بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شازده حمام (جلد سوم) | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب شازده حمام (جلد سوم)

بریده‌هایی از کتاب شازده حمام (جلد سوم)

امتیاز:
۴.۷از ۴۲ رأی
۴٫۷
(۴۲)
دنیا به یک حالت نمی‌ایستد، چیزی که می‌ماند حکایت و سرگذشت است (از شاعر بلوچ)
پ. و.
عده‌ای گذر از سنت به مدرنیته را از راه آزادی تن و جسم می‌دانستند. عده‌ای فکر می‌کردند این تحول باید از راه نوسازی و کارهای عمرانی باشد. دکتر علی شریعتی، فکر می‌کرد باید از راه بازگشت به خویشتن باشد. دکتر سیروس سهامی، دکتر نیک‌گهر، دکتر رضا زمردیان و دکتر رامپور صدر نبوی و... فکر می‌کردند گذر از سنت به مدرنیته باید از راه آزادی اندیشه و توسعه سیاسی باشد. دکتر مفخم پایان طرفدار اصلاحات و کارهای عمرانی بود. عباس سعیدی رضوانی و گروهی دیگر فکر می‌کردند از راه اصلاحات اداری به توسعه می‌رسیم. دکتر جلال متینی و دار و دسته‌اش فکر می‌کردند گذر باید از راه آزادی تن و جسم باشد. یک گروه می‌خواستند مغزها را آماده کنند و گروهی دیگر می‌خواستند با بی‌حجابی و گاه با بی‌بند و باری از روی پل سنت به مدرنیته بگذرند.
پ. و.
می‌دانم سال‌ها بهرام برای زن و بچه زین‌الدین پول می‌فرستاد. خودتان قضاوت کنید وقتی می‌گویند زرتشتی‌ها آدم‌های درستکاری هستند یعنی همین. من کاغذ و رسید حکم دادگاه از عده‌ای داشتم که مکه هم رفته بودند و بعضی از آن‌ها قوم و خویشم هم بودند و پولم را ندادند.
پ. و.
وقتی اشتباهی کردید تا چند نسل شما باید تاوان بدهند.
پ. و.
در اصل گرفتاری زیر سر برنامه‌های فرهنگی دولت‌هاست ولی همین مشکلات فرهنگی است که دیکتاتور پرور است. همین مسائل ظاهرا ساده جهان سوم را دچار دیکتاتوری کرده است. آموزش و پرورش ما هم مشکل دارد. آموزش و پرورش مرکز برتری‌جویی شده است. وقتی مدرسه غیر انتفاعی ایجاد می‌شود معنایش چیست؟ معنایش تحقیر بچه ایست که پدرش توان پرداخت شهریه میلیونی را ندارد. بچه‌ای هم که به مدرسه پولدارها می‌رود از همان بچگی خواب وزیر شدن را در سر دارد. چقدر خانواده‌ها به هم پز می‌دهند که آقازاده به فلان مدرسه می‌رود و حق ثبت نامش در سال چند میلیون است؟ مدیرانی که بچه‌های لوس پرورش می‌دهند مدیرانی که بچه دیکتاتور و دیکتاتور پسند پرورش می‌دهند. این آموزش و پرورش که افتخار مدارسش در تعداد بیشتر قبولی‌هایش در کنکور است فلج است.
پ. و.
از او پرسیدم: رحیم خان، کی، چه موقع در افغانستان صلح برقرار می‌شود؟ در پاسخ سؤالم جوابی ساده داد. جوابی ساده که پایه‌ای در عمق فرهنگ دارد. آن پیر روشن ضمیر گفت وقتی بازی‌های ما تغییر کند. ما از بچگی با فرهنگ جنگ آشنا می‌شویم. در بچگی جوجه جنگی می‌کنیم. بزرگتر که شدیم خروس جنگی می‌کنیم. بعد نوبت سگ جنگی، قوچ جنگی و گاو جنگی می‌رسد. در جوانی و اوج قدرت و غرور مسابقات بزکشی که نوعی جنگ است و جزو افتخارات ملی ماست را برگزار می‌کنیم. بادبادک جنگی، سگ جنگی، کبک جنگی داریم. رقصهایمان جنگ است. همه زندگی‌مان جنگ است. همه فرهنگ‌مان جنگ است. جنگ جزو ذات و فرهنگ ما شده است. ما همیشه می‌خواهیم همه مسائلمان را با جنگ حل کنیم. باید این بازی‌ها که فرهنگ جنگ را می‌سازد را براندازیم. آن وقت صلح می‌آید.
