بریدههایی از کتاب بی قراری؛ ملک ناز، دختر ایزدی
نویسنده:زولفو لیوانلی
مترجم:پری اشتری
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۵از ۳۰ رأی
۳٫۵
(۳۰)
ترحم، شمشیر برندهای است. ترحم شمشیری است که هنوز از غلافش بیرون نیامده طرف مقابل را زخمی میکند. پیامبر گفته است که دست بخشنده از دست پذیرنده برتر است.
کاربر ۳۴۷۰۷۰۶
ترانۀ آن استادکار ملیلهدوزی انگار به زبانم میچسبد: «این دنیا پنجرهایست، همه آمدند، نگاهی کردند و گذشتند.» فکر میکنم مگر فلسفه چیزی جز این است
کاربر ۳۴۷۰۷۰۶
ما ایزدیها معتقدیم که جایی فراتر از خوبی و بدی وجود دارد.
وقتی شیخ اینها را میگفت در این فضای اسطورهای عجیب، من به یاد مولانا میافتم:
جایی هست
فراتر از خوبی و بدی
با تو آنجا دیدار خواهم کرد
کاربر ۳۴۷۰۷۰۶
حالا بهتر میفهمم که بعضی دردها را حتی مرگ هم مرهم نمیشود. بعضی رفتارها حتی بعد از مرگ هم بخشیده نمیشوند
کاربر ۳۴۷۰۷۰۶
میدانی حارصه چیست؟ یک کلمۀ عربی است از خانوادۀ حرص، حارص، احتراص. میدانی که شتر آنقدر صبور و پر طاقت است که میتواند سه هفته بدون آب و غذا در بیابان راه برود و راه برود. دربیابان خارهایی هست که شترها بسیار دوست دارند. هرجا این خار را ببینند با دندان آن را میکَنند و شروع به جویدن میکنند. وقتی این خار با مزۀ شور خون آغشته میشود، شترها لذت بیشتری میبرند. هرچه بیشتر میخورند، خون بیشتری میریزد و هرچه خون بیشتر میشود، شتر بیشتر و بیشتر از این خار میخورد. گویی که دیگر از خون خود سیر نمیشود. اگر مانعش نشوند شتر از شدت خونریزی خواهد مرد. این یعنی حارصه. این رسم تمام خاورمیانه است پسرم. انسانهایش در طول تاریخ یکدیگر را کشتهاند و کشتهاند، بیآنکه متوجه باشند در حال ریختن خون خود هستند. از طعم خون خود مست میشوند.
Mary gholami
با خودم فکر میکنم که ابنخلدون حق داشته است بگوید: «جغرافیا تقدیر است.»
unino
«این دنیا پنجرهایست، همه آمدند، نگاهی کردند و گذشتند.»
unino
من فقط و فقط برای تسلی دادن به خودم اینها را مینویسم. برای اینکه باردیگر بتوانم در میان مخلوقی به نام انسان به زندگی ادامه بدهم. میخواهم خودم را از دست این حارصه که دهان همۀ انسانها را از خون لبریز کرده، نجات دهم و گاهی با خودم تکرار میکنم: «من یک انسان بودم.»
Firooz
باورهای غلط به واقع غلط هستند. حقیقت را منعکس نمیکنند اما با این وجود، انسان تمام هنر و خلاقیتش را مدیون همین باورهاست. «اینکه زیگورات مایا از هر طرف چهار پله دارد میدانید بر چه باور مسخرهای بنا شده؟ در جنگل وحشی مایاهایی که از مار میترسند، این خزنده را تقدیس میکنند و برای اینکه در هرساعتی از روز سایۀ مارگونه بر زمین بیفتد، اهرام را بدین شکل بنا میکنند. نتیجه؟ زیبایی بینظیری که از باوری مسخره نشئت میگیرد، مثل تمام پرستشگاهها و اهرام و بناهای دنیا. بههمین خاطر بعضی چیزها را باعنوان «باورهای واهی» تحقیر نکنید. بدون آنها فرهنگ وجود نداشت. نه معماری، نه موسیقی، نه ادبیات.
Firooz
کتاب رِش، یعنی کتاب سیاه و کتاب جلوه. کتابهای وحی شده هستند اما اصیل نیستند و فقط بعضی آداب را بیان میکنند. کتاب مقدس اصلی ما گم شده است. از پدر به پسر و از مادر به دختر سینه به سینه حفظ میشود و به همین سبب به ما فرزندان کلام میگویند.
مروارید ابراهیمیان
اگر زیلان، نرگس، ملکناز و هزاران نفر مثل آنها به جای اینکه انسان متمدن باشند، حیوان میبودند هیچکدام از این بلاها سرشان نمیآمد.
مروارید ابراهیمیان
با صدایی سوزناک میخواند: «این دنیا پنجرهایست، همه آمدند، نگاهی کردند و گذشتند.» فکر کردم که چقدر درست میگوید. خیلی اهل فلسفه نیستم. پیش از این حتی فلسفهبافیهای روزمره، که سعی میکنند معنای زندگی را با زبان کوچه و بازار به آدم بفهمانند، عصبانیام میکردند و این روزها بیشتر ناراحت میشوم. از تمام فلاسفه، شاعران، تمام پیامبران و تمام عالمها عصبانی هستم. آن همه کتاب برای چه نوشته شدهاند؟ وجود آن همه کتابخانه چه لزومی داشت؟ آن همه کنفرانس، جلسه، آن همه سیاستمدار خودپسند متکبر، روزنامهنگارانی مثل من، همهچیزدانهایی که با چهرههایی جدی چنان سخنانی در رسانه جار میزدند که انگار قرار است دنیا را نجات دهند. دانشگاهها، «من هستم» ها، همه را جمع کنند یک هستۀ انجیر را پر نمیکنند. امان از ثروتمندان. آنها که پول، طبقه و سود را میپرستند، آن ظاهرپرستها. با خودم فکر میکنم همهشان را باید با آن ساعتهای گرانقیمت و جواهرات و لیموزینها یکجا دفن کرد.
مروارید ابراهیمیان
بعد از شنیدن ماجراهای زیلان دیگر همهچیز بهنظرم بیهوده میآید. میخورم، میخوابم، راه میروم اما همه اینها در خلأیی بیپایان اتفاق میافتند. انگار درونم پوچی عمیقی دهان باز کرده باشد. برای پر کردن این خلأ است که دارم تلاش میکنم این سطرها را بنویسم. شاید کتابی بشوند. اما باید اعتراف کنم که هدفش را نمیدانم. نوشتن یا ننوشتن من چه فرقی میکند؟ خواندن یا نخواندن آدمها چه فرقی دارد؟
مروارید ابراهیمیان
حجم
۱۱۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱۱۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
قیمت:
۸۲,۰۰۰
تومان