بریدههایی از کتاب ۱۳ خاطره شیرین از سربازی
۴٫۴
(۵۹)
هدف بعضیها از کنکوردادن و دانشگاهرفتن اصلاً همین به تعویق انداختن خدمت است
Espejismo
اصطلاحات نظامی پیچیدهای هم رایج است که اگر بخواهم به زبان ساده و قابلفهم برایتان بگویم، این میشود: «همینی که هست!».
سیّد جواد
هر چیزی بار اولش سخت است.
سیّد جواد
قرار شد رأیگیری مجدداً و بهصورت کتبی انجام شود. باید روی کاغذ مینوشتیم آری یا خیر. نتیجه آرا:
ـ با یار قرار گذاشتم، دیر کرده راهش دوره
ـ ناز داره چه وای، قر کمرش کشته منو وای
مناجاتی خر است، گاو من است
ـ صفورا دوستت دارم (۳ رأی)
ـ مسعود گه نخور بابا. تو خودت ...
بقیه آرای دوستان لیسانس به بالا قابلنوشتن نیست.
سیّد جواد
رأیگیری را برگزار کردیم. موافقان ـ از جمله خودم ـ قیام کردند شدیم ۸۰ نفر. مخالفان ایستادند، ۷۵ نفر. ممتنعها شدند ۲۰ نفر. مجموعه آرا شد ۱۷۵ رأی. حالا ما چند نفریم؟ ۱۲۰ نفر!
سیّد جواد
بااینهمه، وداع این تعداد آدم، آن هم در لحظهٔ طلوع خورشید، صحنهٔ غمانگیزی است.
Nika
خشم شب بزرگترین کابوس دورهٔ آموزشی است. برای خانمها و آن دسته از آقایانی که سعادت نداشتهاند خدمت مقدس سربازی را بگذرانند، باید بگویم که خشم یا رزم شبانه درواقع شبیهسازی شرایط حملهٔ جنگی است برای سربازان از همه جا بیخبری که خوابشان برده. البته این صفت از همهجا بیخبر همیشه صدق نمیکند؛ گاهی اوقات ... بیشتر اوقات...
سیّد جواد
از جلو نظام خبردار و آزادباش داد که روی زمین بنشینیم تا دوباره بهصورت تئوری آموزش بدهد. شروع کرد تئوریها را گفتن تا آنجا که «باید بهصورت هماهنگ پاهای خود را بالا ببرید و وقتی پا پایین میآید، «باسن پوتین» به زمین بخورد...» از شنیدن واژهٔ «باسن پوتین» (البته نه دقیقاً با همین کلمات) خندهمان گرفت. محمود فدایی که کلاً چیزی توی دلش نمیماند، بلند خندید. سروان حرفش را قطع کرد و محمود را کشید بیرون. محمود فدایی با همان قیافه مشکوک و دست و لنگ درازش بلند شد و سلام نظامی داد.
«به چی میخندی سرباز؟»
محمود هم دوباره با شدت پوتینها را به هم کوبید و با صدای بلند گفت: «قربان، به باسن پوتین». با دیدن این حالت جدی- شوخی محمود فدایی همه زدیم زیر خنده. جناب سروان هم اول آمد عصبانی شود، اما نتوانست جلوی خندهاش را بگیرد. همانطور به حالت خنده گفت: «احمق من بهت گفتم به چی خندیدی که بگی ببخشید، اشتباه کردم. اونوقت تو پا میکوبی و میگی به باسن پوتین؟»
سیّد جواد
هرچه مصیبتها عظیمتر باشند، عمیقتر در ذهن ما میمانند و بهمرور زمان طعم شیرین هم میگیرند.
سیّد جواد
میخواهم بدانم چرا با اینکه تمامی ما مردان غیور از کلیهٔ راههای پیچاندن این امر مقدس استفاده میکنیم، شیرینترین و پایانناپذیرترین خاطراتمان از این دوران است؟ مگر نه اینکه به زور میرویم و تصورمان هم این است که اگر این دو سال عمرمان را در خدمت سربازی تلف نمیکردیم، حداقل یکی از مهندسان ارشد ناسا میشدیم؟ پس دلانگیزی این زهر شیرینتر از عسل از کجا میآید؟
سیّد جواد
حجم
۳٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۳٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۵۰%
تومان