بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب انارهای ترک خورده | صفحه ۴ | طاقچه
کتاب انارهای ترک خورده اثر حسین عباسی مود

بریده‌هایی از کتاب انارهای ترک خورده

انتشارات:نشر پایا
امتیاز:
۳.۶از ۱۸ رأی
۳٫۶
(۱۸)
کلا یکی از دلایلی که باعث میشه هر مرد عاقلی از زن جماعت بترسه فرقی هم نمیکنه مادرش یا خواهرش یا زنش باشه همینه که این مخلوقاتِ نازنین، وقتی منافع شون در خطر باشه میتونن در کمتر از چند ساعت چنان رنگ عوض کنن و تغییر موضع بدن که هیچ آفتاب پرستی نمیتونه رکورد شون رو بشکنه.
محمد تاجیک
همینطور که زمان از روی ثانیه ها می پرید و بزرگتر میشدم، کم کم مسایلی مهم تر از دوست داشتن و البته کاربردی تر در زندگی اجتماعی مثل نفرت ورزی و آب زیرکاه بودن و حسادت کردن رو هم از روی رفتارهایی که والدینم با عموها و خاله ها و بعضی از اطرافیان و فامیل داشتند، یاد گرفتم.
.
یکی از معایب ما موجودات هوشمندِ دوپا همینِ که هیچ وقت نمیتونیم راجعبه حس واقعی مون نسبت به کسی، تا قبل از اینکه بمیره مطمین باشیم. میدونم خیلی دردناکِ ولی بعضی آدم ها رو فقط بعد از مرگ شون میشه دوست داشت.
.
هربار در مسیر سرنوشتم با دختری آشنا میشدم که اکثر خصوصیات مورد علاقۀ من البته به جز قد بلند و چشم های آبی و ابروهای شیطونی و موهای صاف و بلند رو داشت، وجدانم اجازه نمیداد تا با وارد شدن به زندگیش باعث بشم که این بیچارۀ از همه جا بی خبر، تاوان رفتارهای مادرم رو پس بده.
.
هر مَردی تو دوران کودکی و خردسالی بیشتر وقتش رو با مادرش میگذرونه و مجبورِ مثل یک سرباز از امر و نهی ها و دستوراتش حتی اگر کاملا غیرمنطقی و اشتباهم باشه، اطاعت کنه. مشکل از جایی شروع میشه که دوران آموزشی هر مَردی تو پادگان مادریش بالاخره تموم میشه و روزی میرسه که باید از خونه بزنه بیرون و زندگی خودش رو سر و سامون بده. اونوقتِ که به طور ناخودآگاه به دنبال کسی میگرده تا عقده های چندین ساله ای که از دوران کودکی روحش رو آزار داده، سرش خالی کنه و چه کسی بهتر از زنی که به عنوان همسر وارد زندگیش میشه
.
همینطور که با بیشتر شدن سِنّم و آشنا شدنم با آدمهای مختلف، دنیا برام بزرگ و بزرگ تر میشد، امیدم برای اینکه کسی رو پیدا کنم تا بتونم دوستش داشته باشم و باهاش ازدواج کنم، کمتر و کمتر میشد.
.
زیر لب خداروشکر میکردیم و ته دل بخت مون رو لعنت.
.
تو محلۀ ما هیچ خبری اونقدر ارزش نداشت که کسی بخواد پولی رو که میشد صرف پر کردن شکمش بکنه برای خریدن روزنامه هدر بده. به همین خاطر بود که تنها دکۀ مطبوعاتی که تو محله مون بود مجبور شده بود به خاطر داشتنِ درآمد و رتق و فتق امورات زندگیش، به جای روزنامه فروشی، مثقال فروشی کنه.
.
مطمینا تو دلش به تمام فیلسوف ها و روشن فکر هایی که در طول تاریخ بشری، بدون اینکه طعم اشکنه بادمجون یا سویای آب پز شده رو چشیده باشند، سعی کرده بودند از رنج کشیدن آدمها راهی به سوی تعالی باز کنند، لعنت می فرستاد.
.
احتمالا پیش خودش فکر میکرد زمان کار خودش رو بَلَدِ و کاری میکنه تا وقتی که من بزرگ شدم همۀ این خاطره ها رو فراموش کنم. ولی نمیدونست که هیچ ثانیه ای تو این دنیا جای خودش رو به ثانیۀ بعدی نمیده تا جزوی از گذشته بشه بلکه سفت و محکم سر جاش می ایسته.
.

حجم

۱۶۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۴۸ صفحه

حجم

۱۶۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۴۸ صفحه

قیمت:
۱۴,۰۰۰
تومان