بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دست‌نیافتنی | طاقچه
تصویر جلد کتاب دست‌نیافتنی

بریده‌هایی از کتاب دست‌نیافتنی

گردآورنده:طاها صفری
انتشارات:نشر گلگشت
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۵۷ رأی
۴٫۶
(۵۷)
حس می‌کردم در همهٔ جهات زندگی می‌جنگم، در تیم ملی، در خانه، درس و حتی با دوستانم در اردو. این‌ها نبردهایی بود که باید پیروز می‌شدم، یکی پس از دیگری در جبهه‌های مختلف.
Sajjad Nikmoradi
بیشتر از این‌که بدانم چه کارهایی باید انجام دهم، بیشتر فهمیدم که چه کارهایی نباید انجام دهم.
أبوٰمُخلــــِـــٰـــصْ
بعضی از آدم‌ها، پس از یک عمر زندگی، وقتی که از دنیا می‌روند انگار روی هوا قدم برداشته‌اند؛ هیچ جای پایی ازشان نمانده!
Abes315
ترجیح می‌دهم شکست بخورم تا اصلا در نبردی نباشم.
Milad Abbaszadeh
هم زمان با کشتی و درس، باید کار هم می‌کردم. هر کاری که می‌شد. و خب در محل ما، همیشه کارها شرافتمندانه نبود. یک مدت افتادم به پیچاندن آنتن‌های مردم. از پشت‌بام آن‌ها را جمع می‌کردم، کل آنتن‌های محل را، تصویر وسط تماشای اوشین و جنگجویان کوهستان قطع می‌شد و ملت باید برفک تماشا می‌کردند! آنتن‌ها را خرد می‌کردم و می‌فروختم. گاهی زمستان‌ها برف پارو می‌کردم. سه پشت‌بام را می‌گرفتم و توی سرمای استخوان خرد کن برف‌ها را پایین می‌ریختم. مساحت زیادی بود و نمی‌توانستم، پس نصف هرکدام را پارو می‌کردم و از شدت خستگی و درد می‌افتادم.
Sajjad Nikmoradi
من همیشه بیرون از تشک توی خودم بودم. کز کرده و سر به تو. کسی نبود روحیه‌ای بدهد. آن روزها زیاد به شخصیتم بر می‌خورد. رفتارهای دیگران اذیتم می‌کرد. می‌شنیدم پشت سرم پچ‌پچ می‌کنند. می‌گفتند که این بچه گشنه است و برای همین چسبیده به این اردو. یا این خانواده نداره همش این جاست؟ حالم بد می‌شد. نگاه‌ها سنگین و رفتارها بد بود. عرف‌های عجیب و غریبی هم داشتند.
Sajjad Nikmoradi
آمده بودم المپیک اول شوم و خداحافظی کنم. حالا اولین مسابقه خورده بودم به تنها کسی که در تمام دوران کشتی‌ام، سه بار به او باخته بودم. کسی که سه مدال را از من گرفته بود. یک سال بود با فرنگی کارها تمرین می‌کردم و برای کمرگیری آماده بودم. می‌توانستم در همان موقعیت طرف را از کمر گرفته و به زمین بکوبم. به هیچ کس امتیازی نمی‌دادم و خیالم راحت بود اگر داور نخواهد اذیت کند، این بار دیگر از کورتانیدزه امتیاز می‌گیرم.
Sajjad Nikmoradi
ارزش آدم‌ها به مسیر و تجربیاتی است که از سر می‌گذرانند، نه صرفا نتایجی که برای دیگران قابل روئیت است. انسان‌ها را باید از زحمتی که برای رسیدن به یک جایگاه می‌کشند اندازه گرفت، نه خودِ جایگاه.
ehsan27
ترجیح می‌دهم شکست بخورم تا اصلا در نبردی نباشم.
ehsan27
