بریدههایی از کتاب اضطراب موقعیت
۳٫۶
(۲۴۰)
ایالات متحده پیروز شدند. رالف والدو امرسون آرزوی خود را اینطور بیان کرد: «هرکس در جایگاهی قرار بگیرد که متعلق به آن است و همانقدر قدرت داشته باشد که میتواند بر عهده گرفته، از آن استفاده کند.»
کاربر ۱۳۸۵۹۹۷
ما باید طوری با دشمنمان زندگی کنیم که انگار روزی دوست ما خواهد شد و طوری با دوستانمان زندگی کنیم که بالاخره روزی دشمنمان خواهند شد.
برویر
Fatma
ما باید طوری با دشمنمان زندگی کنیم که انگار روزی دوست ما خواهد شد و طوری با دوستانمان زندگی کنیم که بالاخره روزی دشمنمان خواهند شد.
𝖊𝖗𝖋𝖆𝖓
دهقانان با فاصلهٔ زیادی مهمترین اعضای جامعهاند، چرا که اگرچه دیگران میتوانند بدون وجود اشراف یا روحانیون زنده بمانند، هیچکس بدون غذایی که دهقان تأمین میکند زنده نمیماند
𝖊𝖗𝖋𝖆𝖓
صورتی از هنر وجود دارد که از زمان آغازش، به طور ویژه خود را وقف بیان داستان شکستهای بزرگ، بدون تمسخر یا قضاوت کرده است. این صورت هنر، بدون اینکه شخصیتهایش را از مسئولیت کارهایی که کردهاند مبرا سازد، موفق شده سطحی از همدردی را برای افراد گرفتار در مصیبتهای مختلف مانند دولتمردان بیآبرو، قاتلها، ورشکستگان و شکستخوردههای احساسی ایجاد کند؛ سطحی از همدردی که مرهون همهٔ انسانهاست، اما همهٔ انسانها چندان در آن شریک نبودهاند.
tarannom
درست همانطور که همهٔ هنرمندان بزرگ لبریز از این آرزو هستند که «وقتی جهان را ترک میکنند، آن را نسبت به چیزی که تحویل گرفته بودند به جایی بهتر و شادتر تبدیل کرده باشند.» ممکن است همیشه از راه مسئلهای آشکارا سیاسی متوجه این بلندپروازیشان نشوند، در واقع ممکن است اصلاً متوجه حضور آن نباشند، اما تقریباً همیشه فریاد اعتراضی علیه وضعیت فعلی و در نتیجه انگیزهای برای اصلاح بینش بیننده و آموختن چگونگی درک زیبایی به وی در دل کارهایشان نهان است. برای اینکه به او کمک کنند درد را درک کند یا جانی دوباره به حساسیتهایش ببخشد، برای اینکه ظرفیت همدلیاش را پرورش دهد یا دوباره دیدگاه اخلاقیاش را با ناراحتی یا خنده متوازن کند.
tarannom
حتی افراد بسیاری که به صراحت دیدگاه داروینیسم اجتماعی را نپذیرفته بودند از یکی از فرضیههای فلسفی کلیدی آن حمایت میکردند و میپذیرفتند که تأمین رفاه برای فقرا غیرضروری و حتی اشتباه است. اگر همه قدرت این را داشتند که با تلاش خودشان موفق شوند، اقدام سیاسی برای کمک به طبقات پایین به معنی پاداش به شکست بود.
tarannom
دیوید هیوم، رسالهای در باب طبیعت بشر (ادینبورگ، ۱۷۳۹): «این ناسازگاری بزرگ بین ما و دیگران نیست که باعث حسد میشود، بلکه برعکس نزدیکی ما به آنهاست. سرباز معمولی در مقایسهٔ خود با گروهبان یا سرجوخهاش، هیچ حسدی به فرماندهاش نمیورزد. همچنین حسادت یک نویسندهٔ برجسته به مبتذلنویسان عادی در مقایسه با حسادتش به نویسندگانی که به او نزدیکترند هم هیچ است. یک ناسازگاری بزرگ، ارتباط را به طور کامل قطع میکند یا جلوی مقایسهٔ ما را با چیزی که خارج از دسترسمان است میگیرد یا تأثیر مقایسه را کم میکند.»
tarannom
فلسفه عنصر واسطهٔ جدیدی را بین نظر درونی و بیرون معرفی کرد. این عنصر را میتوان جعبهای در نظر گرفت که همهٔ ادراکات عمومی از شخص، چه مثبت و چه منفی، اول در آن قرار میگیرد تا ارزیابی شده، سپس (اگر صحیح بود) با نیرویی تازه به خود فرستاده شود وگرنه (اگر غلط بود) بدون وارد کردن ضرری به فضای بیکران فرستاده شده، با خنده یا شانه بالا انداختن رد شود. فیلسوفان اسم این جعبه را «منطق» گذاشتند.
Par.ya
موقعیت با اخلاقیات ارتباط دارد
مرکز تفکرات سنتی مسیحی این ادعا بود که موقعیت هیچ معنای اخلاقیای ندارد. عیسی مسیح عالیترین انسانها بود، اما نجار بود. پیلاطس یکی از مقامات مهم امپراطوری بود، اما گناهکار بود. همین ناسازگاری به تنهایی ثابت میکرد که جایگاه فرد در سلسلهمراتب اجتماعی بازتاب ویژگیهای واقعی وی نیست. شخص باهوش، مهربان، کاردان، زیرک و خلاق ممکن است مشغول جارو زدن زمین باشد و شخص بیاراده، فاسد، منحط، مردمآزار و احمق در حال ادارهٔ کشور.
