بریدههایی از کتاب باغ انگور باغ سیب باغ آیینه؛ مجموعهی بانوی ماه ۴
۳٫۷
(۶)
آقا مهدی گفته بود: «ازدواجم به خاطر خدا است، به خاطر اسلام است. معیارهایی که میخواهم در ایشان یافتم و مطمئن هستم ایشان همراه و همعقیده من در زندگی است.»
zaraakra
. یک بار خودکاری از میان وسایلش برداشتم که بنویسم. وقتی متوجه شد نگذاشت با آن بنویسم. گفت: «خودکار مال من نیست، مال بیتالمال است.»
گفتم: «میخواستم دو سه کلمه بنویسم!»
گفت: «اشکال دارد!»
zaraakra
یک روز بعدازظهر، تمام وسایل زندگی ما پشت یک وانت جا گرفت و راهی خانهمان شد و زندگی مشترک ما از همین روز آغاز شد؛ شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۵۹.
shariaty
وقتی خیلی عصبانی بود و میخواست خطاب به کسی خیلی جدی حرف بزند، به او میگفت: «مؤمن خدا» یا «پدرآمرزیده»!
Ati
آقا مهدی میگفت: «دنیا مثل شیشهای میماند که یکدفعه میبینی از دستت افتاد و شکست!»
zaraakra
در عملیات خیبر حمید، برادر مهدی، به شهادت رسید. مهدی حتی برای شرکت در مراسم بزرگداشت برادر هم جبهه را ترک نکرد.
shariaty
مهریه همسرش یک جلد قرآن بود و یک اسلحه کمری: «میان ما آنچه پیوندمان میدهد ایمان به خداست و مبارزه در راه او.»
shariaty
از او پرسیدم: «چطوری شهید شدهای؟»
گفت: «یک تیر به شکمم و یک تیر به پیشانیام خورد.»
shariaty
چند لحظه قبل از شهادتش، هر چه بچهها اصرار میکنند از رود دجله برگردد، قبول نمیکند و میگوید: «حرف امام را اجرا کنید!»
shariaty
وقتی خیلی عصبانی بود و میخواست خطاب به کسی خیلی جدی حرف بزند، به او میگفت: «مؤمن خدا» یا «پدرآمرزیده»!
shariaty
آقا مهدی میگفت: «دنیا مثل شیشهای میماند که یکدفعه میبینی از دستت افتاد و شکست!»
shariaty
بچههای لشکر پنج شش قرص نان آوردند. وقتی آقا مهدی، نان به روی دست از پلهها بالا میآمد، گفت: «تو حق نداری از این نانها بخوری!»
shariaty
از آنان تقاضا کردم بتوانم جنازه آقا مهدی را سیر ببینم، اما بعد فهمیدم که او هم مثل آقا حمید جنازه ندارد.
shariaty
حدود یک هفته به عید مانده بود که آقا مهدی شهید شد؛ ۲۵ اسفند سال ۱۳۶۳.
shariaty
روز عقد ما یکشنبه یازدهم آبان سال ۱۳۵۹ بود.
زندگی مشترک شما از چه زمانی شروع شد؟
صبح دوازدهم آبان سال ۱۳۵۹، آقا مهدی عازم جبهه شد. این سفر سه ماه طول کشید
shariaty
وقتی آقا مهدی مسئله را مطرح کردند، گفتم: «هر چه شما بگویید، من قبول دارم.» و خوشبختانه همان چیزی که در ذهن من بود گفت؛ یک جلد کلامالله مجید و یک اسلحه کلت.
shariaty
خلاصه در ذهن خودم برای مهریه این را در نظر داشتم: یک جلد کلامالله مجید و یک اسلحه!
shariaty
من قبلاً به خانوادهام گفته بودم که نه جهیزیه میبرم و نه مهریه میخواهم و این در خانواده معروف شده بود که من میخواهم سنتشکنی کنم.
shariaty
حجم
۱۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه
حجم
۱۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه
قیمت:
۱۱,۰۰۰
۵,۵۰۰۵۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد