بریدههایی از کتاب یالوم خوانان
۴٫۱
(۱۱)
آیا چیز مهمی برای گفتن دارم؟ همکارانم مرا چطور میبینند؟ آیا خودم را دست انداختهام؟ بعد از چند روز، این اضطراب آنقدر شدید شد که همواره دنبال بهانهای برای تنها ناهار خوردن در جای دیگری بودم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
رازی که در بین بیشتر افراد مشترک بود، اعتقاد عمیق به بیکفایتی اساسی بود ـ این حس که شخص بیکفایت است. دومین راز مشترک احساس عمیق بیگانگی میانفردی بود ـ اینکه شخص علیرغم تظاهرهایی که میکند، واقعاً نمیتواند نگران دیگران باشد یا به آنها عشق بورزد. رازی که در درجهٔ سوم قرار داشت، جنبههای مختلفی از رازهای جنسی بود. این نگرانیهای عمده در میان کسانی که به دنبال کمکی حرفهای هستند، مشترک است.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
در گروهدرمانی، به ویژه در مراحل اولیهٔ آن، عدم تصدیق منحصر به فرد بودن بیمار منبعی قدرتمند برای رهایی است. بیماران گزارش میدهند که پس از شنیدن مشکلات مشابه دیگران، احساس میکنند ارتباط بیشتری با جهان دارند و این فرایند را تجربهٔ «خوشامدگویی به بشریت» توصیف میکنند. اصطلاح «ما همه سوار بر یک کشتی هستیم» یا اصطلاح کمی عیبجویانهتری مثل «بدبختی عاشق جمعیت است» با این مسئله ارتباط دارد.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
بسیاری از بیماران با این فکر ناراحتکننده وارد یک درمان میشوند که هیچ کس مانند آنها بدبخت نیست که فقط آنها هستند که چنین وحشتهایی یا چنین مشکلات، افکار، انگیزهها و تخلیات غیر قابل قبولی دارند. البته، در این مفهوم حقیقتی نهفته است؛ زیرا بیشتر بیماران منظومهای نامعمول از استرسهای سخت زندگی دارند و به طور متناوب غرق در وحشتی میشوند که از ناخودآگاه نشئت میگیرد.
این مسئله تا حدودی برای همهٔ ما صدق میکند، اما بسیاری از بیماران، به دلیل انزوای بیش از حد اجتماعیشان، از حس منحصر به فرد بودن تشدیدشدهای برخوردارند.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
به سرعت بهبود مییافت. چه اندازه از این بهبودش واقعی بود؟ چه اندازه از آن پاداش شنیدن و توجه کردن بود؟ هیچ وقت نفهمیدم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
اولین نفری بودم که با احترام و توجه به حرف او گوش میدادم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
وقتی بِیسیک بوکز، ناشر آثار من در سه دههٔ اخیر، برای اولین بار، پیشنهاد این کتاب را مطرح کرد، پشتم لرزید. همیشه فکر میکردم گلچینی از آثار یک نویسنده پس از مرگ او چاپ میشود؛ و یا اگر نه پس از مرگش، دستکم مربوط به گذشته است و در پایان دوران کاریاش چاپ میشود. بنابراین، این پیشنهاد، به نظر، یکی دیگر از نشانگرهای مراحل زندگی بود، یادآوری ناراحتکنندهٔ دیگری در مورد سنم ـ مثل بازنشسته شدن از دانشگاه استنفورد، نشانههای پیری، درد زانو، خداحافظی با تنیس، دیدن ازدواج فرزندانم و کار پیدا کردن و بچهدار شدنشان.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
عمل درمانی ایجاد یک رابطهٔ صمیمی و درمانی، فینفسه، شفابخش است. چنین رابطهای میتواند پادزهری برای تنهایی باشد و نقطهٔ بازگشت درونیای به بیمار میدهد؛ بیماری که یاد گرفته است چنین صمیمیتی رضایتبخش است و میتواند به آن دست یابد. علاوه بر ایجاد و حفظ یک رابطه با درمانگر، اغلب الگویی عالی برای ایجاد روابط بعدی در زندگی بیمار وجود دارد.
