بریده‌هایی از کتاب خودت باش دختر

شغلم این است که به سایر زن‌ها بگویم چطور زندگی‌شان را بهتر کنند. من؛ زنی با معرفی انواع رژیم‌های غذایی و ماسک‌های شفاف‌کنندهٔ پوست. من، کسی‌که به شما نکات پختن غذای روز شکرگزاری را آموزش می‌دهد و جزءبه‌جزء یادتان می‌دهد چطور برای فرزندانتان مادری کنید. من، کسی‌که خودش هیچ‌وقت به‌طور کامل از پس این موارد برنمی‌آید.

از سرعت و تعداد قول‌هایتان بکاهید و عاقلانه فکر کنید. دراین‌صورت می‌دانید که دربارهٔ رسیدن به یک هدف فقط حرف نمی‌زنید بلکه برای چگونگی دستیابی به آن برنامه‌ریزی می‌کنید. به خودتان راهی تازه را آموزش می‌دهید و استاندارد مشخصی را بر طبق کسی که واقعاً هستید مشخص می‌کنید نه بر طبق کسی که آرزو دارید باشید.

با سلام و یا دست‌دادن شروع می‌کنیم و از تصمیمات غیرواقعی خودداری می‌کنیم. دنبال نقاط مشترک یکدیگر می‌گردیم نه تفاوت‌هایمان. به مدل مو و لباس و وزن و نژاد و مذهب و وضعیت مالی و طبقهٔ اجتماعی یکدیگر توجه نمی‌کنیم.

«رؤیایتان ارزش جنگیدن دارد و درعین‌حال که نسبت به آنچه که زندگی بر سرتان می‌آورد کنترل ندارید، اما کنترل جنگیدن با آن را در اختیار دارید.»

جابه‌جاشدن، آنچه که هستی را تغییر نمی‌دهد بلکه فقط منظرهٔ بیرون پنجره‌ات را تغییر می‌دهد. تو باید انتخاب کنی که شاد، شکرگزار و راضی باشی.

یک عمر باور به اینکه بدنت، صورتت یا هر چیز دیگری ارزشت را تعیین می‌کند به‌معنای تکرار یک عمر حرف‌های منفی در سرت است. باید آن را با جملاتی مثبت جایگزین کنید. باید آن را با واقعیتی متضاد جایگزین کنید، چیزی که بیش از همه به آن باور دارید. بنابراین یک مانترا انتخاب کنید و روزی هزار بار آن را با خودتان تکرار کنید تا بالاخره به واقعیت تبدیل شود.

در اولین و تنها کتاب تخیلی‌ای که نوشتم کاراکتر اصلی هرجا که می‌رفت این مانترا را با خودش تکرار می‌کرد: «من قوی هستم. من شجاع هستم.» او نگران بود و اعتمادبه‌نفس نداشت به‌همین‌خاطر این جمله را بارها و بارها در طول روز با خودش تکرار می‌کرد.

این کتابی‌ست که می‌خواهم در آن به شما بگویم که اگر واقعاً می‌خواهید عشق‌ورزیدن به خود را تمرین کنید باید از بدنتان آغاز کنید

آیا خداوند شما را این شکلی که هستید دوست دارد؟ بله! اما او بدنی را با تمام قدرت‌ها و ضعف‌هایش به شما عطا کرده است. ادامه دادن بدرفتاری با بدنتان، توهینی بزرگ به روحتان است.

می‌توانید به بدرفتاری با بدنتان ادامه دهید چون این تنها کاری‌ست که بلدید. می‌توانید در همین حالی که هستید بمانید چون این راهی‌ست که به کمترین مقاومت نیاز دارد. می‌توانید به یک زندگی نصفه‌ونیمه عادت کنید چون اصلاً خبر ندارید که راه دیگری هم برای زندگی‌کردن وجود دارد یا شاید اصلاً نمی‌دانید چطور خودتان را از زندگی‌ای که دارید رها کنید. اما لطفاً، لطفاً بهانه نیاورید. لطفاً این‌قدر به خودتان نگویید من سزاوار همین زندگی هستم. لطفاً بی‌کیفیت‌بودن زندگی‌تان را با این جمله که از اول همین‌طور بوده توجیه نکنید. درست همان‌طور که انتخاب کردید برای مدتی طولانی در این وضعیت بمانید، به همان شکل هم می‌توانید خودتان را از آن بیرون بکشید.

