بریدههایی از کتاب آلکساندر پوشکین: مجموعه داستانها
۳٫۰
(۱۴)
من نباید امیدوار باشم که کسی مرا دوست داشته باشد. چه امید بچهگانهای! مگر به عشق میشود اعتماد کرد؟
mahsa
بدون اینکه لباسش را بکند، نشست و درباره آنچه در این مدت کوتاه چنان او را فریفته کرده بود به اندیشه پرداخت. از روزی که از پنجره مرد جوان را دیده بود سه هفته بیشتر نگذشته بود. در همین مدت کوتاه آنها نامهنگاری کرده بودند و مرد موفق شده بود از او قرار ملاقات شبانه بگیرد! نام مرد را از امضا زیر نامههایش میدانست.
bfs
در اندیشه و حسرت قرون طلایی بودن، از ابتدای بشریت تنها دلیل بر آن است که آدمیان هیچگاه از زمان حالشان راضی نبودهاند، به آینده نیز امید چندانی نداشتهاند و همیشه در تصورشان به لحظات غیر قابل برگشت رنگ و لعاب میبخشیدهاند.
مینا جعفری
روزگاری که بلاهت جغجغهاش را به صدا درمیآورد
tina G
راستش این دنیای هوسباز آنچه را در تئوری به ما امکان انجامش را میدهد، در عمل بر آن میتازد و از ما میربایدش.
mahsa
پوشکین میگوید:
دانش و هنر از هر سرزمینی که برخیزد و متعلق به هر قومی که باشد، از آن همه جهانیان است.
mahsa
در اندیشه و حسرت قرون طلایی بودن، از ابتدای بشریت تنها دلیل بر آن است که آدمیان هیچگاه از زمان حالشان راضی نبودهاند، به آینده نیز امید چندانی نداشتهاند و همیشه در تصورشان به لحظات غیر قابل برگشت رنگ و لعاب میبخشیدهاند.
گیله مرد
مواقعی که نمیتوانیم برای تبرئه خود دلیلی بتراشیم، ضربالمثلهای اخلاقی چقدر سودمند میشوند.
گیله مرد
یک روز صبح چارسکی به آن احساس لذتبخش تمایل روحی، دچار شد. همان حالتی که رویاها به صورت نمادین و روشن در برابر شاعر به خودنمایی در میآیند و شما به راحتی واژهها را یک باره به طور زنده و پر احساس، برای جامه عمل پوشاندن رویاها و آرزوهایتان پیدا میکنید. لحظهای که شعر به سهولت از قلمتان جاری میشود و قوافی خوشآهنگ و موزون از ذهنتان آرام بر روی کاغذ جاری میشوند. چارسکی در حالت خلسه شیرینی فرو رفته بود. دنیا را فراموش کرده و لذتهای زندگی دیگر برایش مفهومی نداشت. او مشغول نوشتن شعر بود.
کاربر ۱۳۰۵۸۵۶
زندگی میشد لذتبخش باشد ولی متأسفانه این بدبختی گریبانگیرش بود که استعداد شعر گفتن و نوشتن داشت.
medi
آنهایی که برده بودند با اشتهای فراوان و بقیه با پریشانی در کنار ظرفهای خالی خود نشسته بودند. اما به محض اینکه شامپاین برسر میز آورده شد، در میان جمع شور و حالی پدید آمد و همگی گرم صحبت شدند.
bfs
پس این نامههای عاشقانه، این اظهار محبتهای آتشین، این تعقیبهای لجوجانه و گستاخانه، هیچ کدام حاکی از عشق و محبت نبودند. پول و ثروت تنها چیزی بودند که روح او را تسکین میدادند. نه، لیزاوتا کسی نبود که بتواند خواستههای این مرد را تأمین و او را خوشبخت سازد. دختر بینوا، تنها شریک جرم راهزنی بود که کورکورانه در قتل ولینعمت پیرش شرکت کرده بود.
bfs
صحبتهای تومسکی چیزی جز پرحرفیهای در حین رقص مازورکا نبود ولی رویاهای دختر جوان را سخت تحت تأثیر قرار داد. تصویری که تومسکی از گرمان برای او نقش زده بود با تصویری که خودش بارها به کمک رمانهای جدیدی که خوانده بود، در ذهنش پرورانده بود در هم آمیختند و چهرهی پلیدی در نظرش مجسم کردند که باعث وحشتش شد و رویاهایش را در بند کرد، او نشست.
bfs
اگر روزگاری قلبتان با احساس عشقی آشنا بوده، اگر شوق حاصل از آن را به یاد میآورید. اگر روزی از شنیدن گریه فرزند نوزادی لبخندی بر لبهایتان نشسته، اگر روزگاری احساس بشردوستانهای در قلبتان احساس کردهاید، شما را به آن احساس همسری، دوستی، مادری و هر چه برایتان عزیز است قسم میدهم که خواهش مرا رد نکنید و رازتان را به من بگویید.
bfs
حجم
۵۱۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۶۸۰ صفحه
حجم
۵۱۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۶۸۰ صفحه
قیمت:
۱۴۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد