بریدههایی از کتاب ناخدا برای ناهار رفته و ملوانان کشتی را تسخیر کردهاند
۳٫۷
(۳۶)
آنقدر که برای تولد یک گل سوگواری لازم است، برای مرگ لازم نیست. آنچه که وحشتناک است مرگ نیست، بلکه زندگی مردم است که قبل از مرگ، دست از زندگی خود نمیکشند. به زندگی خود افتخار نمیکنند، به زندگی خود میشاشند. زندگیهایشان را به گوه میکشند. احمقهای عوضی. تمرکز اصلی آنها روی عشقبازی، فیلم، پول، خانواده و دوباره عشقبازی است. مغزهای آنها پر از کاه است.
پویا پانا
"انگشتم را بر وجود هستی میکشم و هیچ بویی ندارد. کجا هستم؟"، سپس سارتر میآید، کسی که ادعا دارد هستی پوچ و بیمعنی است. عاشق این پسرها هستم، جهان را تکان دادند.
با این طرز فکر، سردرد نمیگرفتند؟ آیا هجوم غرش تاریکی را میان دندانهایشان حس نمیکردند؟ وقتی این مردها را برمیداری و در مقابل افرادی که در خیابانها راه میروند و غذا میخورند و در برنامههای تلویزیونی حاضر میشوند، قرار میدهی، تفاوت آنقدر زیاد است که گویا درونم چیزی میچرخد و از رودهٔ بزرگم بیرون میزند.
پویا پانا
آنها چه کار میکنند؟ به چه فکر میکنند؟ همهٔ ما به سمت مرگ میرویم، همهٔ ما، چه سیرک جالبی، تنها بودن ما را مجبور میکند به هم عشق بورزیم اما این هم جواب نمیدهد. ما وحشتزده و غرق در ابتذالیم، توسط چیزی که نیست، خورده میشویم.
پویا پانا
بالکن کوچکی داریم، در باز است و میتوانم نور ماشینها را در آزادراه جنوبی ساحلی ببینم. آنها هیچ وقت توقف نمیکنند، خطوط نور میآیند و میروند، همهٔ آن مردم احمق.
پویا پانا
آتش تهِ سیگارم دستم را سوزاند، درست لحظهای که داشتم به این بیهدفی و پوچی فکر میکردم، بیدارم کرد و از این حس و حال سارتر بودن، بیرونم کشید.
پویا پانا
زندگی در برابر مرگ و باختن خُرد میشود. در آخر هیچکس پیروز نمیشود. ما فقط به دنبال کشتن زمان هستیم، لحظهای خالی از نور.
پویا پانا
دو چیزِ پول اشتباه است: خیلی زیاد بودنش و خیلی کم بودنش، همیشه گمان میکنم چیزی آن بیرون است که میخواهیم خودمان را با آن عذاب دهیم.
پویا پانا
دوست قماربازی داشتم که میگفت: "فرقی نمیکند برنده باشم یا بازنده، فقط میخواهم قمار کنم."
mohadese
عجیبتر این است که وقتی کسی میمیرد، به کفشهایش نگاه میکنم. خیلی غمانگیز است. تمام شخصیت هرکس در کفشاش باقی میماند نه لباسهایش. کسی که تازه مرده را فرض کنید، کلاه و دستکش و کفشهایش را روی تخت بگذارید، به آنها نگاه کنید، حتماً دیوانه میشوید. این کار را انجام ندهید. به هر حال شاید کسانی که میمیرند چیزهایی را میدانند که ما نمیدانیم.
Sahar B
خدا مرا نمیکشد، میترسد جایش را بگیرم!
shima mousavi
مرگ به سراغ کسانی که منتظرش هستند و کسانی که منتظرش نیستند، میرود.
shima mousavi
عجیبتر این است که وقتی کسی میمیرد، به کفشهایش نگاه میکنم. خیلی غمانگیز است. تمام شخصیت هرکس در کفشاش باقی میماند نه لباسهایش. کسی که تازه مرده را فرض کنید، کلاه و دستکش و کفشهایش را روی تخت بگذارید، به آنها نگاه کنید، حتماً دیوانه میشوید. این کار را انجام ندهید. به هر حال شاید کسانی که میمیرند چیزهایی را میدانند که ما نمیدانیم.
shima mousavi
بعضیها میگویند تو از داخل شکستهای این دقیقاً چیزی است که میگویند و من حرف آنها را نمیفهمم. هرچه همهجا تاریکتر و گرمتر باشد، لغات سادهتر بیرون میآیند.
آترین🍃
هیچ حسی ندارم واقعاً، ولی این بیحس بودنم را دوست دارم.
آترین🍃
بهترین و بدترین قسمت است که موقتی باشی
آترین🍃
از آن شبهایی است که حسی برای نوشتن نیست. کاش همیشه همینطور بود. بی میل و رغبت، بیحوصله، نور و رقصی وجود ندارد، حتا تنفر هم وجود ندارد. اینجوری هیچکس نمیتواند حتا خودکشی کند. حتا فکرش هم به ذهن آدم نمیرسد.
آترین🍃
اما هنوز بسیاری از مردم با ترس دست و پنجه نرم میکنند. آنقدر از شکست میترسند که شکست میخورند.
آترین🍃
اینجا جایی است برای ماندن. رؤیایی دیوانهوار. اما حوصلهٔ آدم سر میرود. جایی سست و بیبنیاد.
هرکسی فکر میکند که فقط خودش راه و چاه را بلد است. انسانهای احمق گمشده
آترین🍃
اما او نویسنده نیست، نمیفهمد که پخش شدن لغات در فضا چه حسی دارد. نمیداند که وقتی افکار آدم با لغات جاری شوند و مثل نور میرقصند، یعنی چه. این کار باعث تشویق افکار و ایجاد لغات بیشتر میشود.
آترین🍃
واقعاً برایم مهم نیست که خدا وجود دارد یا نه. برایم هیچ جذابیتی ندارد.
آترین🍃
حجم
۱۰۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۱۰۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان