بریده‌هایی از کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه‌ها

کلید زندگی خوب، داشتن دغدغه‌های بیشتر نیست، بلکه داشتن دغدغه‌های کمتر، واقعی‌تر، ضروری‌تر و مهم‌تر است.

داشتن دغدغه‌های بیش از اندازه، به سلامت روحی و روانی آدم آسیب می‌زند. باعث می‌شود که بیش از حد به چیزهای ظاهری و ساختگی وابسته شوید و زندگی‌تان را وقف دنبال کردن سراب خوشحالی و رضایت کنید. کلید زندگی خوب، داشتن دغدغه‌های بیشتر نیست، بلکه داشتن دغدغه‌های کمتر، واقعی‌تر، ضروری‌تر و مهم‌تر است.

اینکه در تعهد، آزادی و رهایی وجود دارد. من وقتی چیزهای بدل و فرعی را به نفع چیزهای ارزشمند نادیده گرفتم، فرصت‌ها و جنبه‌های مثبت بیشتری یافتم.

پیشرفت در هر چیزی، بر پایهٔ هزاران شکست کوچک است. ابعاد موفقیتتان بر پایهٔ تعداد دفعاتی است که در چیزی شکست خورده‌اید. اگر کسی در چیزی از شما بهتر است، احتمالاً به این خاطر است که او بیشتر از شما در آن شکست‌خورده است. اگر کسی از شما بدتر است احتمالاً به این خاطر است که تجربه‌های دردناک یادگیری‌ای را که شما داشته‌اید، نگذرانده است.

احساسات منفی جزء ضروری سلامت روحی هستند. انکار این احساسات به معنی بقا و استمرار مشکلات است نه حلشان.

رنج‌هایمان اغلب ما را قوی‌تر، انعطاف‌پذیرتر و عاقل‌تر می‌نماید.

به هر حال کسانی که با همدیگر ملاقات می‌کنند، معمولاً ارزش‌های مشابهی دارند. اگر من آن‌همه مدت با کسی ملاقات کرده‌ام که ارزش‌های مزخرفی داشته است، دربارهٔ من و ارزش‌هایم چه می‌شود گفت؟

ببینید، قضیه از این قرار است. شما یک روز خواهید مرد. می‌دانم یک جورهایی این حرفم بدیهی است، اما فقط خواستم به شما یادآوری کنم. شما و تمام کسانی که می‌شناسید به زودی خواهید مرد. در این مدت کوتاه میان اینجا و آنجا، دغدغه‌های محدودی می‌توانید داشته باشید؛ در واقع خیلی کم. اگر بخواهید دغدغهٔ هرکس و هرچیز را بدون تفکر آگاهانه و تصمیم‌گیری داشته باشید، خب، در این صورت به فنا رفته‌اید.

همان‌طور که فیلسوف وجودی، آلبر کامو، یک‌بار گفت (مطمئن هستم که در آن‌موقع تحت تأثیر مواد روان‌گردان نبود): «شما هرگز شاد نخواهید بود اگر همیشه در جست‌وجوی منشاء شادی باشید. هرگز زندگی نخواهید کرد، اگر در جست‌وجوی معنای زندگی باشید.» یا به عبارت ساده‌تر: سعی نکنید.

عدم قطعیت ما را از قضاوت دربارهٔ خودمان هم آزاد می‌کند. نمی‌دانیم که دوست‌داشتنی هستیم یا نه؛ نمی‌دانیم چقدر جذاب هستیم؛ نمی‌دانیم که حداکثر می‌توانیم تا به چه حدی از موفقیت برسیم. تنها راه دست یافتن به این چیزها این است که درباره‌شان قطعیت نداشته باشیم و از طریق تجربه به آن‌ها برسیم. عدم قطعیت ریشهٔ تمام پیشرفت‌ها و تمام رشدها است؛ همان‌طور که یک ضرب‌المثل قدیمی می‌گوید، کسی که فکر می‌کند همه‌چیز را می‌داند، هیچ‌چیز نمی‌آموزد.

اما حقیقت در مقایسه با این توجیه‌ها جذابیت بسیار کمتری دارد. حقیقت این است که من فکر می‌کردم چیزی را می‌خواهم، اما معلوم شد که نمی‌خواستم. پایان داستان. من پاداش را می‌خواستم نه کشمکش را. نتیجه را می‌خواستم نه فرایند را. عاشق جنگ نبودم، بلکه فقط عاشق پیروزی بودم. و زندگی این‌طور پیش نمی‌رود.

دست‌های ردی که به سینه‌مان زده شد، گرچه در آن لحظه بسیار دردناک بودند، اما در نهایت به صلاحمان بودند.

ارسطو نوشت که «یکی از نشانه‌های ذهن آگاه، این است که چیزی را از نظر بگذارند بدون اینکه آن را بپذیرد.»

تنها راه غلبه بر درد این است که اول یاد بگیرید چطور آن را تحمل کنید.

درد نخی جدانشدنی از بافتهٔ زندگی است و تلاش برای بیرون کشیدنش نه تنها غیرممکن، بلکه مخرب است:

داشتن دغدغه‌های بیش از اندازه، به سلامت روحی و روانی آدم آسیب می‌زند. باعث می‌شود که بیش از حد به چیزهای ظاهری و ساختگی وابسته شوید و زندگی‌تان را وقف دنبال کردن سراب خوشحالی و رضایت کنید. کلید زندگی خوب، داشتن دغدغه‌های بیشتر نیست، بلکه داشتن دغدغه‌های کمتر، واقعی‌تر، ضروری‌تر و مهم‌تر است.

تفاوتی وجود دارد میان اینکه یک نفر را به خاطر وضعیتتان مقصر بدانید و اینکه آن فرد واقعاً مسئول وضعیت شما باشد. هیچ‌کسی هیچ‌وقت مسئول وضعیت شما نیست، جز خودتان. افراد زیادی ممکن است برای ناراحتی شما مقصر باشند، اما هیچ‌کس هیچ‌وقت مسئول ناراحتی شما نیست، جز خودتان. دلیلش این است که همیشه شما هستید که تصمیم می‌گیرید هر چیزی را چگونه ببینید، چگونه نسبت به هر چیزی واکنش نشان دهید و چگونه بر هر چیزی ارزش بگذارید. همیشه شما هستید که معیاری را انتخاب می‌کنید که تجاربتان را با آن بسنجید.

«شما هرگز شاد نخواهید بود اگر همیشه در جست‌وجوی منشاء شادی باشید. هرگز زندگی نخواهید کرد، اگر در جست‌وجوی معنای زندگی باشید.»

بوکفسکی در جایی نوشت، «ما همه خواهیم مرد، همگی ما. عجب سیرکی! همین به تنهایی باید کافی باشد تا همدیگر را دوست داشته باشیم، ولی این‌طور نیست. ما از مسائل بی‌اهمیت زندگی وحشت‌زده و ویران می‌شویم. ما در هیچ‌وپوچ زندگی غرق شده‌ایم.»

هر کاری بکنید باز هم زندگی پر است از شکست‌ها، فقدان‌ها، پشیمانی‌ها و حتی مرگ.