بریدههایی از کتاب از دل تو تا دل من؛ دوازده گام برای زندگی مهربانانه
۳٫۴
(۷)
در مراقبه، به لحاظ ذهنی دور میایستیم و درحالیکه فرایند طبیعی زندگی را طی میکنیم، به رفتار خود مینگریم تا دربارۀ شیوههای ارتباط متقابل با مردم، دربارۀ آنچه ما را خشمگین و ناشاد میسازد، دربارۀ چگونگی تحلیل تجربیاتمان، و دربارۀ چگونگی توجه به لحظۀ حال بیشتر بدانیم. مراقبه ابزاری نیست که ما را بهصورتی بیمارگونه خودآگاه یا درستکار یا گناهکار بسازد. قرار نیست خصمانه بر احساسات منفی که در ذهن ما جریان دارند حملهور شویم. هدف از مراقبه صرفاً کمک به ماست تا این احساسات را بهصورتی خلّاقتر جهتدهی کنیم.
در مراقبه از مغز تحلیلگر جدید خود استفاده میکنیم تا کنار بایستیم و از فرایند ذهنی غریزی و خودکار مغز قدیمی آگاهی یابیم. پس ما در لحظه زندگی میکنیم و شیوۀ سخن گفتن و راه رفتن و خوردن و اندیشیدن خود را مورد مشاهده قرار میدهیم. واژۀ تبتی برای مراقبه gom است که «آشنایی» یا «آشناسازی» معنی میدهد. مراقبه باید ما را با چهار اِف ـ که علت اینهمه رنجاند ــ بیشتر آشنا کند. درمییابیم که این غرایز چگونه ناگهان در واکنش به محرکها ظاهر میشوند،
ar
مراقبه شکلی از مدیتیشن است که ما بهموازات زندگی روزانۀ خود به انجام آن میپردازیم. مراقبه برای آن طراحی شده است که کنترل ما بر ذهن را بیشتر کند تا بتوانیم تمایلات عمیق و ریشهدار را معکوس کنیم و تمایلات جدیدتری را پرورش دهیم. این همان کاری است که بودا انجام داد وقتی احساسات بیفایده (نظیر آز و شهوت یا حسد) را بهگونهای حسابشده به سمت مسیرهای مثبتتر جهتدهی کرد. دقیقاً همانگونه که نوازندگان باید چگونگی بهکارگیری ماهرانۀ آلات موسیقی را یاد بگیرند و همانگونه که سوارکار درمورد اسبی که تربیت میکند نیازمند دانشی عمیق و دقیق است، ما نیز باید یاد بگیریم که از قوای ذهنی خود صمیمانهتر و ثمربخشتر استفاده کنیم. این مدیتیشنی نیست که در تنهایی و بهدوراز عادات عادی زندگی انجام شود. د
ar
اگر در بخش تکنولوژی مشغول به کارید، شاید بتوانید بازی کامپیوتریای طراحی کنید که بچهها را عادت دهد خود را بهجای قربانیان قلدری، افراد بیخانمان و پناهجویان، مهاجران تازهوارد، خانوادههای فقیر، ناتوانان جسمی و روحی یا افرادی که به لحاظ نژادی مطرود و منزوی هستند بگذارند.
ar
اسطورۀ قهرمان به مردم میگفت چه باید بکنند تا قهرمانی بالقوۀ خویش را به منصۀ ظهور بگذارند. هنگامی که زیگموند فروید و کارل گوستاو یونگ تحقیقات علمی مدرنِ خویش دربارۀ روان را طرح کردند، بهطور غریزی به این داستانهای باستانی بازگشتند. اسطوره میتوانست شما را در حالت روحی صحیح قرار دهد اما برداشتنِ گام بعدی با شما بود. ما در جهان علمی خویش در پی اطلاعات خالص و معتبریم و هنر قدیمی تفسیر این داستانهای نمادین را ـ که در آنها خدایان مقابر را ترک میگویند یا دریاها شکافته میشوند ــ از دست دادهایم و همین موضوع دین را پیچیده و مسئلهدار کرده است.
ar
. اسطوره تلاشی بود برای بیان برخی از جنبههای مبهمتر زندگی که بهآسانی در قالب گفتار منطقی و استدلالی به بیان درنمیآمد. اسطوره چیزی بیش از تاریخ است، تلاشی است برای بیان اهمیت عمیقتر یک رویداد. تعریف درست از اسطوره این است که به یک معنا یکبار رخ میدهد اما درعینحال همیشه رخ میدهد. اسطوره دربارۀ حقیقتی جاوید و جهانی است.
ar
نئوکورتکس، ما را به مخلوقاتی معناجو بدل کرده که از پیچیدگی و تراژدی گرفتاری خویش عمیقاً آگاهیم و اگر برای زندگی خویش اهمیتی غایی کشف نکنیم، بهسادگی در دام یأس و نومیدی گرفتار خواهیم آمد.
ar
اول از همه، باید گوش دهیم. ما غالباً در یک بحث و مجادله تنها بدین منظور به دیگران گوش میدهیم که سخنان آنها را تحریف کرده و از آنها به نفع خودمان استفاده کنیم. گوش دادن حقیقی چیزی بیش از شنیدن کلماتی است که به زبان میآیند. ما باید از پیام زیرین کلام نیز آگاهی یابیم و چیزی را بشنویم که با صدای بلند بر زبان نمیآید. کلام خشمآلود بهویژه مستلزم رمزگشایی دقیق است. باید بکوشیم ترس یا رنجی را بشنویم که در اشارات جسمی، لحن صدا و انتخاب تصاویر نمایان میشود.
