بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خداحافظ سارایوو | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب خداحافظ سارایوو

بریده‌هایی از کتاب خداحافظ سارایوو

۴٫۵
(۱۴)
ماندن در خانهٔ خالی، عجیب و غریب بود. دلم برای سروصدای خانه و بودن کنار خواهرها و برادرهای کوچک‌تر که دنبال هم می‌دویدند و بازی می‌کردند تنگ شده بود
n re
تعداد انگشت‌شماری دکتر هستن و اونها هم بیشتر از ظرفیتشان کار می‌کنند و مجروح‌ها رو مداوا می‌کنند. اونا دارن معجزه می‌کنن. نبود تجهیزات پزشکی و داروی بیهوشی کارشون رو تقریباً غیرممکن کرده.»
n re
در شهری سرشار از ترس و امیدهای بربادرفته، ما به هرگونه کمک خارجی به دیدهٔ شک و تردید نگاه می‌کردیم.
n re
در تمام این هرج‌ومرج‌ها، احساس می‌کردم دعا تنها آرامش‌بخشم بود.
n re
چقدر همه‌چیز تغییر کرده بود. چقدر عجیب بود که تنها چیزهایی که آن موقع برایمان اهمیت داشت این بود که به کدام کافه برویم و چه بپوشیم. انگار زندگی دیگری بود.
n re
قبل از جنگ، تعطیلات تابستانی‌مان سریع می‌گذشت اما حالا بعضی روزها به‌طرز دردناکی طولانی بودند و به‌نظر می‌رسید تا ابد، کش می‌آیند.
n re
اینکه با وجود سختی‌های خودش، هنوز نگران بقیهٔ مردم بود مرا متعجب کرد.
n re
هیچ‌وقت فکرش را نمی‌کردم که داشتن آب لوله‌کشی بتواند باعث این‌همه هیجان و خوشی بشود.
n re
ناگهان انگار کسی دکمهٔ نامرئی سکوت را فشار داده باشد تمام صداهای اطرافم ناپدید شد و صدای خودم را شنیدم
n re
«فودو همیشه می‌گفت: لعنت به این جنگ. فقط می‌جنگی تا زیر تیر دروازه تموم کنی.» مشا گفت: «انگار می‌دونست که قراره چه اتفاقی بیفته.» روز بعد فودو را در یک استادیوم فوتبال که حالا تبدیل به قبرستان شده بود دفن کردند.
armind

حجم

۳۵۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۴۸ صفحه

حجم

۳۵۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۴۸ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
۳,۰۰۰
۷۰%
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد