مثلاً ما هم تعطیلات تابستان را به لب دریا آمده‌ایم. فقط تنها عیبی که داشت، این بود که گاه‌گاهی صدای صفیر خمپاره‌ای و یا صدای قناسه‌ای آرامش کنار دریا را بر هم می‌زد.
وحید
آن روزها از دست پاپی‌نژاد شب و روز نداشتیم؛ چقدر این بشر شوخ‌طبع و خوش‌اخلاق بود. کارهای خارق‌العاده‌اش هم نظیر نداشت. یادم هست، یک شب برق اردوگاه را به میله‌های چادر وصل کرده بود؛ هر کس وارد چادر می‌شد و اتفاقی دستش به میله‌های چادر می‌خورد، دچار برق‌گرفتگی می‌شد و متعجب می‌ماند که این چه سرّی است. یکی از تکیه کلامهایش این بود: «خاکی باش برادر».
وحید
بر سَردَر پادگان، روی پارچه‌ای نوشته بودند: «مقدم دلیرمردان گردان کمیل را گرامی می‌داریم» و صابری که بهترین دوستش مهرایی را از دست داده بود با حسرت گفت: «دلیرمرد آنهایی بودند که از این سفر برنگشتند.»
وحید
دم غروب که می‌شد هر کسی توی خودش بود. هر چه خورشید پایین‌تر می‌رفت، دل آدم بیشتر می‌گرفت و بیشتر در یاد رفیقهای هجرت‌کرده غرق می‌شد. آفتاب که غروب می‌کرد دیگر دل می‌خواست از جا کنده شود؛ و اگر صدای اذان که روحی دوباره به انسان می‌بخشد به فریاد نمی‌رسید، چشمه‌ها راه خود را از چشمها باز می‌کردند.
وحید
همان سنگرهای نمور و تاریک خودمان، همان چادرهای پر از عقرب و رطیل کرخه، همان ساختمانهای گرم دوکوهه، همان رویدادهای هفته آشپزخانه و خلاصه همان لباسهای خاک‌آلود و پُرچین و چروک را به هر چه هتل و غذاهای رنگارنگ و لباسهای آن‌چنانی شهرزده‌ها، ترجیح دادیم؛ همان بهتر که بعضیها نفهمند که توی این بیابانها چه می‌گذرد!
رعنا
داخل و اطراف حسینیه از شب‌زنده‌داران پر می‌شد؛ گویا نماز جماعت برپا کرده بودند! بوی خوش جانمازها که عموماً به عطر گل محمدی معطر شده و جزئی از تجهیزات انفرادی هر دریادل بود، فضا را عطرآگین می‌کرد. هر گوشه حسینیه، شاهد اعمال بچه‌ها بود؛ در گوشه‌ای، دستها به قنوت رفته، گوشه‌ای سری به سجده افتاده، گوشه‌ای صورت نوجوانی به روی خاک و... ما هم باید ممنون خدا باشیم که در این محیط نفس کشیدیم.
رعنا

حجم

۳۲۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۳۲۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۴۴,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد