- طاقچه
- ادبیات
- نامهها
- کتاب جنابِ خان
- بریدهها
بریدههایی از کتاب جنابِ خان
۴٫۳
(۵۵)
دستت که به درخت انار رسید، سهمت را بچین و برو...
هرگز از تو راضی نخواهند شد! این مردم...
حتی اگر ستارهای برایشان بچینی!...
بهار
مادربزرگ هم بارها گفته بود که بخشش انسان را بزرگ میکند...اما گاهی نباید بخشید...
گاهی آنقدر اشتباهات آدمها بزرگ میشود که بخشیدنشان به ضررمان تمام میشود!
مثل پاک کنی که برای پاک کردن اشتباهات دیگران خودش سیاه میشود!...
arta
شاید من هم میتوانستم مهربان باشم اگر خانم جان هر روز جمعه در صفهای طویل با دستهای مشت کرده آن هم در دعاهایش مرگ دیگران را از خداوند نمیخواست...
arta
من همیشه پاک کنهایم را گم میکردم...
آنقدر اشتباهاتم را پاک کرده بودند که سیاه شده بودند...
مادربزرگ نمیدانست! اما من از عمد آنها را گم میکردم...
میدانم! مادربزرگ هم بارها گفته بود که بخشش انسان را بزرگ میکند...اما گاهی نباید بخشید...
گاهی آنقدر اشتباهات آدمها بزرگ میشود که بخشیدنشان به ضررمان تمام میشود!
مثل پاک کنی که برای پاک کردن اشتباهات دیگران خودش سیاه میشود!...
Melika_SA
خورشید زمستان را دیدهای؟
میسوزاند اما گرمت نمیکند!
بودن بعضی آدمها هم همینطور است...همینقدر سوزان، همینقدر پوچ، همینقدر سراب...!
Melika_SA
دلم میخواست یک شب که رو به روی این پنجره خوابیدهام دستی دراز شود و این پردهٔ مات را کنار بزند و آنوقت آن صورتکهایی که دماغشان را پشت شیشه چسباندهاند آخرین رد دستشان را به جا بگذارند...
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
من حتم دارم روی پنجهات که بایستی لااقل دستت به گیلاس سرخی خواهد رسید...
و آنگاه که زمین ازتو بپرسد چه ارمغان آوردهای؟
با گوشهٔ آستینت آن سرخی به جا مانده اطراف لبخندت را پاک میکنی و دانهٔ گیلاس از میان مشتت در میرود، آنگاه درختی میروید و زمین سبز میشود...
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
این همه دل شکستن، داد کشیدن، این همه دریدن و پاره کردن...
حتی این اخم کوچکت!
باورت بشود دنیا آنقدر الکی ست که تو حتی نمیتوانی تصورش را بکنی!
وقتی شروعش با یک سیب باشد!...
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
گاهی تنهایی ارزشمندترین دارایی تو میشود...
narges
گفتم: میدانی بدتر از درد کشیدن چیست؟! اینکه نمیدانی تاوان میدهی یا امتحان میشوی...
"nda"
دستت که به درخت انار رسید، سهمت را بچین و برو...
هرگز از تو راضی نخواهند شد! این مردم...
حتی اگر ستارهای برایشان بچینی!...
adeli.F
گاهی نباید بخشید...
گاهی آنقدر اشتباهات آدمها بزرگ میشود که بخشیدنشان به ضررمان تمام میشود!
مثل پاک کنی که برای پاک کردن اشتباهات دیگران خودش سیاه میشود!...
Ftm.shf
دنیا پر از آدمهایی ست که تو را تحقیر میکنند و تو به اندازهٔ بزرگی این تحقیرها تنهایی!
Ftm.shf
از زندهها باید ترسید، از مردهها که کاری بر نمیآید...
Ftm.shf
گذر زمان به من ثابت کرد گاهی سختترین عقیدهات پوچترین اندیشهات میشود! گفتمش شک و ندانستن بدترین درد آدمی ست...
Ftm.shf
آن مرد که زیر تک درخت تکیه کرده و نی لبک میزند در همین خواب پریشان من، تو را به یاد من میآورد...
آن عرق داغ، آن لبخند محو قاب عکس!...
عطر تو میآید از این حوالی که میگذرم...
حتی از پشت این دیوار سبز بد قواره که مثل قلعهای رو به روی من قد علم کرده و هر روز صبح این دو کلاغ پیر مثل دو نگهبان گوش به فرمان بر فرازش نشستهاند و انگار مرا دست میاندازند...
که آخر قصه همین جایی ست که نشستهاند و هرگز خیال رسیدن به خانه یشان را ندارند، همچون قصههای تکراری کودکیام...
و تو را زمزمه میکنم در گذر از هر کوچهٔ شهر، پشت هر دخمه و سردابه، در کنج هر پستو...
حریم امن من، هوای عطر آلود تو ...
نم نم بارون
تو را آرزو خواهم کرد هر بار که آسمان را بنگرم...
شاید آن ستارهٔ دنباله دار همان گوشه نگاه تو باشد که به آسمان دوختهای!
آمـيـنْٖ
وقتی خیلی دیر میشود، لبخندهایمان، سرخی قلبهایمان، گرمی دستهایمان، شکستن غرورمان، ریختن اشکهایمان، هیچکدام... باورت بشود هیچکدامشان به قلب پوسیدهٔ او بهار نمیآورد ...
حتی اگر خوررشید هر روز طلوع کند و آفتابگردان را ببوسد، او هرگز مثل سابقش نمیشود...
hassan fatemi
گاهی مهم نیست که آدمها تو را نپذیرند...
مهم نیست انگشت اشاره یشان مدام سمت تو دراز شود...
او مدام فال میگرفت، برایش مهم نبود حقیقت چیست! او تنها میخواست حرف دلش را بشنود...
hassan fatemi
گاهی آنقدر بغض دارم انگار که دریا را در گلویم ریخته باشند
hassan fatemi
حجم
۴۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۴ صفحه
حجم
۴۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۴ صفحه
قیمت:
رایگان