حس میکنم در این دو سال گذشته زندگی خودم را تعطیل کردهام. انگار به خاطر اتفاقی که افتاده بود اجازه نمیدادم کسی بهم نزدیک شود. منظورم این است اگر قرار است از دست بدهیم اصلاً چرا باید بگذاریم کسی به ما نزدیک شود؟ اما با خودم فکر کردم واقعا از زندگی چه میخواهم، بعد دیدم میخواهم کسی را داشته باشم که دوستش داشته باشم و عشقم را تقدیمش کنم. چون چارهای نیست جز این که به زندگی ادامه بدهیم. درست است؟ مجبوری به آینده دل ببندی.
کاژه
جادهای که انسان برای خروج از غم واندوه در آن سفر میکند، هرگز مستقیم نیست.
mahsa
«وقتی وارد دنیای جدیدت شوی، اولش کمی احساس ناراحتی خواهی کرد. آدمها وقتی از منطقهٔ امن خودشان بیرون میآیند همیشه احساس سردرگمی میکنند...
حمیدرضا
جادهای که انسان برای خروج از غم واندوه در آن سفر میکند، هرگز مستقیم نیست.
mahsa
بعدش دیگه کون و پیزیاش را نداشتم با کسی دوست شوم.
آلیس در سرزمین نجایب