ما یکدیگر را قضاوت می‌کنیم، اما چون همه این کار را می‌کنیم دلیل نمی‌شود که امری عادی باشد. قضاوت‌کردن همچنان از مضرترین و نفرت‌انگیزتزین خصایصی است که داریم. قضاوت‌کردن ما را از متحدبودن دور نگه می‌دارد و یا اینکه اصلاً اجازه نمی‌دهد با هم متحد شویم. قضاوت‌هایمان ما را از زیبایی، خوش‌بینی و دوستی دور نگه می‌دارد. قضاوت‌هایمان ما را از داشتن روابط عمیق‌تر و غنی‌تر دور نگه می‌دارد چون به ظاهر ماجرا چسبیده‌ایم.

اکثر آدم‌ها به درخت‌های بِوِرلی‌هیلز دقت نمی‌کنند. آنها بیشتر نگاهشان به خانه‌های بزرگ است تا نشستن زیر درختان اما این درخت‌ها اولین چیزهایی بودند که توجه من را جلب کردند. به زیبایی بها می‌دهم چون چنین چیزی در جایی که بزرگ شدم وجود نداشت. موضوع جالب اینجاست که درخت‌های بِوِرلی‌هیلز همه با هم هماهنگ‌اند.

به‌معنای ساده‌تر اینکه چیزهای کوچک می‌توانند اثرات بسیار عظیمی داشته باشند

اگر بخشی از وجود خودتان را خفه کرده‌اید، یا اگر کارهایی هست که دوست دارید انجام بدهید، شروع به خواندن و گوش‌دادن به مطالبی بکنید که در همان زمینه تهیه شده است. شاید تمام حرف‌هایی که می‌شنوید یا می‌خوانید را قبول نداشته باشید اما مطمئناً آن‌قدری راهنمایی می‌گیرید که بتواند به شما در پشت‌سرگذاشتن شرایطی که در آن هستید کمک کند.

روی بهتربودن تمرکز کردم، نسخه‌ای دوست‌داشتنی‌تر از خودم، و اینکه بقیه کسی را که هستم تأیید می‌کنند یا نه اصلاً برایم مهم نبود.

برای باختن خودتان راه‌های متعددی وجود دارد اما در وهلهٔ اول، راحت‌ترین راه امتناع از پذیرش خودِ واقعی‌تان است. شما، خودِ واقعی‌تان، تصادفی به‌وجود نیامده‌اید. رؤیاهایی که دارید احمقانه نیستند؛ آنها نقشهٔ راهی هستند که شما را به مقصد الهی و کسی که مقدر شده باشید می‌رسانند! از رؤیاهایتان دست نکشید. اجازه ندهید نظر دیگران درمورد شما ارزشتان را تعیین کند. شانس زندگی فوق‌العاده‌ای را که پیشِ رو دارید از دست ندهید. شما برای کوچک‌بودن آفریده نشده‌اید. شما دختر کوچولو نیستید. شما یک زن بالغ هستید و وقت آن رسیده که بزرگ شوید و تبدیل به همان کسی شوید که خداوند برایتان مقدر کرده است

من نمی‌توانم به نصفه‌ونیمه زندگی‌کردن ادامه بدهم فقط به‌این‌خاطر که دیگران نمی‌توانند منِ کامل را بپذیرند و تحمل کنند.

مقایسه‌کردن خودم با کسی که فکر می‌کردم قرار بوده باشم نیز دست برداشتم. مقایسه‌کردن لذت را می‌کُشد. تنها فردی که باید از او بهتر باشی کسی است که دیروز بوده‌ای.

با پسرهایم در حالِ پریدن روی تشک پرش‌درجا بودیم و بعد از انجام حرکت لمس انگشتان پا در حال پرش، یک‌نفر برایم هورا کشید. این تنها مهارتی است که روی ترامپولین بلد هستم. اگر قرار باشد برای رفتن روی این تشک فنری که مثل تلهٔ مرگ می‌ماند پیش‌قدم شوم بهتر است بدانید که حاضرم با جان‌ودل این کار را بکنم.

شما، خودِ واقعی‌تان، تصادفی به‌وجود نیامده‌اید. رؤیاهایی که دارید احمقانه نیستند؛ آنها نقشهٔ راهی هستند که شما را به مقصد الهی و کسی که مقدر شده باشید می‌رسانند! از رؤیاهایتان دست نکشید. اجازه ندهید نظر دیگران درمورد شما ارزشتان را تعیین کند. شانس زندگی فوق‌العاده‌ای را که پیشِ رو دارید از دست ندهید. شما برای کوچک‌بودن آفریده نشده‌اید. شما دختر کوچولو نیستید. شما یک زن بالغ هستید و وقت آن رسیده که بزرگ شوید و تبدیل به همان کسی شوید که خداوند برایتان مقدر کرده است.