پس شکنندگی زندگی مرا وادار به رها کردن طرح و برنامههايم نمیکند، بلکه باعث میشود تا با وضعيت متزلزلشان کنار بيايم. طرح و برنامههايم را رها نمیکنم تا فقط در لحظه حال زندگی کنم. اما درعينحال از لذت بردن از لحظه حال هم به دليل طرح و برنامههايی که سايه مرگ همواره بر آنها سنگينی میکند، دل نمیکنم. اين دو، يعنی حال و آينده را يکجا جمع میکنم، اولی را که وجود دارد و دومی را که احتمالاً وجود خواهد داشت. اين است معنی زيستن روياروی مرگ.
meysam
ما آنطور که بايد و شايد با واقعيت مرگ خودمان کنار نمیآييم، با پايانمندیاش، بیهدف بودنش، گريزناپذير بودن و عدم قطعيت زمان وقوعش. مرگ به سروسامان دادن به زندگیمان کمک میکند ــ مرگ میتواند مؤثرترين محرک در زندگی ما باشدــ اما با اين حال ما در مورد آن تأمل نمیکنيم،
big of big
اين چيزی است که بايد همهمان تلاش کنيم تا هرچه بهتر درک کنيم.
اين همان چيزی است که مرگ را مهمترين واقعه زندگی ما میکند: توانايیاش برای نفی هر جزء ديگر از زندگیمان
big of big
ما مثل ديگر حيواناتی رفتار میکنيم که آگاهیشان از مرگ تنها هنگام مواجهه با تهديدی قريبالوقوع بروز میيابد
meysam