- طاقچه
- دفاع مقدس
- کتاب آقای شهردار
- بریدهها
بریدههایی از کتاب آقای شهردار
۴٫۷
(۳۰)
دوست دارم وقتی شهید می شوم، جسدم پیدا نشود تا یکوجب از خاک این دنیا را اشغال نکنم.
e.k
«خدایا، چقدر دوستداشتنی و پرستیدنی هستی! هیهات که نفهمیدم.
مرتضی ش.
خدایا، مرا پاکیزه بپذیر
میم نون...!
امام خمینی در پیامی از او به عنوان شهید اسلام یاد کرد و آیتاللّه خامنهای چنین نوشت: «درود بر روان پاک مؤمن صادق و انقلابی و فداکار و سردار شجاع که عهد پایدار خود با خدا را به سر آورد و خون پاک خود را نثار کرد و به فیض بی بدیل شهادت نایل آمد.»
ادریس
گفت: «راستی، من هنوز اسمت را نمیدانم.»
مهدی گفت: «اسم من به چه درد تو می خورد؟ من کوچک شما هستم: اللّه بنده سی.»
e.k
«خیر ببینی پسرم... یکی مثل تو کمکم می کند... آنوقت شهردار ذلیل شده از صبح تا حالا پیدایش نیست. مگر دستم بهش نرسد...»
مهدی، فرش خیس و سنگین شده را با زحمت به حیاط آورد.
ـ اگر دستم به شهردار برسد، حقش را کف دستش می گذارم...
راحیل 🍃
مطالعه کتاب «ولایت فقیه» امام خمینی، نقش مهمی در شکل گیری شخصیت او برجا گذاشت.
او در دانشگاه، درسخوان و یاور دانشجویان، و بیرون از دانشگاه، یک دانشجوی پرشور و حال و واقف به اوضاع و احوال زمان بود.
ادریس
پیرزن گفت: «خیر ببینی پسرم... یکی مثل تو کمکم می کند... آنوقت شهردار ذلیل شده از صبح تا حالا پیدایش نیست. مگر دستم بهش نرسد...»
e.k
هنوز که هنوز است، بسیجیان سوختهدل لشکر عاشورا، چشم به آب های جنوب دارند که چه زمانی آقامهدی بازمی گردد؛ اما این آرزوی مهدی بود که پیکرش زمین را اشغال نکند.
مهدی به دریا پیوست!
e.k
مهدی گفت: «هیس! پسر، مگه کلهپاچه خوردهای که اینقدر فک میزنی؟»
کاظم جلو خزید، قاشق را گرفت و نیم نگاهی به قابلمه انداخت. با لذت بو کشید و گفت: «به به... باز هم نون والقلم!»
مهدی گفت: «تو کی آدم می شوی؟ قلم و نون. میدانی چقدر خاصیت دارد؟!»
مهر دلدارها
من تا سالها نمیدانستم این جوان متواضع و فروتن اما زیرک و فعال، مهندس است و فقط او را به عنوان یک بسیجی ساده می شناختم. او به جز بسیجیان، در دل ارتشیها هم نفوذ کرد. به هنگام ادغام نیروهای سپاه و ارتش برای شرکت در برخی عملیاتها، برادران ارتشی برای بودن در کنار او باهم رقابت می کردند.
سیما
پس توکلّتان کجا رفته؟»
سیما
هنوز که هنوز است، بسیجیان سوختهدل لشکر عاشورا، چشم به آب های جنوب دارند که چه زمانی آقامهدی بازمی گردد؛ اما این آرزوی مهدی بود که پیکرش زمین را اشغال نکند.
مهدی به دریا پیوست!
سیدسجّاد
مطالعه کتاب «ولایت فقیه» امام خمینی، نقش مهمی در شکل گیری شخصیت او برجا گذاشت.
سیما
«من با کسی ازدواج می کنم که بتواند قبضه خمپاره را بردارد.»
سیما
دعا کن من هم مثل او سرباز خوبی برای اسلام و ایران باشم.»
سیما
سفندماه ۱۳۶۳، یکسال پس از شهادت حمید، به زیارت امام خمینی رفت. او در آنجا از آیتاللّه خامنهای خواهش می کند که از امام بخواهد دعا کند تا شهید شود. مهدی در وصیتنامهاش نوشته است: «خدایا، چقدر دوستداشتنی و پرستیدنی هستی! هیهات که نفهمیدم. چقدر لذتبخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّش؛ اما چه کنم که تهیدستم؟ خدایا، تو قبولم کن. دوست دارم وقتی شهید می شوم، جسدم پیدا نشود تا یکوجب از خاک این دنیا را اشغال نکنم. خدایا، مرا پاکیزه بپذیر.»
