بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ناخدا برای ناهار رفته و ملوانان کشتی را تسخیر کرده‌اند | صفحه ۱۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ناخدا برای ناهار رفته و ملوانان کشتی را تسخیر کرده‌اند

بریده‌هایی از کتاب ناخدا برای ناهار رفته و ملوانان کشتی را تسخیر کرده‌اند

امتیاز:
۳.۷از ۳۶ رأی
۳٫۷
(۳۶)
با نوشتن رها می‌شوم. به امنیت و آرامش نوشتن نیاز دارم. چیزی که همیشه مهم است، خط بعدی است و اگر خط بعدی نیاید من مرده‌ام، حتی اگر از نظر علمی زنده باشم.
farnaz Pursmaily
بحثی با کسی ندارم خصوصاً کسانی که راجع به ابدیت فکر نمی‌کنند
farnaz Pursmaily
زندگی عجیب و غریبی داشتم، بیشترش ترسناک بود، در مجموع فقط می‌توان گفت جان کندن بود. اما فکر می‌کنم این راهی بود که از طریق آن، خودم را از وسط گوه بیرون کشیدم و متفاوت شدم.
farnaz Pursmaily
هیچ‌وقت مرا در اتاقی پر از انسان‌ها قرار ندهید. حتا فکرش را هم نکنید. مخصوصاً در تعطیلات، هیچ‌وقت انجامش ندهید.
farnaz Pursmaily
همیشه از بیرون به تو کمک‌هایی می‌شود تا بتوانی بیشتر در بازی بمانی، می‌فهمی؟ و فقط می‌تواند دیوانگی باشد و اصلاً هم جالب نیست رفیق.
farnaz Pursmaily
پیر شدن خیلی عجیب است. نکتهٔ اصلی این است همیشه به خودت می‌گویی، پیر شده‌ام، من پیرم و .... خودت را در آینه می‌بینی که از پله‌برقی پایین می‌آیی اما مستقیم به آینه نگاه نمی‌کنی، فقط از گوشهٔ چشم نگاهی می‌اندازی و با احتیاط لبخند می‌زنی.
farnaz Pursmaily
نوشتن زمانی است که مرگ را از جیب چپم بیرون می‌آورم و به دیوار می‌کوبمش و همان‌طور که برمی‌گردد، آن را می‌گیرم.
farnaz Pursmaily
تنها چیزی که مرگ نمی‌تواند تحملش کند، این است که برابرش بایستید و بخندید. خنده‌های حقیقی درست به ماتحت مرگ ضربه می‌زنند.
farnaz Pursmaily
مرگ را در جیب چپم، این‌ور و آن‌ور می‌برم. گاهی آن را درمی‌آورم و با او صحبت می‌کنم: " سلام عزیزم! چه خبر؟ کی به سراغم می‌آیی؟ من آماده‌ام".
farnaz Pursmaily
نویسنده به هیچ‌چیز جز نوشتن مدیون نیست.
farnaz Pursmaily
به همهٔ انسان‌های زنده‌ای فکر کن که تا به حال موسیقی مناسب گوش نکرده‌اند. عجیب نیست که صورت‌هایشان در حال محو شدن است. عجیب نیست که از روی بی‌فکری قتل انجام می‌دهند و گرمای وجودشان را از دست داده‌اند. خب، چه کار می‌شود کرد؟ هیچی.
.
گفتم: چارلی قوی باش. لیندا هم گفت: منتظرت هستیم تا برگردی. چارلی پرسید: شما که هستید؟
.
من هم یکی‌ام مثل آن‌ها. ما بیماریم، جویندگان امید با لباس‌های پاره و ماشین‌های غراضه که به سمت سراب می‌رویم. زندگی ما هم مثل بقیه هدر رفت.
.
اگر خودم را از آن‌جا بکشم بیرون، مجبور می‌شوم به انسانیت نگاه کنم و اگر به انسانیت نگاه کنم مجبور می‌شوم واکنش نشان دهم. همه‌اش همین است. یک نمایش وحشتناک.
.
همه مرا می‌شناسند که اعصاب درستی ندارم و با من حرف نمی‌زنند. همیشه در حال تغییر سیستم و ایجاد یک سیستم جدید هستم. دوست دارم اعداد را یکجوری با هم هماهنگ کنم. شاید یک کد برای دیوانگی بسازم!
.
چیزی برای تحریک آدم وجود ندارد. همان قیافه‌ها و همان رفتارها انگار که در یک فیلم گیر کرده‌ایم. همهٔ دیالوگ‌ها را بلدیم و می‌دانیم چه موقع باید چه نقشی بازی کنیم، فقط دوربین وجود ندارد.
.
در راه جلوی یک مغازهٔ خدمات رایانه ایستادم تا برای چاپگرم کاغذ بخرم اما نداشتند. من هم بلندترین انگشت دستم را به آن‌ها نشان دادم.
.
استراحت می‌کردم تا زخم‌هایم التیام یابند. در سایه بودم و لعنت به این شانس که هیچ‌وقت دوباره نمی‌توانم روی صخره‌ها جست‌وخیز کنم. البته شاید بعد از این استراحت بتوانم دوباره از روی لبهٔ پرتگاه بپرم.
.
زندگی بدون نوشتن آسان‌تر از زندگی بدون لوله‌کشی آب است و مکان‌هایی در دنیا هستند که بهرهٔ کمی از این دو مورد دارند و من ترجیح می‌دهم که بدون لوله‌کشی آب زندگی کنم، من بیمارم!
.
گسترهٔ خلاقیت بیشتر نویسنده‌ها بسیار کوچک است. صدای شهرت را می‌شنوند و باورشان می‌شود که کسی هستند.
.

حجم

۱۰۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۱۰۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان