بریدههایی از کتاب یالومخوانان
۴٫۲
(۱۰)
نیچه حقیقت را با پوست مار مقایسه میکند که وقتی مار بزرگتر و مسنتر میشود آن را میاندازد.
پویا پانا
دوفی زندانبان، شخصیت افسانهای زندان سنکوئینتین، یکبار گفته بود بهترین راه برای کمک به یک انسان این است که به او اجازه دهیم به ما کمک کند. مردم باید احساس کنند مفید هستند و دیگران به آنها احتیاج دارند.
amirhosein
هایدگر معتقد بود که دو حالت وجودی در جهان هست: ۱. حالت فراموشی هستی و ۲. حالت توجه به هستی. [۷]
وقتی کسی در حالت فراموشی هستی به سر میبرد، در جهان اشیاء زندگی میکند و خودش را در سرگرمیهای روزمرهٔ زندگی فرو میبرد: انسان «تقلیل یافته» است، در «گفتوگوهای احمقانه» غرق شده است و در «آنها» گم میشود. انسانی که خودش را تسلیم جهان روزمره میکند، نگران نحوهٔ بودن اشیاء است.
در حالت دیگر، حالت توجه به هستی، انسان نه از نحوهٔ بودن اشیاء که از آنچه آنها هستند شگفتزده میشود. زندگی در این حالت یعنی داشتن آگاهی مداوم از هستی. در این حالت که اغلب «حالت وجودشناختی» (بر گرفته از ontos یونانی به معنای «وجود») نام میگیرد، انسان متوجه هستی است، نه تنها متوجه شکنندگی هستی که همچنین متوجه مسئولیت انسان در قبال هستی خودش. زیرا تنها در حالت وجودشناختی است که انسان خودآفرینندگیاش را لمس میکند و تنها در اینجاست که فرد قدرتی برای تغییر خود مییابد.
شاهین
خواستههای بسیار، آرزوهای بسیار، دردهای بسیاری که در سطح هستند و عمقشان فقط چند دقیقه است. درد سرنوشت، درد وجود، دردی که همیشه هست و مدام از زیر پوستهٔ زندگی وز وز میکند. دردی که رسیدن به آن خیلی ساده است. بسیاری چیزها ـ یک تمرین گروهی ساده، چند دقیقه تأمل عمیق، کار هنری، یک موعظه، بحرانی شخصی یا از دست دادن ـ خواستههای عمیقمان را که هیچ گاه نمیتواند تحقق یابد، به ما یادآوری میکنند: طلب جوانی کردن و اینکه سنمان نصف شود، یا برگشتن نزد افرادی که ناپدید شدهاند، یا خواستن عشق ابدی، حمایت، اهمیت یا جاودانگی.
پویا پانا
در مورد ویلیام تاکری، رماننویس قرن نوزدهمی، داستانی نقل شده است که در آن، روزی او، پس از چندین ساعت نوشتن، از اتاق کارش بیرون میآید. همسرش از او میپرسد که روزش چطور بوده است و او در پاسخ میگوید: «وحشتناک! پندنیس [یکی از شخصیتهای داستانیاش] خودش را به حماقت زد و نتوانستم جلویش را بگیرم.»
پویا پانا
به طور کلی، انسان برای مقابله با اضطراب از یک پدافند سنگین استفاده نمیکند و در عوض، چندین پدافند که با هم ارتباط دارند را به کار میگیرد. بیشتر افراد به واسطهٔ باور توهمی به مصونیت خودشان و باور به وجود منجی نهایی، در برابر اضطراب مرگ میایستند.
Mohmmad Hosein
بیشتر کار روانشناختی باید بازسازی دنیای فرضی فرد باشد، دنیای فرضیای که یک عمر آن را ساخته است. وقتی پدافند به خوبی تحلیل رفت، آن گاه فرد متوجه میشود که: «اوه، خدای من! من واقعاً دارم میمیرم.» و میفهمد که زندگی با همان خشونتی با او برخورد میکند که با دیگران چنین میکند، احساس گمشدگی میکند و به شکلی عجیب احساس میکند به او خیانت شده است.
Mohmmad Hosein
آیا چیز مهمی برای گفتن دارم؟ همکارانم مرا چطور میبینند؟ آیا خودم را دست انداختهام؟ بعد از چند روز، این اضطراب آنقدر شدید شد که همواره دنبال بهانهای برای تنها ناهار خوردن در جای دیگری بودم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
رازی که در بین بیشتر افراد مشترک بود، اعتقاد عمیق به بیکفایتی اساسی بود ـ این حس که شخص بیکفایت است. دومین راز مشترک احساس عمیق بیگانگی میانفردی بود ـ اینکه شخص علیرغم تظاهرهایی که میکند، واقعاً نمیتواند نگران دیگران باشد یا به آنها عشق بورزد. رازی که در درجهٔ سوم قرار داشت، جنبههای مختلفی از رازهای جنسی بود. این نگرانیهای عمده در میان کسانی که به دنبال کمکی حرفهای هستند، مشترک است.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
در گروهدرمانی، به ویژه در مراحل اولیهٔ آن، عدم تصدیق منحصر به فرد بودن بیمار منبعی قدرتمند برای رهایی است. بیماران گزارش میدهند که پس از شنیدن مشکلات مشابه دیگران، احساس میکنند ارتباط بیشتری با جهان دارند و این فرایند را تجربهٔ «خوشامدگویی به بشریت» توصیف میکنند. اصطلاح «ما همه سوار بر یک کشتی هستیم» یا اصطلاح کمی عیبجویانهتری مثل «بدبختی عاشق جمعیت است» با این مسئله ارتباط دارد.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
حجم
۶۹۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۰۸ صفحه
حجم
۶۹۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۰۸ صفحه
قیمت:
۶۷,۰۰۰
۳۳,۵۰۰۵۰%
تومان