غم عشق تو آزادم ز غمهای جهان دارد
بدان غم کردهای شادم خدایت شادمان دارد
یك رهگذر
پیش روی تو دو زلف تو سرافکنده به زیر
چون بر خواجهٔ رومی دو غلام حبشی
آهو
بتا ز دست ببردی دلم به طراری
ولی دریغ که ننمودیش پرستاری
به دلربایی و شوخی و صیدکردن خلق
مسلمیّ و نداری همی وفاداری
آهو
خوشاست کامشبای صنمخوریم می بهیاد جم
کهگشته دولت عجم قوی چوکوهسارها
یا.میم.صدر
خوشاست کامشبای صنمخوریم می بهیاد جم
کهگشته دولت عجم قوی چوکوهسارها
یا.میم.صدر
گوییم ترک بتان گو که قیامت رسد از پی
خود همینست قیامت که بتی رخ بنماید
آهو
جهان جان تویی امروز
|ݐ.الف
غم صدهزار مرتبه گرد جهان بگشت
جز من نیافت همدمی از خلق روزگار
|ݐ.الف
عاشق آن نیست که هرلحظه زند لاف محبت
مرد آنست که لب بندد و بازو بگشاید
|ݐ.الف
خوابم ز چشم رفت و دل از دست و جان ز کف
بر من ز یک نیامدنت تا چها رود
|ݐ.الف