بریدههایی از کتاب خودت باش دختر
۳٫۹
(۹۱۶)
حتی الان که در ساعت۵:۳۷ دقیقهٔ صبح نشستهام و دارم دربارهٔ اعتیادبهکار مینویسم هم احساس میکنم معتادبهکار هستم چون بیدار شدن ساعت پنج صبح برای شمردن کلمات تنها راهی است که میتوانم از طریق آن نوشتن یک کتاب، ریاست یک شرکت و مدیریت یک خانواده را بهطورهمزمان پیش ببرم.
philobiblic
چطور اولین کتابم را نوشتم؟ به همان روش قبلی. قبل از تکمیل اولین کتابم، رمانهای زیادی را شروع و رها کرده بودم. اما وقتی اولین پیشنویس کتابم را نوشتم میدانستم این همان کاری است که میتوانم انجام دهم. وقتی ذهنم به تسلیمشدن، دستبرداشتن از کار یا پرتکردن کامپیوتر توی دیوار عادت داشته باشد، هرگاه به بنبست برسم یادم میآید که چندین و چند بار دیگر هم در چنین موقعیتی بودهام. همیشه تعداد کلمات اولین رمانم را روی دستبند ارزانقیمتی که به دست داشتم مینوشتم: ۸۲۳۱۱ و هر بار که نگاهش میکردم بهیاد میآوردم که به چه چیزی دست پیدا کردهام. من اولین کسی بودم که ۸۲۳۱۱ کلمه را در جملات مربوطبههم کنار هم گذاشته بود. وقتی با چالش نوشتن کتابهای دیگر روبهرو شدم به گذشتهام نگاه کردم... «خوب، فکر میکنم حداقل میتوانم تا ۸۲۳۱۱ کلمه پیش بروم. قبلاً این کار را انجام دادهام!»
philobiblic
من میتوانم مصرف و انجام هر چیزی را که اراده کنم تا سی روز کنار بگذارم. تنها مشکل اینجا بود که من هرگز در زندگیام موفق به تکمیل هیچگونه رژیم و ورزش و نوشتن و هر کار دیگری که نام ببرید نشده بودم و همیشه یا وسطش جا زده بودم یا حداقل چند بار در حین رژیم تقلب کرده بودم. چه میشود اگر فقط همین یک بار واقعاً انجامش بدهم؟
و انجامش دادم.
philobiblic
نهایت توان شما همان استانداردی است که برای خودتان تعیین کردهاید مگر آنکه نظرتان را عوض کنید و الگوی خود را تغییر دهید.
من نیز بههمینترتیب الگو و شیوهٔ رفتاریام را تغییر دادم. به همین شیوه قوانینی را برای خودم وضع کردم که نباید عهدی را که با خود میبندم هرچند کوچک بشکنم. همهچیز از نوشابهٔ رژیمی آغاز شد.
قبلاً بهشدت عاشق نوشابهٔ رژیمی بودم. تا مدتها هر روز چندین و چند نوشابهٔ رژیمی میخوردم. بعدها که فهمیدم چقدر برای بدنم مضر بودهاند مصرفم را به روزی یک قوطی رساندم و مثل معتادی که منتظر رسیدن مواد است منتظر نوشیدن همان یک قوطی میماندم.
philobiblic
تو و فقط خود تو مسئول آدمی هستی که میشوی و همچنین مسئول میزان شادی و رضایتی که از زندگی داری. این مفهوم اصلی کتاب من است.
شیوا
گذشتهای که داشتید آیندهتان را بنویسد.
آسمان شب
هیچکس هرگز بهاندازهٔ خودتان به رؤیای شما اهمیت نمیدهد. هرگز.
متوجهید چه میگویم خواهر من؟
چه بخواهید وزنتان را کم کنید یا یک کتاب بنویسید یا تبدیل به یک چهرهٔ تلویزیونی شوید یا با تور دور دنیا سفر کنید، شما مسئول رؤیای خودتان هستید! شاید آرزو داشته باشید خانهٔ خودتان را داشته باشید، فارغالتحصیل شوید یا ازدواجتان را مستحکم کنید.
آسمان شب
تنها چیزی که از تسلیمشدن بدتر است این است که آرزو کنید کاش تسلیم نمیشدید.
آسمان شب
من میخواهم یک نویسنده باشم چون به این باور رسیدهام که کتابها را آدمهای واقعی مینویسند.
