- طاقچه
- ادبیات
- نامهها
- کتاب جنابِ خان
- بریدهها
بریدههایی از کتاب جنابِ خان
۴٫۳
(۵۵)
چه کسی میفهمد این زبانی که سکوت کرده ست چه میگوید؟!
maryam
میدانی بدتر از درد کشیدن چیست؟! اینکه نمیدانی تاوان میدهی یا امتحان میشوی...
maryam
بعضیها هستشان درد دارد و نیستشان خاطرات تلخ...اما بودنشان برای زمانی تنها برای زمانی لازم است!
maryam
باید بیشتر مراقب حرفهایم باشم...
اگر روزی!
اگر روزی عروسکم به حرف بیاید! تو قطعاً قصهٔ چشمانت را خواهی شنید...
maryam
گاهی باید شکست تا معنای شکستن را خوب فهمید...
مهدی محمدزاده
نمیدانم چه شد که به اینجا رسیدیم!
نمیدانم! شاید این کابوسی باشد که هزار سال طول کشیده، شاید قرصهای خواب پدربزرگ را اشتباهی خورده باشم، شاید مادرجان یادش رفته مرا بیدار کند، شاید برای ماه دل کندن از برکه آنقدر سخت است که تاوانش دامن گیر من شده باشد!...
جانان
اولویت
من بیشتر از مقصر بودن، متاسفم!...
برای رنجاندن کسانی که دوستم داشتند!...
بعضیها به زندگیمان میآیند تا یادمان بیاورند کسانی را که واقعاً دوستمان دارند...
بعضیها باید بیایند با تمام رنجهایی که برایمان به همراه میآورند...
باورکن بعضیها باید بیایند تا چیزهایی را با خود ببرند...
بعضیها هستشان درد دارد و نیستشان خاطرات تلخ...اما بودنشان برای زمانی تنها برای زمانی لازم است!
گاهی باید سرمان محکم بخورد به سنگی که بعضیها سر راهمان قرار میدهند تا عقلمان سر جایش بیاید!
گاهی باید شکست تا معنای شکستن را خوب فهمید...
گاهی باید بدی دید تا بدی نکرد...
گاهی باید بعضیها بیایند تا قدردان بعضی دیگر شویم...
من بیشتر از مقصر بودن متاسفم!...
به خاطر تمام شکستنهایم، ندیدنهایم، نشنیدنهایم و تمام فعلهای منفی که برای تمام کسانی که واقعاً دوستم داشتند صرف کردم...
به خاطر تمام اولویتهایی که در آخر قرارشان دادم...
Melika_SA
الکی
این همه دل شکستن، داد کشیدن، این همه دریدن و پاره کردن...
حتی این اخم کوچکت!
باورت بشود دنیا آنقدر الکی ست که تو حتی نمیتوانی تصورش را بکنی!
وقتی شروعش با یک سیب باشد!...
maryam
اگر خدا میخواست کنار من بنشیند یک لباس آبی پر رنگ میپوشیدم و آن شال صورتیام را که همه میگویند بهم میآید روی دوشم میانداختم...
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
شاید من هیچ کدام از گیلاسهای باغ را نچیده باشم اما همیشه آن کنج رویایم گیلاس قرمزی ست که حتی دستهای تو هم به آن نمیرسد!...
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
انسانها برای به کمال رسیدن معیارهای متفاوتی دارند باور کن
Ftm.shf
حتماً که نباید باران ببارد، نه حتی هر وقت که قاصدکی روی شانهام بنشیند!
تو را آرزو خواهم کرد...
آسمان برقی زد، میدانستم تو جایی در این جهان چشمانت را به ستارهها دوختهای...
تو را آرزو خواهم کرد هر بار که آسمان را بنگرم...
شاید آن ستارهٔ دنباله دار همان گوشه نگاه تو باشد که به آسمان دوختهای!
Ftm.shf
سالها طول کشید تا به من بفهماند ...
تو تنها میتوانی مثل آنها نباشی...
اما نمیتوانی عقایدشان را عوض کنی...
کاربر ۱۹۷۴۳۳۸
دستت که به درخت انار رسید، سهمت را بچین و برو...
هرگز از تو راضی نخواهند شد! این مردم...
حتی اگر ستارهای برایشان بچینی!...
ونوشه
رفیق من!
تو مگر یادت نمیآید؟ که من هر روز صبح کیف بزرگ صورتیام را روی نیمکت آخر کلاس میگذاشتم تا تو هر روز کنار من بنشینی...
و تو هر روز را از ترس دیر رسیدن تا خود حیاط مدرسه میدویدی و من نگاهم را به زمین میدوختم تا هر وقت بندهای وا شدهٔ کفشی را میبینم شصتم خبردار شود که تو آمدهای...
سالها میگذرد... کولهام کوچک شده...حتی سیب قرمزی درونش جا نمیشود که به دهانت مزه کند!
اما من هنوز هم زودتر از تو میرسم تا کنار خودم برایت جا بگیرم...هر چند حالا این نیمکتها خالیتر از آنند که پر شوند!...
نم نم بارون
من سعی کردم آنقدر انگشتهایم را محکم به هم بچسبانم که از میانشان حتی آن درخشش عجیب چشمهای تو هم پیدا نباشد! میدانی من هیچ وقت نخواستم ببینم!
آمـيـنْٖ
بخشش انسان را بزرگ میکند...اما گاهی نباید بخشید...
گاهی آنقدر اشتباهات آدمها بزرگ میشود که بخشیدنشان به ضررمان تمام میشود!
مثل پاک کنی که برای پاک کردن اشتباهات دیگران خودش سیاه میشود!...
آمـيـنْٖ
گاهی آنقدر بغض دارم انگار که دریا را در گلویم ریخته باشند
آمـيـنْٖ
شاید او میخواست به من بگوید مقابل کسی ایستادن درد دارد...
zohreh farahani
وقتی تمام دنیا سلاحشان را سمت تو گرفتهاند، تو سلاحت را پایین بیاور...
و تنها با لبخندی پاسخشان را بده ...
بی گمان خندیدن دیوانه کننده ترین سلاح دنیاست!
من این را از جنابِ خان آموختهام، سالهاست در مقابل زجر کشیدنهای پدر و ضجههای مادر لبخندی
گشاد تحویلمان میدهد!...
zohreh farahani
حجم
۴۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۴ صفحه
حجم
۴۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۴ صفحه
قیمت:
رایگان