پ. و.
در آن سرمای کوهستان زیر کرسی نشسته بودیم و حرف می‌زدیم. بر حسب اتفاق ولی با سفارش دوستی به خانه آن مرد رفته بودم. پیرمردی هشتاد و هشت ساله و با فرهنگ بود. در دورترین دهات کوهستانی افغانستان برایم از بیدل، حافظ و سعدی و فردوسی می‌خواند. واقعیت آن است که در آن شب خیلی خجالت کشیدم. من حتی یک سطر شعر از بیدل به یاد نداشتم. به یاد دوست دانشمند و فرهیخته بی‌نظیر عبدالغفور آرزو بودم. صاحب خانه تا سحر شاید پانصد بیت از بیدل خواند. خانه‌اش خشتی گنبدی بود. برق نداشت، توالت قرون وسطایی داشت. با یک کیلو ذغال کرسی‌اش را گرم کرده بود. کل دارایی‌اش به بیست هزار افغانی که چهارصد هزار تومان باشد نمی‌رسید ولی با فرهنگ بود.
پ. و.
در زمستان سال ۱۳۸۹ به یکی از دهات دورافتاده افغانستان رفته بودم. شب را در خانه پیرمردی از مردم بامیان بیتوته کردم. برف زیادی آمده بود. کوچه‌های روستا پر از برف بود. حیاط خانه را بیش از یک متر برف پوشانده بود. اتاق خشت و گلی بود. از دوده آتش، دیوارها و سقف اتاق سیاه بود. لای درهای آن پناهگاه باد برف را به داخل می‌زد. برق نداشت. در کل روستا و روستاهای اطراف برق نبود. پاهایم را زیر کرسی پیرمرد دراز کرده بودم. به پشتی لم داده بودم. با او حرف می‌زدم. از زندگی، از بچگی، از درد و رنج‌های ملتی که قرن‌ها برای احقاق حقوق خود می‌جنگد. ملتی که از همه چیز محروم است. از کمترین امکانات رفاهی، از آب سالم، از انرژی به کلی محروم است. اما ملتی مهربان، مهمان‌نواز و دوست داشتنی است. ملتی که به زبان ما، صحبت می‌کند. به دین ما ایمان دارد. فرهنگمان مشترک است.
پ. و.
من لااقل ۲۵ نفر را می‌شناسم که برای دامادیشان شام ۲۰-۱۵ میلیون تومانی دادند و حالا شام زندان می‌خورند. یکی بیاید انقلابی در ازدواج‌ها ایجاد کند. بساط شب چله‌ای چند میلیونی، پاانداز، رونما دادن میلیونی را بر اندازد. ما همه ادعاهایمان دارد فرهنگی می‌شود. اما اعمالمان چیست؟ کتاب زندانی شماره ۳۹۵۱ جرم مهریه اثر مجید لباف خانیکی را بخوانید. من بر آن مقدمه‌ای نوشتم که منشاء تحولاتی شد. کتاب جالبی است. این فرهنگ و اخلاق ازدواج، نه اسلامی است، نه ایرانی و نه فرنگی. از کجا آمده است، از پزو طمع و آز و حسادت. این عروسی نیست مایه دعوا و فساد و بی‌قراری خانواده است. این بساط مرگ و میر هم نه اسلامی است، نه ایرانی نه شرقی و نه غربی بساط پز دادن است.
پ. و.
چند تا زن مثل این زن و چند خانواده مثل این خانواده می‌شناسید؟ صحبت از یک فرد و یک خانواده نیست، مشت نمونه خروار است. این فرهنگ در حال گسترش است. فرهنگ پز دادن. عروسی‌ها، مراسم کفن و دفن و ختم را ببنید. عروسی‌ها و مراسم ختم حالا مظهر پزدادن و تازه به دوران رسیدگی است. البته در این وانفسا یک عده‌ای شغل پیدا می‌کنند. سرخطش آرایشگر، فیلم‌بردار، عکاس و رستوران‌دار، هتل‌دار، سفره عقدچین است. وسط خطش قاضی دادگستری، زندان‌ساز، زندانبان، آشپز زندان است. آخر خطش قبر چند میلیون تومانی، موسسات برگزاری مراسم ختم، چلوکبابی، فیلم‌بردار، چه و چه است. آخر مرده را در قبر گذاشتن هم فیلم‌بردار میلیونی می‌خواهد.