Par.ya
ویلیام جیمز، اصول روانشناسی (بوستون، ۱۸۹۰):
«اگر چنین چیزی از نظر فیزیکی ممکن باشد، هیچ تنبیهی شیطانیتر از آن نیست که فرد در جامعه گم شود و هرگز هیچکدام از اعضای آن به او توجهی نکنند. اگر وقتی وارد جایی میشویم کسی رویش را به سمتمان برنگرداند، وقتی صحبت میکنیم جوابمان را ندهد یا به کاری که میکنیم اهمیتی ندهد، اگر هرکسی که میبینیم ما را مرده فرض کند و طوری رفتار نماید که انگار ما وجود نداریم، دیر یا زود نوعی دیوانگی و ناتوانی در ما میجوشد، دیوانگی و ناتوانیای که بیرحمانهترین شکنجههای بدنی در برابر آن راحتی و آسودگی به حساب میآید.»
Par.ya
دیوید هیوم، رسالهای در باب طبیعت بشر (ادینبورگ، ۱۷۳۹): «این ناسازگاری بزرگ بین ما و دیگران نیست که باعث حسد میشود، بلکه برعکس نزدیکی ما به آنهاست. سرباز معمولی در مقایسهٔ خود با گروهبان یا سرجوخهاش، هیچ حسدی به فرماندهاش نمیورزد. همچنین حسادت یک نویسندهٔ برجسته به مبتذلنویسان عادی در مقایسه با حسادتش به نویسندگانی که به او نزدیکترند هم هیچ است. یک ناسازگاری بزرگ، ارتباط را به طور کامل قطع میکند یا جلوی مقایسهٔ ما را با چیزی که خارج از دسترسمان است میگیرد یا تأثیر مقایسه را کم میکند.»
Muhammad11
بیتوجهی، ارزیابیِ منفیِ پنهانِ ما از خود را برجسته میکند؛ درحالیکه یک لبخند یا تعریف به همان سرعت نتیجهای معکوس میدهد. به نظر میرسد که ما برای تحمل خود، اسیر محبت دیگرانیم.
Muhammad11
توجه دیگران برای ما اهمیت دارد چون ما به شکی ذاتی به ارزش خود مبتلا هستیم که در نتیجهٔ آن تمایل داریم تا به ارزیابی دیگران اجازه دهیم نقشی تعیینکننده در چگونگی نگاه ما به خودمان بازی کنند. حس هویت ما زندانی داوری آنهایی است که در میانشان زندگی میکنیم.
Muhammad11
«همانطور که در میان فرشتگان، از بالاترین آنها تا پایینترینشان، هیچ فرشتهای وجود ندارد که هم بالاتر و هم پایینتر از او فرشتهای باشد، بنابراین در بین سایر مخلوقات، از انسان گرفته تا پستترین کرمها، هم مخلوقی وجود ندارد که از مخلوقی برتر باشد و نسبت به دیگری پست.»
baahmadi
مرد ثروتمند به ثروتش میبالد چون احساس میکند که ثروت او به صورت طبیعی توجه جهان را به وی جلب میکند. در مقابل، مرد فقیر از فقر خود شرمگین است. او احساس میکند که این فقر وی را از مقابل دیدگان انسانها خارج میسازد. اینکه احساس کنیم توجه لازم را دریافت نمیکنیم، سوزانترین امیال ذات انسانی را خاموش میکند. مرد فقیر بدون اینکه به او اعتنایی شود وارد و خارج میشود و وقتی در میان جمعیت حضور دارد، همان گمنامیای را حس میکند که انگار در کلبهٔ حقیر خود پنهان شده است. در مقابل، مرد دارای مقام و امتیاز را تمام جهان میبینند. همه مشتاقاند به او نگاه کنند. کارهای وی برای عموم اهمیت دارد. کمترین حرف و حرکت او اگر نادیده گرفته شود، به نوعی غفلت است.»
مهدی فولادگر
سیاسی و مصرفی قرن هجدهم و نوزدهم باعث اضطراب روانی شده و همزمان به طور گسترده بهرهٔ مادی نسل بشر را افزایش دادند، به خاطر این بود که این انقلابها بر روی چندین آرمان خارقالعادهٔ جدید پایهگذاری شد. بر روی باوری عملی به برابری درونی تمام انسانها و بر نیروی نامحدود هرکسی برای دستیابی به هرچیزی. در طول تاریخ برعکس این فرض میشد و نابرابری و انتظارات پایین، هم عادی و هم خردمندانه بود.
کاربر ۱۵۵۹۶۴۹
در سال ۱۸۰۰، تنها یک شهر در جزایر بریتانیا (لندن) میتوانست جمعیتی بیش از صد هزار نفر را در خود جای دهد. تا سال ۱۸۹۱، بیست و سه شهر انگلیس میتوانستند چنین ادعایی بکنند. کالاها و خدمات که پیش از این تنها برای نخبگان جامعه بود، در اختیار تودهٔ مردم قرار میگرفت. تجملات تبدیل به نماد شایستگی شد و نماد شایستگی تبدیل به الزامات زندگی.
کاربر ۱۵۵۹۶۴۹
اضطراب موقعیت هزینهای است که ما برای اذعان به این موضوع میپردازیم که در ذهن مردم تفاوتی بین زندگی موفق و ناموفق وجود دارد.
کاربر ۱۴۸۳۳۵۵
موقعیت ما همچنین به زنجیرهای از شرایط مساعد وابسته است که میتوان به راحتی آنها را با کلمهٔ شانس تعریف کرد. ممکن است صرفاً خوششانسی با مهارتهای درست و در زمان درست باشد که ما را در موقعیت شغلی درست قرار میدهد و کمی بعد بدشانسی همان امتیازات را از ما بگیرد.
صدیقی
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰۷۰%
تومان