Golnaz Javaheri
ابرانسان نیچه کسی است که اگر فرصتی به او دهند، دقیقاً به همان شیوه، بارها و بارها و بارها و تا ابد، میتواند بگوید: «بله، بله آن را به من دهید. من این زندگی را میگیرم و باز هم همان طور زندگی میکنم.»
Golnaz Javaheri
وقتی چندین سال تفسیر ناکام ماند و به موفقیت نرسید، میتوانیم مستقیماً از اراده درخواست عمل کنیم: «تلاش هم لازم است. میدانی، باید تلاش کنی. زمانی برای فکر کردن و تحلیل کردن وجود دارد، ولی زمانی هم برای عمل کردن وجود دارد.»
Golnaz Javaheri
آزادی نه تنها مستلزم قبول مسئولیت برای انتخابهای زندگیمان است که میگوید این تغییر مستلزم عمل اراده است.
Golnaz Javaheri
انتظار نداشته باشید که بیمار همیشه یک تفسیر را بپذیرد. گاهی بیمار چندین بار یک تفسیر را میشنود تا اینکه یک روز «صدای تیکی» میآید. چرا در آن روز صدای تیک میآید؟ شاید بیمار به واسطهٔ رویدادهای جدید در محیطش یا به واسطهٔ چرخیدن در فانتزیها یا رؤیاهای مسائلی که قبلاً در ناخودآگاهش بوده است، به برخی دادههای تأییدکننده بر خورده است.
Golnaz Javaheri
هدف درمانگر این است که بیمار را به نقطهای هدایت کند که یکی یا برخی از قضیههای زیر و یا همهٔ آنها را بپذیرد:
۱. تنها خودم میتوانم جهانی را که خلق کردهام، تغییر دهم.
۲. هیچ خطری در تغییر نیست.
۳. برای رسیدن به چیزی که واقعاً میخواهم، به تغییر نیازمندم.
۴. میتوانم تغییر دهم. من قدرتمندم.
Golnaz Javaheri
فهمیدن آنچه نیستیم، پلهای است برای رسیدن به اینکه چه هستیم.
Golnaz Javaheri
یکبار تجربهٔ ششصد ساعتهٔ یک بیمار را با درمانگری دیگر بررسی میکردم. وقتی به او گفتم مهمترین اتفاقی را که در درمانش افتاده بود، بازگو کند، او لحظهای را توصیف کرد که به خاطر احساساتش نسبت به مادرش شدیداً پریشان شده بود. علیرغم احساسات مثبت و قویای که نسبت به مادرش داشت، آرزوی مرگ او را داشت ـ خانهای بزرگ برای او به ارث میرسید. تحلیلگرش تنها نظری ساده داده بود مبنی بر اینکه «ظاهراً ما این طور ساخته شدهایم.» این بیان ساده به نحو چشمگیری بیمار را راحت کرد و علاوه بر این، او را قادر ساخت تا دلسردیاش را عمیقاً کندوکاو کند.
احسان رضاپور
بسیاری از بیماران، به دلیل انزوای بیش از حد اجتماعیشان، از حس منحصر به فرد بودن تشدیدشدهای برخوردارند. مشکلات میانفردیشان جلوی امکان صمیمیت عمیق را میگیرد. آنها در زندگی روزمره نه چیزی از تجارب و احساسات مشابه دیگران یاد میگیرند و نه از فرصت اطمینان به دیگران و در نهایت معتبر شدن و پذیرفته شدن توسط آنها سود میبرند.
در گروهدرمانی، به ویژه در مراحل اولیهٔ آن، عدم تصدیق منحصر به فرد بودن بیمار منبعی قدرتمند برای رهایی است.
احسان رضاپور
درمانگر یک فرضیهٔ «انگار که» درست میکند: «طوری رفتار میکنی انگار که احساس میکنی اگر تغییر کنی، اتفاقی بسیار خطرناک برایت میافتد.» درمانگر به بیمار کمک میکند تا ماهیت این خطر تصورشده را توضیح دهد و بعد از آن، از راههای مختلف، شروع میکند به سمزدایی و انکار واقعیت این خطر.
soheila ahmadi
حجم
۶۹۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۰۸ صفحه
حجم
۶۹۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۰۸ صفحه
قیمت:
۷۷,۰۰۰
تومان