بریده‌هایی از کتاب ۲۵ اصل حیاتی موفقیت

قانون ۶۰.۴۰.۱۸ دکتر دانیل ایمن Daniel Amen را خیلی دوست دارم! وقتی هیجده سال‌تان است نگرانید که دیگران راجع‌به شما چه فکری می‌کنند. در چهل سالگی پشیزی برای نظر دیگران ارزش قائل نمی‌شوید و در شصت سالگی تازه متوجه می‌شوید که اصلاً هیچ‌کس به شما فکر نمی‌کرده است!

بدانید که آخرین تحقیقات در مورد مغز نشان می‌دهد که با گفتارهای درونی مثبت و تجسم مثبت‌اندیش، همراه با آموزش، تمرین و تربیت مناسب، همه می‌توانند یاد بگیرند که تقریباً هر کاری را انجام دهند.

اگر می‌خواهید موفق شوید، باید با افراد موفق نشست و برخاست کنید. از آنها بخواهید که راهبردهای موفقیت‌شان را با شما درمیان بگذارند. بعد این راهبردها را امتحان کنید و ببینید که آیا با شرایط شما سازگار است؟ آنچه را که آنها انجام می‌دهند، مطالعه می‌کنند، طرز فکرشان، و چیزهای دیگر را تجربه کنید. اگر این شیوه‌های جدید تفکر و رفتار جواب داد، آن را به کار گیرید. در غیر این صورت، آن را رها کنید و هم‌چنان به آزمایش کردن ادامه دهید.

حتماً از همه بابت بازخوردها و دریافت‌هایشان تشکر کنید. اگر کسی در ارائه بازخورد رفتار خصمانه‌ای داشت، به یاد داشته باشید که این نشانه ترس و هراس اوست، نه عدم صلاحیت و یا عدم جذابیت شما. در هر حال بابت بازخوردش از او تشکر کنید. توضیح، توجیه و سرزنش، تنها یعنی اتلاف وقت خودتان و دیگران. بازخوردها را دریافت کنید، آن‌چه را که برای آینده قابل استفاده و ارزشمند است به کار بگیرید، و مابقی را دور بریزید.

باید به وجود موانع بی‌شمار در طول مسیر عادت کنید. راز موفقیت در تسلیم نشدن است. وقتی کسی گفت نه، بگویید بعدی! و مدام سؤال کنید. وقتی سرهنگ هارلان سندرز Harlan Sanders با زودپز و دستور پخت مرغ کنتاکی بیرون زد، سیصد نفر ایده‌اش را رد کردند تا این‌که سرانجام یک نفر آن را باور کرد. به خاطر این‌که او نسبت به این سیصد جواب رد بی‌اعتنایی کرد، اکنون یازده هزار رستوان KFC در هشتاد کشور در سراسر دنیا مشغول به کارند! اگر کسی به شما نه گفت، از کس دیگری بپرسید. فراموش نکنید که بیش از پنج میلیارد نفر انسان در جهان زندگی می‌کنند. سرانجام کسی در جایی پاسخ مثبت خواهد داد. اسیر ترس و آزردگی نشوید. سراغ نفر بعد بروید. این فقط یک بازی با اعداد است. کسی منتظر شماست که پاسخ مثبت دهد!

انسان‌های موفق دریافته‌اند که به جای افزایش قدرت اراده به عنوان موتور محرک موفقیت، راحت‌تر است که ترمز را خلاص کنند و از دست افکار محدود کننده رهایی یافته و تصاویر ذهنی خود را تغییر دهند.

منفعت نهایی غلبه بر این ملاحظات، ترس‌ها و موانع، مادی نیست و بلکه توسعه فردی شما را در طول مسیر حرکت در پی‌دارد. پول، ماشین، خانه، قایق تفریحی، همسر جذاب، قدرت و شهرت همه و همه در یک چشم به هم زدن از بین می رود. اما رشد شخصیتی که در مسیر دستیابی به هدف کسب می‌کنید، از بین رفتنی نیست. برای دستیابی به یک هدف بزرگ باید انسان بزرگی باشید. باید مهارت‌های تازه، طرز تلقی نو و توانایی‌های جدیدی کسب کنید. باید رشد کنید چرا که تنها در این صورت، رشد شما دائمی خواهد بود.