Mina
شما نه با پذیرش آراء دیگران، که با پیدا کردن حقیقت در درون خویش به بصیرت میرسید. حتی مردم عادی نیز میتوانند به این بصیرت دست یابند
Mina
نمایشها و فیلمها و داستانها ما را قادر میسازند که بهگونهای خلاق به زندگیهای دیگر وارد شویم و از مردمی که تجربههایشان بهکلی با ما متفاوت است، همدلانه حمایت نماییم. این آثار هنری لحظاتی از خلسۀ مشفقانه را در اختیار ما قرار میدهند و ما در طی این گام باید تصمیم بگیریم که به هنر اجازه دهیم ما را آشفته سازد و باعث شود که پیشداوریهای عمیق و ریشهدار را به پرسش بگیریم.
Mina
بدون خویشتنداری شفقت غیرممکن خواهد بود زیرا «نمیتوانیم عشق بورزیم و مشفق باشیم مگر آنکه بهطور همزمان تمایلات و غرایز زیانبخش خود را کنترل نماییم.»
Mina
ما باید بهگونهای زندگی کنیم که گویی نفس (خود) وجود ندارد و از خودمحوریای که باعث اینهمه رنج میشود عبور نماییم. هنگامی که استادان زندگی معنوی از ما میخواهند نفس را تعالی بخشیم، درواقع از ما میخواهند که از نفسِ خشمگین و ترسخورده و حریص فراتر رویم، نفسی که برای اطمینان از بقا و رفاه و موفقیت خویش در پی نابودی دیگران است.
Mina
خودخواهی ما جهانبینیمان را بهشدت محدود میکند، همان جهانی که از طریق صفحۀ کجومعوج تمایلات و نیازهای شخصی بدان مینگریم.
Mina
غالباً علت بیچارگی ما خودمان هستیم. ما در طلب چیزها و آدمها هستیم، اگرچه در اعماق قلب خود میدانیم که اینها نمیتوانند ما را خشنود سازند. تصور میکنیم که اگر شغل خاصی به دست آوریم یا به موفقیتهای ویژهای دست یابیم، تمام مشکلاتمان حل میشود، اما ناگهان درمییابیم که چیزهایی که ما با چنین شور و شوقی خواهان آن هستیم، چندان هم شگفتانگیز نیستند. لحظهای که چیزی را به دست میآوریم، نگرانی برای از دست دادن آن را آغاز میکنیم. بخش اعظم رنج ما از احساس ایجاد مانع برای خودمان نشأت میگیرد.
Mina
ما غالباً و دقیقاً به خاطر خصوصیاتی که در خود نمیپسندیم، به دیگران حمله میکنیم. این میتواند منجر شود به اینکه صفات نهچندان پسندیدۀ خود را به دیگران نسبت دهیم
Mina
یوگای کلاسیک نه تمرینی هوازی که یورشی نظاممند بر نفس بود. واژۀ یوگا (به یوغ بستن) واژهای مهم و پرمعناست. این واژه در ابتدا از سوی آریاییها جهت توصیفِ افسار زدن به حیوانات برای ارابۀ جنگی، پیش از حمله، به کار میرفت. اما یوگاکاران جدید از طریق گونهای یورش بر غرایز ناخودآگاه که انسانها را اسیر تمایلات خودپرستانه میساخت، به تسخیر فضای درونی پرداختند.
Mina
شفقت از انسانیت جداییناپذیر بود؛ کسی که دارای رفتار صحیح انسانی است، بهجای آنکه انگیزۀ اصلیاش سود شخصی باشد، همواره به دیگران علاقهمند است.
Mina
انسانها نباید خویشتن را در یک دستۀ ممتاز و خاص قرار دهند بلکه باید «هرروز و همهروز» تجربۀ خود را با تجربۀ دیگران مرتبط سازند. کنفوسیوس این کمال مطلوب یا آرمان را رِن نامید، واژهای که در اصل به معنی «شریف» یا «شایسته» است اما در زمان او صرفاً «انسان» معنا میداد.
Mina
واژۀ شفقت برگرفته از لغت لاتینِ patiri و یونانی pathein است که «رنجکشیدن، تحملکردن یا تجربهکردن» معنی میدهد. پس شفقت به معنی پذیرفتن یا تحملکردن چیزی در شخصی دیگر است؛ یعنی خود را بهجای دیگری قرار دادن؛ احساس کردن درد و رنج او بهصورتی که گویی درد و رنج خود ماست و درک دیدگاههای او با بلندنظری. به همین دلیل است که شفقت به شکلی بایسته در قانون طلایی خلاصه میشود که از ما میخواهد به دلهای خود نگاه کنیم، آنچه ما را رنجور میسازد کشف نماییم و آنگاه تحت هر شرایطی، از تحمیل آن رنج بر دیگری اجتناب ورزیم.
Mina
کسی که دارای رفتار صحیح انسانی است، بهجای آنکه انگیزۀ اصلیاش سود شخصی باشد، همواره به دیگران علاقهمند است.
هدی✌
انسانها نباید خویشتن را در یک دستۀ ممتاز و خاص قرار دهند بلکه باید «هرروز و همهروز» تجربۀ خود را با تجربۀ دیگران مرتبط سازند.
هدی✌
حجم
۲۷۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۲۷۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
قیمت:
۸۰,۰۰۰
۵۶,۰۰۰۳۰%
تومان