آسمان شب
وقتی مسائل در تاریکی باقی بمانند، وقتی از حرفزدن دربارهٔ آنها بترسیم، به ترسمان قدرت بخشیدهایم. تاریکی باعث میشود این ترس بهسرعت رشد کند و بهمرور زمان بیشتر و قویتر شود. اگر ترستان را بیرون نریزید و با آن مواجه نشوید پس چطور میخواهید آن را از بین ببرید؟
آسمان شب
کلمهٔ «نه» دلیل تسلیمشدن و کنارکشیدن نمیشود. بهجایش این «نه» را نشان یک تغییر مسیر یا مسیر فرعی در نظر بگیرید. «نه» یعنی بااحتیاط حرکتکردن. «نه» به شما یادآوری میکند که از سرعت خود بکاهید و جایگاه واقعی خود را پیدا کنید و ببینید آیا موقعیت جدیدی که در آن قرار گرفتهاید میتواند شما را برای رسیدن به مقصد آماده کند یا نه.
آسمان شب
اول از همه، خدا به جوانیتان برکت بدهد. خدا به این غنچههای نوشکفته عقلی سالم عنایت فرماید که فکر میکنند میتوان یک عمر تلاش و کار و عرقریختن و استرس و ساختن و ساختن و ساختن یک شرکت را در یک کلمه خلاص کرد.
آسمان شب
گاهیاوقات تصمیم به تمامکردن یک رابطه، حتی اگر به قیمت شکستهشدن قلبتان تمام شود، بزرگترین لطف در حق خودتان است.
آسمان شب
۱. از مقایسهکردن خودم با دیگران دست برداشتم. من از مقایسهکردن خودم با دیگران دست برداشتم و همچنین از مقایسهکردن خودم با کسی که فکر میکردم قرار بوده باشم نیز دست برداشتم. مقایسهکردن لذت را میکُشد. تنها فردی که باید از او بهتر باشی کسی است که دیروز بودهای.
elahe karimi.d
وقتی واقعاً چیزی را بخواهید راهی برای بهدستآوردنش پیدا خواهید کرد اما وقتی ازتهدل خواستار چیزی نباشید برایش بهانه جور میکنید. چطور ضمیر ناخودآگاهتان تفاوت بین آنچه را که میخواهید و آنچه را که تظاهر به خواستنش میکنید تشخیص میدهد؟ به تاریخچهٔ رفتار شما در موردی مشابه نگاه میکند. آیا سرِ قولتان ماندهاید؟ وقتی برای انجام کاری برنامهریزی کردهاید آیا انجامش دادهاید؟
philobiblic
ضمیر ناخودآگاهتان میداند که بعد از آنهمه زیرقول زدنها و متوقفکردن برنامهها و دستبرداشتن از اهدافتان، شما دیگر قابلاعتماد نیستید.
philobiblic
ما دربارهٔ کارهایی که دوست داریم انجام دهیم حرف میزنیم اما وقتی زمان عمل فرا میرسد خیلی سریعتر از جمعکردن میز بعد از ورقبازی پروندهٔ تصمیماتی را که گرفته و اهدافی را که داشتهایم میبندیم.
philobiblic
جابهجایی، سفر یا دور شدن؟ اینها فقط مفاهیم جغرافیایی هستند. جابهجاشدن، آنچه که هستی را تغییر نمیدهد بلکه فقط منظرهٔ بیرون پنجرهات را تغییر میدهد. تو باید انتخاب کنی که شاد، شکرگزار و راضی باشی. اگر هر روز همین انتخاب را بکنی دیگر مهم نیست که کجا هستی یا چه اتفاقاتی در حالِ رخدادن است، درهرصورت تو شاد خواهی بود.
philobiblic
پدرم استرسش را با عصبانیت بروز میداد و مادرم با هفتهها ماندن در رختخواب. مثل تمام بچههایی که در محیطی مشابه بزرگ میشوند من هم فکر میکردم تمام خانوادهها همین شکلی هستند.
وقتی چهاردهساله بودم، برادر بزرگم رایان خودکشی کرد. اتفاقات آن روز و چیزهایی که دیدم تا ابد با من خواهد ماند اما همین اتفاقات بهطور اساسی من را تغییر دادند.
philobiblic
من سه دفعه با فاصلهٔ خیلی کم زایمان کردهام. بهدنیا آوردن بچه مثل پرتکردن موشک به هواست. همهچیز را سرِ راهش خراب میکند و این بدان معناست که بله، من گاهیاوقات شلوارم را خیس کردهام.
philobiblic
حجم
۲۲۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۲۲۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
قیمت:
۴۶,۰۰۰
تومان