درک این نکته بسیار اهمیت دارد که به محض تعیین هدف، سه چیز باعث جلوگیری از حرکت بیشتر مردم می‌شود، اما نه شما! اگر شما این سه اصل را به عنوان بخشی از روند کار بدانید، با آنها به نحو شایسته برخورد خواهید کرد و نمی‌گذارید مانع پیشرفت‌تان شود. این سه اصل، ملاحظات، ترس‌ها و موانع موجود در راه موفقیت است.

وقتی اهداف خود را تعیین می‌کنید، حتماً چند هدف بزرگ انتخاب کنید که باعث رشدتان شود. هدف های شایسته اینگونه‌اند یعنی، اهدافی که برای دستیابی به آنها ناگزیر به رشد و پیشرفت شوید، بد نیست که بعضی از اهداف‌تان، شما را به زحمت بیاندازد. چرا؟ چون هدف نهایی علاوه بر دستیابی به اهداف مادی، این است که استاد زندگی شوید!

وقتی که هدف زندگی‌تان را دانستید، رویایتان را شناختید و نیازها و خواسته‌های واقعی خود را تعیین کردید، باید آنها را به اهدافی خاص و سنجش‌پذیر تبدیل کنید و با اطمینان از دست یافتن به آنها، وارد عمل شوید. کارشناسان علم موفقیت می‌دانند که مغز یک ارگانیسم هدف‌جو است. هر هدفی که برای ضمیر ناخودآگاه خود تعریف کنید، شبانه روز برای دستیابی به آن تلاش خواهد کرد.

وقتی که هدف زندگی‌تان را دانستید، رویایتان را شناختید و نیازها و خواسته‌های واقعی خود را تعیین کردید، باید آنها را به اهدافی خاص و سنجش‌پذیر تبدیل کنید و با اطمینان از دست یافتن به آنها، وارد عمل شوید. کارشناسان علم موفقیت می‌دانند که مغز یک ارگانیسم هدف‌جو است. هر هدفی که برای ضمیر ناخودآگاه خود تعریف کنید، شبانه روز برای دستیابی به آن تلاش خواهد کرد.

فکر نکنید که حتماً باید مدرک دانشگاهی داشته باشید. آمار نشان می‌دهد که خودباوری از دانش، آموزش و تحصیلات مهم‌تر است. بیست درصد از میلیونرهای آمریکا هرگز پا به دانشگاه نگذاشته‌اند. بیست‌ویک نفر از دویست‌وبیست‌ودو میلیاردر آمریکایی در سال ۲۰۰۳، هیچ‌وقت دوره کالج را تمام نکردند و دو نفر هم هرگز از دبیرستان فارغ‌التحصیل نشدند! بنابراین اگر چه تحصیل و الزام به یادگیری در تمام طول عمر از ضروریات موفقیت است، نیازی به مدرک رسمی نیست.

اگر به نفع خود فکر کنید و جوری عمل کنید که انگار هر چیزی ممکن است، آن گاه کارهای لازم را برای رسیدن به نتیجه مطلوب انجام خواهید داد. اما اگر فکر کنید که غیرممکن است، کارهای لازم را انجام نخواهید داد و به نتیجه هم نخواهید رسید.

در طول عمر مغز یاد می‌گیرد که انتظار چه چیزی را بعد از این بکشد، حالا چه این اتفاق بیافتد و چه نیافتد. و چون مغز ما توقع دارد که این اتفاق به شکل خاصی بیافتد، اغلب دقیقاً این اتفاق به همان شکلی که انتظارش را داریم می‌افتد. درست به همین دلیل است که باید در ذهن خود انتظارات مثبت را پرورش داد. وقتی انتظارات مثبت را جایگزین انتظارات منفی قدیمی می‌کنید و باور می‌کنید که آنچه می‌خواهید شدنی است، مغزتان برای تحقق بخشیدن این امکان، وارد عمل می‌شود. از آن بهتر این‌که مغز توقع دارد حتماً به این نتیجه دست پیدا کند! باور کنید.

