بریدههایی از کتاب خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ)
۴٫۷
(۵۵)
مذهبی که وسیله شود تا سرمایههای مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیراسلامی، در اختیار ابر قدرتها و قدرتها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جدا است مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست؛ بلکه مذهبی است که مردم ما آن را «مذهب امریکایی» مینامند.
قطره دریاست اگر با دریاست
جناب آقای گورباچف، باید به حقیقت رو آورد. مشکل اصلی کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست. همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بنبست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.
جناب آقای گورباچف، برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست؛ چرا که مکتبی است مادی، و با مادیت نمیتوان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت، که اساسیترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به در آورد.
قطره دریاست اگر با دریاست
کوملهها گرفته بودند یکی از آنها که توانسته بود فرار کند برای ما تعریف کرد که یکی از برادران را زیر پای عروس و دامادی از کوملهها سر بریدند. بعد ما دو نفر را به بیابان آوردند تا اعدام کنند که من توانستم فرار کنم و برادر دیگرمان را کشتند.
محسن
دیدم که مادر نوزاد خونینش را در مقابل گذاشته و مات و مبهوت به او نگاه میکند. او شوکه شده بود. به کنارش رفتم و با دست تکانش دادم، کمی که هوشیار شد، شیون و گریه و زاری کرد و برسر و صورت خودچنگ میانداخت و گیسهایش را میکشید و با مشت بر سر و سینهاش میکوفت. مدتی طول کشید تا آرامش کنم. سپس پرسیدم چی شده، او در حالی که اشک خون میریخت به کردی شروع به صحبت کرد و گفت: «سه روز بود که شیر گیرمان نمیآمد و این بچه خیلی گرسنه بود، دیگر طاقت نداشت و همینطور بیتابی میکرد، گریههای پیوسته او ناچارم کرد که برای پیداکردن شیر به بیرون بیایم که آن از خدا بیخبر جلویم را گرفت به او گفتم که میخواهم از در و همسایه برای بچه شیر بگیرم، گفت بچه را بده به من تا بهش شیر بدهم، و بعد به زور جگر گوشهام را گرفت و تیر به دهانش زد.»
محسن
نداشت. در زندگیاش فقط خدا بود و خدا.
امالبنین
«هر کجا که میبینید برای اسلام مفید هستید، میتوانید خدمت کنید؛ تکلیف است.»
امالبنین
«هر کجا که میبینید برای اسلام مفید هستید، میتوانید خدمت کنید؛ تکلیف است.»
امالبنین
آن خداوند متعال است که همه به آن متوجهایم، گرچه خود ندانیم. انسان میخواهد به «حق مطلق» برسد تا فانی در خدا شود. اصولاً اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
حضرت امام در نظر داشت، زنی در کنار مردان به شوروی بفرستد و اعلام کند که در ایران اسلامی زنان نیز در امور مهم و حکومتی حاضر و پیشتاز هستند، و نیز این که امام میخواست در کنار آن پیام مکتوب، پیامی شفاهی به دنیا بدهد که ما در عمل بیش ازهر مکتبی دیگر به جایگاه واقعی زن ارج مینهیم و برایش ارزش قایلیم، ارزشی معنایی نه ارزشی ابزاری. امام میخواست با گماردن یک زن در این هیئت، به تمام تبلیغات غرب و شرق مبنی بر محدودیت و محذوریت زن در جامعه اسلامی پایان دهد، آن هم در آن زمان که در غرب رسانههای گروهی مرتب از محصور کردن زنان در جمهوری اسلامی قلمفرسایی میکردند.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
سه نفر از برداران سپاه را که در کمین بودند، کوملهها گرفته بودند یکی از آنها که توانسته بود فرار کند برای ما تعریف کرد که یکی از برادران را زیر پای عروس و دامادی از کوملهها سر بریدند. بعد ما دو نفر را به بیابان آوردند تا اعدام کنند که من توانستم فرار کنم و برادر دیگرمان را کشتند.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
چپیها معتقد بودند «هدف وسیله را توجیه میکند» بنا براین از دروغ و فریب ابایی نداشتند.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
حضرت امام میخواهند بفرمایند که حضور زنان در همهجا لازم و ضروری است. زنان باید میدان دار باشند [...] حضرت امام علاوه بر این که میخواهند حضور و ظهور زن را در نقشهای مختلف اعلام کنند، به نظر من مسئله بینالمللی هم همینجا حل میکنند که حضور یک زن در رابطه با مسائل بینالمللی باید باشد، و من که رهبر شما هستم برای اولین و یا آخرینبار که میخواهم پیامی را برای جوامع بینالمللی بفرستم؛ هم از قشر زنان و هم از قشرمردان انتخاب کرده و اعزام میکنم.
کاربر ۱۵۴۳۵۷۸
درخصوص انتخاب خودم هر چه فکر کردم، جز این به نتیجه دیگری نرسیدم؛ که حضرت امام در نظر داشت، زنی در کنار مردان به شوروی بفرستد و اعلام کند که در ایران اسلامی زنان نیز در امور مهم و حکومتی حاضر و پیشتاز هستند، و نیز این که امام میخواست در کنار آن پیام مکتوب، پیامی شفاهی به دنیا بدهد که ما در عمل بیش ازهر مکتبی دیگر به جایگاه واقعی زن ارج مینهیم و برایش ارزش قایلیم، ارزشی معنایی نه ارزشی ابزاری. امام میخواست با گماردن یک زن در این هیئت، به تمام تبلیغات غرب و شرق مبنی بر محدودیت و محذوریت زن در جامعه اسلامی پایان دهد، آن هم در آن زمان که در غرب رسانههای گروهی مرتب از محصور کردن زنان در جمهوری اسلامی قلمفرسایی میکردند.
