- طاقچه
- ادبیات
- نامهها
- کتاب جنابِ خان
- بریدهها
بریدههایی از کتاب جنابِ خان
۴٫۳
(۵۵)
میدانی بدتر از درد کشیدن چیست؟! اینکه نمیدانی تاوان میدهی یا امتحان میشوی..
Fateri47
وقتی تمام دنیا سلاحشان را سمت تو گرفتهاند، تو سلاحت را پایین بیاور...
و تنها با لبخندی پاسخشان را بده ...
بی گمان خندیدن دیوانه کننده ترین سلاح دنیاست!
من این را از جنابِ خان آموختهام، سالهاست در مقابل زجر کشیدنهای پدر و ضجههای مادر لبخندی
گشاد تحویلمان میدهد!...
:)
این همه دل شکستن، داد کشیدن، این همه دریدن و پاره کردن...
حتی این اخم کوچکت!
باورت بشود دنیا آنقدر الکی ست که تو حتی نمیتوانی تصورش را بکنی!
وقتی شروعش با یک سیب باشد!..
:)
نگاهم کرد و پرسید: حالت چطور است؟
…طاقت نیاوردم، اشکهایم پایین ریخت
گفتم: میدانی بدتر از درد کشیدن چیست؟! اینکه نمیدانی تاوان میدهی یا امتحان میشوی...
:)
شاید خانم معلم میخواست به من بفهماند مقابل کسی ایستادن به این سادگیها نیست...
شاید او میخواست به من بگوید مقابل کسی ایستادن درد دارد...
آساره
وقتی تمام دنیا سلاحشان را سمت تو گرفتهاند، تو سلاحت را پایین بیاور...
و تنها با لبخندی پاسخشان را بده ...
بی گمان خندیدن دیوانه کننده ترین سلاح دنیاست!
آساره
باید بیشتر مراقب حرفهایم باشم...
اگر روزی!
اگر روزی عروسکم به حرف بیاید! تو قطعاً قصهٔ چشمانت را خواهی شنید...
آساره
بعضیها به زندگیمان میآیند تا یادمان بیاورند کسانی را که واقعاً دوستمان دارند...
Dayana
حالا این نیمکتها خالیتر از آنند که پر شوند!...
Dayana
برای همین من هم برای عروسکهایم اسمهای قشنگی گذاشتم
{ آیه راد } کتاب نخوان همیشگی :)
وقتی تمام دنیا سلاحشان را سمت تو گرفتهاند، تو سلاحت را پایین بیاور...
و تنها با لبخندی پاسخشان را بده ...
بی گمان خندیدن دیوانه کننده ترین سلاح دنیاست!
helya.B
متاسفم! اما من قطعاً جز شرورترین آدمهای این جهانم!
کوچکترکه بودم از شنیدن کلمهٔ شرور یاد شیطان میافتادم! من چه میدانستم روزی این جماعت مرا شرور میخوانند!
helya.B
شاید من هم میتوانستم مهربان باشم اگر خان دایی مرا به خاطر دوچرخهٔ مورد علاقهاش که سالها پیش ناخواسته در دره انداختم میبخشید... آخر من کلی شکلات نخورده داشتم که فروختم تا چرخهای دوچرخهاش را برایش خریدم و او هم با همان چرخها مرا هل داد پایین شیب!
خان دایی همیشه خط کشی به دست داشت و آدمها را متر میکرد تا اگر ذرهای به آنها اضافه شد تمام سعیش را بکند که آن تکه را بچیند! راستی شغل خان دایی خیاطی بود او دقیقاً میدانست چه قدر از آدمها کوتاه کند تا به قیمتشان کم یا زیاد شود، او حتی میدانست چه مدلی آنها را کوتاه کند که قیمتی شوند که برای خریدش مناسب باشند!
helya.B
باران که ببارد، برف را با تمام سپیدیاش آب میکند!
گاهی به چترها ایمان بیاور...
helya.B
شاید من هیچ کدام از گیلاسهای باغ را نچیده باشم اما همیشه آن کنج رویایم گیلاس قرمزی ست که حتی دستهای تو هم به آن نمیرسد!...
من باید همان موقع که تو تکه سنگی برداشتی و سمت درخت گیلاس پرتاب کردی تا از شاخه بیفتد میفهمیدم که آن گیلاس سهم تو نیست...
helya.B
این همه دل شکستن، داد کشیدن، این همه دریدن و پاره کردن...
حتی این اخم کوچکت!
باورت بشود دنیا آنقدر الکی ست که تو حتی نمیتوانی تصورش را بکنی!
وقتی شروعش با یک سیب باشد!..
helya.B
خورشید زمستان را دیدهای؟
میسوزاند اما گرمت نمیکند!
بودن بعضی آدمها هم همینطور است...همینقدر سوزان، همینقدر پوچ، همینقدر سراب...!
helya.B
رها کردم آن موقع که باید سفت میچسبیدم... اما کلاهم را که باد برد برای برداشتنش تا آن سر دنیا رفتم!
آترین🍃
گاهی مهم نیست که آدمها تو را نپذیرند...
مهم نیست انگشت اشاره یشان مدام سمت تو دراز شود...
بهار
گفتم: تو چطور نفهمیدی؟! چطور آدمها سالها با هم زندگی میکنند اما معنای حرفهای همدیگر را نمیفهمند؟
بهار
حجم
۴۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۴ صفحه
حجم
۴۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۴ صفحه
قیمت:
رایگان