باور کنید که می‌شود. اولین مشکلی که امروز جلوی پیروزی مردم را در ایالات متحده می‌گیرد، باور نداشتن آنها به خودشان است. آرتور ال ویلیامز. مؤسس شرکت بیمه اِی‌ال ویلیامز که در سال ۱۹۸۹ به قیمت نود میلیون دلار به شرکت پریمریکا Primerica واگذار شد. ناپلئون هیل گفته: هر آنچه که ذهن بتواند تصور و باور کند، دست یافتنی است. در واقع ذهن چنان ابزار قدرتمندی است که می‌تواند عملاً هر چیزی را که بخواهد در اختیارتان بگذارد. اما باید اول باور کنید که آنچه می‌خواهید، شدنی است. آنچه که انتظارش را دارید، خواهید یافت.

اگر انتخاب خود را تنها به آنچه که به نظر ممکن و یا منطقی می رسد محدود کنید، خود را از خواسته‌های واقعی‌تان جدا کرده و تنها چیزی که برای‌تان می‌ماند، یک جور سازش است.

از دلایل اصلی این‌که خیلی‌ها به آن‌چه که می‌خواهند نمی‌رسند، این است که نمی‌دانند چه می‌خواهند! آنها خواسته‌های خود را به صورت شفاف و دقیق تعریف نکرده‌اند. برنامه‌ریزی‌های دوران کودکی، اغلب جلوی خواسته‌های شما را می‌گیرد. درون تک-تک ما بذر کوچکی نهاده شده که هدف زندگی ما در آن معلوم است. متأسفانه گاهی این بذر در واکنش به والدین، معلمان، مربیان و دیگر الگوهای بزرگسال، در طول دوران رشد ما گم می‌شود!

معنای شکایت این است که شما چیز بهتری را ترجیح می‌دهید، اما مایل نیستید برای به دست آوردنش ریسک کنید. پس یا بپذیرید که خودتان خواسته‌اید در همین وضعیت بمانید و مسئولیت‌اش را قبول کنید و از شکایت کردن دست بردارید. یا این‌که خطر کنید و زندگی‌تان را به همان شکلی که می‌خواهید بسازید. اگر واقعاً می‌خواهید از جایی که هستید به جایی که می‌خواهید برسید، باید خطر کنید.

شما در زندگی تنها اختیار سه چیز را دارید: افکارتان، تصورات ذهنی‌تان و اعمال و رفتارتان. نحوه به کار گرفتن این سه چیز، تجربه‌های شما را تعیین می‌کند. اگر آنچه را که تولید یا تجربه می‌کنید دوست ندارید، باید واکنش‌های‌تان را تغییر دهید. افکار منفی‌تان را کنار بگذارید و مثبت فکر کنید. رویاهای‌تان را عوض کنید. عادات خود را تغییر دهید. مطالبی را که می‌خوانید عوض کنید. دوستانتان و یا شیوه صحبت کردن‌تان را تغییر دهید. اگر کاری را که همیشه می‌کرده‌اید ادامه دهید، همان نتیجه همیشگی را به دست خواهید آورد.

شرایط بیرونی باعث توقف شما نمی‌شوند، بلکه خود شما جلوی خودتان را می‌گیرید. ما با افکار محدود کننده، خود را درگیر رفتارهایی می‌کنیم که منجر به شکست‌مان می‌شود. ما با منطق غیرقابل دفاع، به دفاع از رفتارهای مخرب خود مانند سیگار کشیدن و … می‌پردازیم. بازخوردهای مفید را نادیده می‌گیریم، علم آموزی و فراگیری مهارت‌های جدید را دست‌کم می‌گیریم، وقت‌مان را سر جنبه‌های بی‌اهمیت زندگی تلف می‌کنیم، غیبت می‌کنیم، غذای ناسالم می‌خوریم، ورزش نمی‌کنیم، خرج‌مان بیشتر از دخل‌مان می‌شود، برای آینده سرمایه‌گذاری نمی‌کنیم، از درگیری‌های واجب پرهیز می‌کنیم، حقیقت را نمی‌گوییم، دنبال چیزی که می‌خواهیم نمی‌رویم و بعد می‌مانیم که چرا زندگی‌مان جفت و جور نمی‌شود!