مهر دلدارها
مهدی در وصیتنامهاش نوشته است: «خدایا، چقدر دوستداشتنی و پرستیدنی هستی! هیهات که نفهمیدم. چقدر لذتبخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّش؛ اما چه کنم که تهیدستم؟ خدایا، تو قبولم کن. دوست دارم وقتی شهید می شوم، جسدم پیدا نشود تا یکوجب از خاک این دنیا را اشغال نکنم. خدایا، مرا پاکیزه بپذیر.»
ooooo
«آنها از زمین روییدهاند!»
محمدرضا
چقدر لذتبخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّش؛ اما چه کنم که تهیدستم؟
مرتضی ش.
مهدی در وصیتنامهاش نوشته است: «خدایا، چقدر دوستداشتنی و پرستیدنی هستی! هیهات که نفهمیدم. چقدر لذتبخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّش؛ اما چه کنم که تهیدستم؟ خدایا، تو قبولم کن. دوست دارم وقتی شهید می شوم، جسدم پیدا نشود تا یکوجب از خاک این دنیا را اشغال نکنم. خدایا، مرا پاکیزه بپذیر.»
فریده
کاظم، پله ها را دو تا یکی بالا رفت. در چوبی را باز کرد و وارد اتاق شد. مهدی، کنار چراغ علاءالدین نشسته بود و داخل قابلمه را به هم میزد. کاظم، پالتویش را درآورد و گفت: «سلامت باشید. نه... زیاد خسته نیستم. ای... ای الحمدللّه... همه سلام رساندند.»
مهدی نگاهش کرد و خندید. کاظم دو زانو نشست و گفت: «چه عجب، ما گل خنده را بر رخسار آفتابگون شما دیدیم!»
مهدی خندید و گفت: «مطمئنی حالت خوب است؟ آن از احوال پرسی و تحویل گرفتن خودت، این هم از کلمات قصارت!»
کاظم، عینک دودیاش را زد و گفت: «بنده حقیر، کاظم میر ولد، با نام مستعار اکبر، از دوشاب ساتان، در کمال صحت و سلامت در خدمت رئیس باند رابینهود هستم.»
مهر دلدارها
مهدی در وصیتنامهاش نوشته است: «خدایا، چقدر دوستداشتنی و پرستیدنی هستی! هیهات که نفهمیدم. چقدر لذتبخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّش؛ اما چه کنم که تهیدستم؟ خدایا، تو قبولم کن. دوست دارم وقتی شهید می شوم، جسدم پیدا نشود تا یکوجب از خاک این دنیا را اشغال نکنم. خدایا، مرا پاکیزه بپذیر.»
bahar1396
مدتی هم دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد.
مرتضی ش.
چقدر لذتبخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّش؛ اما چه کنم که تهیدستم؟
مرتضی ش.
خدایا، تو قبولم کن. دوست دارم وقتی شهید می شوم، جسدم پیدا نشود تا یکوجب از خاک این دنیا را اشغال نکنم.
مرتضی ش.
پس از شهادت مهدی، امام خمینی در پیامی از او به عنوان شهید اسلام یاد کرد و آیتاللّه خامنهای چنین نوشت: «درود بر روان پاک مؤمن صادق و انقلابی و فداکار و سردار شجاع که عهد پایدار خود با خدا را به سر آورد و خون پاک خود را نثار کرد و به فیض بی بدیل شهادت نایل آمد.»
هنوز که هنوز است، بسیجیان سوختهدل لشکر عاشورا، چشم به آب های جنوب دارند که چه زمانی آقامهدی بازمی گردد؛ اما این آرزوی مهدی بود که پیکرش زمین را اشغال نکند.
مهدی به دریا پیوست!
مهر دلدارها
هنوز که هنوز است، بسیجیان سوختهدل لشکر عاشورا، چشم به آب های جنوب دارند که چه زمانی آقامهدی بازمی گردد؛ اما این آرزوی مهدی بود که پیکرش زمین را اشغال نکند.
مهدی به دریا پیوست!
راحیل 🍃
آبا به زودی شیفته آن جوان معصوم و مؤمن شد که هیچوقت مستقیم به چشمان کسی خیره نمی شد و مثل برادرش مهدی، نجیب و مهربان و سر به زیر بود.
حمید، زیر نظر کاظم و مهدی، با مطالعات مستمر کتابهای مذهبی و سیاسی، هرروز بر دانسته هایش میافزود.
راحیل 🍃
در بحبوحه انقلاب، مهدی به فرمان امامخمینی از پادگان گریخت و به ارومیه بازگشت. این دوران، آغاز زندگی مخفی او و تلاش برای سازماندهی نیروهای جوان و تربیت آنها برای یاری انقلاب بود.
با پیروزی انقلاب، مهدی نقشی فعال در سازماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشت. مدتی هم دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. همزمان با خدمت در سپاه، به انتخاب شورای شهر ارومیه، مسئولیت شهرداری ارومیه را به عهده گرفت.
کاربر ۱۵۰۱۶۰۰
حجم
۴۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۴۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
قیمت:
۲۸,۰۰۰
۱۴,۰۰۰۵۰%
تومان