پ. و.
اکثر گرفتاری‌های یک مملکت از خانواده و آموزش و پرورش است. آموزش و پرورش را اصلاح کنید، مملکت اصلاح می‌شود.
پ. و.
پاسبان‌های شیره‌ای و تریاکی اول سال از افراد با نفوذ شهر عیدی می‌گرفتند. آن وقت در طول سال پسران این افراد در کارهای خلافشان آزاد بودند. بچه‌های اکثر این گونه افراد، بی‌ادب بودند. به خاطر نفوذ پدرشان نظم شهری و امنیت اجتماعی را به هم می‌زدند. در شهر آرامی چون یزد، عر. ق می‌خوردند و مست می‌کردند، خیابان‌ها را قرق می‌کردند، چاقوکشی می‌کردند، به زن و بچه مردم رحم نمی‌کردند. دختران و پسران مردم را بی‌سیرت می‌کردند. البته هزاران آدم جوان پول‌دار از خانواده‌های اصیل هم بودند. چون از فرهنگ و ادب و اصالت برخوردار بودند دکتر، محقق، مهندس، کارخانه‌دار، کارآفرین، تاجر درجه یک، کارمند شدند. حتی هزاران جوان یزدی بی‌پول آن چنان درس خواندند و کار کردند که افتخاری برای خانواده و شهر شدند؛ بلکه افتخاری برای کل کشور و حتی جهان شدند.
پ. و.
زن‌های نمونه‌ای که موجب افتخار فرهنگ این مرز و بوم هستند. صدها بلکه هزارها زن فقیر یا کم درآمد که با کار و تلاش، شوهرانشان و بچه‌هایشان را به جایی رساندند. اقتصاد شهر یزد، توسعه این شهر روی دوش زن‌ها می‌چرخد. مردها همه ساخته و پرداخته زن‌ها هستند.
پ. و.
حالا دکتر مرتاض مگر چند تا زن می‌خواست که این همه خانواده منتظر بودند او به خواستگاری دخترشان بیاید؟ در آن سال‌ها دکتر حاجب مرتاض مثال بودن و شدن بود. آدم از خانواده اصیل باشد، دکتر هم باشد پول‌دار هم باشد، خوشگل و قد بلند و خوش تیپ هم باشد. به این آدم می‌گفتند هلوی آبدار پوست کنده. حتی وقتی این هلو را یکی هم خورد باز هم تا سال‌ها مثالش باقی است. خداوند دکتر حاجب مرتاض را همیشه سالم نگه دارد. در سال ۱۳۹۰ یعنی بعد از ۴۵ سال از آن حرف‌ها هنوز هم دکتر حاجب مرتاض هلوی پوست کنده است.
پ. و.
اگر کتاب تاریخ بیهقی را مطالعه کنید، می‌بینید که پادشاهان و بزرگان کشور ما، حتی آن‌ها که خود را پاسدار اسلام می‌دانستند چه بساط‌های بزم و شراب‌خواری به راه می‌انداختند. بعضی‌ها فکر می‌کنند فقط این محمدرضا شاه پهلوی است که مشروب می‌خورده است. بدشانسی محمدرضا شاه این بود که تلویزیون آمده بود و مشروب‌خواری او را به همه نشان می‌داد.
پ. و.
بعضی‌ها که عصر در روضه شرکت می‌کنند شب دور هم روی تخت کنار حیاط می‌نشینند، ویسکی و عر. ق می‌خورند. دیدن این امور برایش کم‌کم عادی شد. هر چیزی جای خودش. چه کسی جرأت دارد فرهنگ برونی و درونی و میانی ما را تشریح و توصیف و تحلیل کند؟ فرهنگ داخل خانه، فرهنگ محل کار و بیرون خانه، فرهنگ رفقای مردانه، فرهنگ جلسات زنانه، فرهنگ سفره انداختن و میز چیدن و رستوران رفتن و پیتزا خوردن. فرهنگ رفتار برخی از مردان با پسران. بدون شناخت دقیق این فرهنگ‌ها نمی‌شود جامعه را خوب مدیریت کرد. می‌شود جامعه را به طور ظاهری آرام نگه داشت ولی جامعه در عمق ملتهب است. نتیجه‌اش را در زندان‌ها، طلاق‌ها و ناهنجاری‌ها ببینید. فرهنگ با شلاق درست نمی‌شود. فرهنگ با پول و تکنولوژی هم درست نمی‌شود. فرهنگ با فرهنگ درست می‌شود،
پ. و.