کاربر ۱۵۴۳۵۷۸
از سعی و تلاشی که برای سامان دادن به نظم جامعه و شهر و مدرسه رفاه میدیدم تعجب میکردم. همه جا نظم بود، اما نظمی انقلابی، گرم و پرحرارت. چیزی که توی ذوق بزند نمیدیدم همه آگاه بودند که ویرانه محمدرضا شاه را باید با دستهای گره کرده و هماهنگ آباد کنند.
کاربر ۱۵۴۳۵۷۸
روزی امام وارد آشپزخانه شدند و مرا در حال گشودن نامهها دیدند، فرمودند: «خواهرطاهره! من راضی نیستم که شما این کار را بکنید!»، ابتدا منظورشان را نفهمیدم فکر کردم که از این کارم نارحتاند و نمیخواهند من نامهها را ببینم، از این رو عرض کردم: «حاجآقا! والله داخل نامهها را نگاه نمیکنم. فقط به خاطر مسائل امنیتی درپاکت را باز میکنم و بعد خدمت میآورم.» فرمودند: «به این خاطر نمیگویم، میگویم اگر برای من خطر دارد برای شما هم خطر دارد، حالا چرا شما به خطر بیفتید.» عرض کردم امت و ملتی در انتظار شما هستند، فرمودند: «شما هم هشت تا بچه دارید که درایران منتظرتان هستند.» توضیح دادم که برای این کار آموزشهایی دیدهام و مهارتهایی دارم که خطر و آسیبش برایم کمتر است. امام گفتند: «یک ساعتی بیایید و به من هم آنها را یاد بدهید.»
این برخورد و رفتار امام، نوعی حس همدردی بود، که بین خود و دیگران فرقی نمیگذاشت و خودشان را همپای آنها و نه بالاتر و برتر میدیدند. ایشان همان قدر برای جان دیگران ارزش قائل بودند که برای جان خودشان
کاربر ۱۵۴۳۵۷۸
پرسیدم: مگر شما در کشورتان مسئله بازنشستگی ندارید که این خانمها در این سن کار میکنند؟ گفت: نه! اینها کار دومشان است. پرسیدم: یعنی چه؟ گفت: معمولاً اینها بعد از بازنشستگی درخواست اشتغال در کارهای سبک میدهند، تا کمک هزینهای بگیرند؛ چرا که حقوق بازنشستگی آنها کفاف هزینههای روزمرهشان را نمیدهد.
زیـ نب
باتوم برقی در دست داشت. جلو آمد و مرا کتک زد. وحشی و نامتعادل به نظر میآمد، هر چه میپرسید اظهار بیاطلاعی میکردم. اثر باتوم برقی بر روی نقاط حساس بدن؛ لب و دهان، گوش و... به قدری دردناک بود که کاملاً بی حس و بی نفس میشدم.
یک مرتبه، مرا بر روی تختی خواباندند و دستها و پاهایم را از طرفین بستند، وقتی شکنجهگر وارد اتاق شد، سیگار روشنی بر لب داشت، بلافاصله آن را بر روی دستم خاموش کرد و همراه با ضجه و ناله من به مسخره گفت: «آخ! سیگارم خاموش شد!» و دوباره سیگار دیگری روشن کرد، این بار آن را بر روی جاهای حساس بدنم خاموش کرد که از تمام سلولهایم درد برخواست...
زیـ نب
ساواک اطلاعات زیادی از من در دست دارد. این که من با این تعداد بچه و مشکلات زیاد زندگی و با وجود زن بودنم دارای ارتباطات و فعالیتهای سیاسی گسترده بودم، حساسیتشان را بیشتر برمیانگیخت.
زیـ نب
جای سئوال بود. به ویژه برای من خیلی سئوال بود که چرا من به عنوان یک زن، سفیر و نماینده امام بودم و افتخار یافتم به چنین سفر بزرگی بروم. سفری که در آن احتمال وقوع هر نوع خطری وجود داشت و آن طور که حاج احمد آقا ما را دعوت به نگارش و یا تجدید وصیتنامه کرد، بیم آن بود که دیگر به کشور باز نگردیم.
آسمان
حضرت امام فرمودند: کدامتان چهره او را میدید؟ مقصود معظمله این بود که کدامیک مراقب تغیرات و عکسالعمل گورباچف بودیم. عرض کردم: من دایم او را زیرنظر داشتم، او در دو قسمت از نامه متغیر شد و واکنش نشان داد و در باقی موارد ساکت بود و میاندیشید، یکی در آنجا که مرقوم فرموده بودید خبرگان خود را به قم بفرستید و دیگر آنجا که پیام داده بودید که ما خود را در سرنوشت مسلمانان جهان شریک میدانیم، و اتفاقاً در هر دو مورد هم اشکال کرد.
آسمان
حجم
۶۲۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
حجم
۶۲۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
قیمت:
۱۰۳,۰۰۰
۵۱,۵۰۰۵۰%
تومان