بعد از شروع دوران کشتی، برای مدت‌ها کسی نمی‌دانست هم محل‌شان هستم. صبح زود بیرون می‌زدم، کوه، باشگاه، ورزش، کشتی، و آخر شب به خانه برمی‌گشتم. وقتی برای دوست شدن و رفیق بازی نداشتم. توی باشگاه هم همین بود. یا ورزش می‌کردم یا درس می‌خواندم یا کار می‌کردم. اما کشتی تبدیل به تنها راه من شد. چیز دیگری برایم نمانده بود، همهٔ پل‌های پشت سرم را خراب کرده بودم و تنها مسیر باقی مانده کشتی بود. مسیر یک طرفهٔ رو به جلو. همیشه کسی بودم که از شرایط رضایت کامل نداشت و رو به جلو نگاه می‌کرد، هدفی بزرگتر، موفقیتی بهتر.
Sajjad Nikmoradi
هر روزت را باید خوب تمام کنی، بقیه‌اش دست خداست.
مرتضی
کسانی که می‌خواهند جای پایشان در دنیا بماند، باید زندگی کنند. زندگی یعنی همهٔ سختی‌ها و ناهمواری‌ها، یعنی آسیب‌دیدن و ترمیم یافتن، باختن و بردن. باور دارم که برنده‌های دنیا بیشتر از همه شکست می‌خورند. کسانی که بارها و بارها و بارها به جنگ زندگی می‌روند تا در پس تمام شکست‌ها، بالاخره پیروز شوند. کسانی که ریسک می‌کنند، مرزها را می‌شکافند و از چارچوب جامعه بیرون می‌زنند
ehsan27
همیشه چنین آدمی بوده‌ام، در شرایط سخت، نبرد، بحران و... بهتر کار می‌کنم. تلاشم چند برابر می‌شود و تا به نتیجه نرسم آرام نمی‌گیرم.
Sajjad Nikmoradi
در ۴۱ کیلو کشتی گرفتم. چهارده سالگی با شانزده ساله‌ها روی تشک می‌رفتم. آن روزها هرکسی در تهران اول می‌شد مثل این بود که در کشور مقامی آورده است. همهٔ کشتی کشور را تهران تغذیه می‌کرد. این مسابقات سه روز طول کشید که در سالن هفتم‌تیر برگذار می‌شد، بالای پارک‌شهر. گاهی با یکی از بچه‌ها به ساندویچی آن طرف پارک که نبش خیابان بهشت بود می‌رفتیم و یک ساندویچ می‌گرفتیم با دو نان اضافه! آن را نصف می‌کردیم تا سیر شویم. بعد از یکی، دوبار ساندویچی شاکی شد و فقط یک نان اضافه داد. بین مسابقهٔ ظهر و عصر روی چمن‌های پارک شهر دراز می‌کشیدم استراحت کنم.
Sajjad Nikmoradi
فقط یک حرف همیشه در گوشم زنگ می‌زد،‌ میوهٔ صبر شیرینی است. به خودم می‌گفتم: هر روزت را باید خوب تمام کنی، بقیه‌اش دست خداست.
Fereshteh
همین تلاش و جان‌کندن تبدیل به اعتماد به نفس می‌شد.
atefe
هنوز هم بیشترین چیزی که آزارم می‌دهد، مشکلات کسانی است که حق بیشتری از زندگی دارند. کسانی که دستشان خالی و طبعشان بلند است.
atefe
بدترین اتفاق موقعی می‌افتد که به جایی یا چیزی می‌رسید، بدون این‌که بهای واقعی آن را پرداخت کرده باشید. این باد آوردگی، همیشه بادی برای بردن هم دارد.
Milad Abbaszadeh
معمولا آدم می‌داند مسیر صحیح چیست، فقط جرات رفتنش را ندارد
مانا
علی‌رضا حیدری در ذهن‌ها بود، روی تشک، توی تلویزیون. حالا دوست داریم با این کتاب او را در تاریخ ورزش کشور نگه داریم، در قلب‌ها. باور کنید پهلوان داستان‌هایش بیش از یک کتاب دویست و چند صفحه‌ای بود. شاید باز هم بنویسد، کسی چه می‌داند. این همه قصه ارزش روایت را دارند.
Sajjad Nikmoradi

حجم

۷۶۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

حجم

۷۶۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۴۸,۰۰۰
۲۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۵صفحه بعد