آنچه را که کوروش کرد، ۱۸۰۰ سال بعد سعدی به زیبایی سرود. چون می‌دانید سعدی چه گفت، بر سر سازمان ملل هم نوشته است من دیگر تکرار نمی‌کنم. از میراث کوروش خوب پاسداری کنید تا پاسدار این مملکت باشید. این اتحاد اقوام مختلف با زبان‌ها و دین‌ها و نژادهای مختلف و رساندن آن‌ها به اوج انسانیت یعنی همزیستی، بزرگترین معجزه خدایی و بشری است. این معجزه در این مملکت به اوج کمال رسیده است.
پ. و.
همه ایرانی بودیم. اتحاد این ملت یک معجزه است. برایم جالب بود که آمده‌ایم استان فارس تا به کسانی بر بخوریم که فارسی یاد نداشتند. بعدها فهمیدم بنیان‌گذار این معجزه مردی بزرگ به نام کوروش کبیر بوده است. مردی که مردمانی را با زبان‌ها، ادیان و نژادهای مختلف تحت یک لوا و پرچم و کشور در آورد. معجزه‌ای که ۲۵۰۰ سال دوام آورده است. هرگز فکر نکرده‌اید چگونه کوروش ۲۵۰۰ سال قبل از اروپا اتحادیه‌ای این چنین مستحکم درست کرد؟ او با اخلاق خوش و با تساهل و تعامل این کشور ساخت. با قبول اینکه مردم با همه تفاوت‌ها همه انسانند. با احترام به همه ادیان، فرهنگ‌ها. با احترام به اقلیت‌ها و با قبول اینکه همه نباید یک جور شوند. هر کس می‌تواند دین، زبان، لباس، طایفه و ایل خود را داشته باشد. اما همه با هم متحد باشند. با صلح و دوستی، نوع دوستی.
پ. و.
وقتی ماشین جلوی چادر ایستاد مرد عشایری بدون آن که بداند ما کی هستیم و اسممان چیست صدا زد چای را درست کنید. تا ما مس‌ها را پیاده کنیم، سفره مرد عشایری پهن بود. مگر صاحبخانه، یا صاحب چادر گذاشت دایی من یا راننده سفره نانشان را باز کنند. خیلی راحت و با یک صدای رسا گفت آهای عمو مسگر اگر می‌خواهی سفره‌ات را باز کنی بلند شو برو توی بیابان. مگر بار اول است که به چادر عشایر آمدی؟ سفره بی‌سفره. ۸-۷ سال بعد در کسوت دانشجویی اولین بار، با استادم دکتر عباس سعیدی رضوانی به چادر عشایر کرد خراسان رفتم. دکتر خواست در جعبه شکلات را باز کند. مرد کُرد گفت اگر اینجا می‌خواهی از غذای خودت بخوری یا به ما بدهی برو توی بیابان چادر بزن.
پ. و.
روزی روزگاری نه چندان دور فقیرترین مردم این کشور مهمان نوازترین مردم دنیا بوده‌اند و هنوز هم هستند. شاید هم چون مهمان‌نواز بوده‌اند فقیر شده‌اند. حتی در زمان‌های ناامنی در وسط روستاهای دورافتاده مملکت یک کپری ـ چادری ـ ساختمانی به اسم مهمان‌خانه یا خیرات می‌ساختند. اگر کسی حتی دشمن سخت، خود را به این محل می‌رساند در امان بود. نه تنها در امان بود بلکه از او پذیرایی می‌کردند. در سال‌های دهه ۱۳۳۰ هنوز رسم نبود که مردم از هم حساب‌کشی کنند. یک بار خانه ما آمدی یک بار خانه‌ات بیایم. البته کلمه هر دیدی بازدیدی دارد بود ولی معنایش معنای امروزی نبود. در شرایط اقتصادی و اجتماعی متفاوت لغات معانی مختلف را بیان می‌کنند.
پ. و.

حجم

۶۰۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

حجم

۶۰۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان